میترا جلالی سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۰

كلاه قرچی Qorci نوعی كلاه بود كه از پوست و پشم درست می‌كردند و نشانه تشخص بود و در زمان قدیم در اصفهان معاریف و اعیان به سر می‌گذاشتند. چون گویند فلان كس كلاه قرچی دیده یعنی چشم و گوش او باز شده است.

در آبادی زفره فقط یك نفر كه كدخدای محل بود و اهالی از او حساب می‌بردند از این كلاه سرش می‌گذاشت. روزی این كدخدا سوار الاغی بوده و از اصفهان به ده برمی‌گشته بین راه می‌بیند یك نفر از اهالی عامی و ساده آبادی كه تا آن وقت به شهر نرفته بود یك بار هیزم روی خرش گذاشته، دارد می‌رود اصفهان كه آن را بفروشد.

كدخدا می‌پرسد: «به كجا می‌روی؟» مرد می‌گوید: «به شهر می‌روم كه این بار هیزم را بفروشم» كدخدا می‌گوید: «در آبادی خودمان این بار چقدر از تو می‌خرند و در اصفهان به چند می‌فروشی؟» مرد روستایی جواب می‌دهد: «در آبادی این بار را دو ریال می‌خرند ولی در اصفهان شش ریال می‌فروشم».

كدخدا فوری از جیبش هفت ریال در می‌آورد و به او می‌دهد و می‌گوید: «برگرد به آبادی و بارت را بیاور خانه ما خالی كن». مرد دهاتی از اینكه یك ریال هم از شهر گران‌تر فروخته خوشحال می‌شود و بارش را به آبادی می‌آورد و به خانه كدخدا می‌برد.

یكی از دوستان كدخدا كه شاهد ماجرا بوده از او می‌پرسد: «بار هیزم در آبادی دو ریال است تو آن را به هفت ریال خریدی یعنی یك ریال هم گران‌تر از شهر، چه رمزی در این كار بود؟» كدخدا جواب می‌دهد: «این مرد دهاتی تا به حال به شهر نرفته بود و مردم اصفهان را كه «كلاه قرچی» سرشان می‌گذارند ندیده بود اگر به شهر می‌رفت و می‌دید كه هزار نفر كلاه قرچی به سر دارند می‌فهمید كه این فقط من نیستم كه كلاه قرچی دارم بلكه هزار نفر دیگر هم مثل من هستند آن وقت چشم و گوشش باز می‌شد و دیگر از من حساب نمی‌برد».



شارژ سریع موبایل