سامان جنگل دوست سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۰

بیژن بیرنگ را خیلی از ما با سریال‌هایی همچون «خانه سبز»، «همسران»، «دنیای شیرین دریا»، «محله بروبیا»، «سیب خنده» و... می‌شناسیم. تهیه‌کننده و کارگردانی که سریال‌های به یادماندنی زیادی را تولید کرد. سریال هایی که با نبود ماهواره و برنامه‌های رنگ و وارنگ، به راحتی نظر مردم را به خودش جلب کرد. حالا سال‌های زیادی از تولید این سریال‌ها می‌گذرد و مردم وفای زیادی به برنامه‌های تلویزیونی ندارند و درگیر سریال‌های ماهواره‌ای شده‌اند. در همین اوصاف است که تهیه‌کنندگان و تولیدکنندگان به این فکر افتادند که برای جلب مخاطب از برنامه‌های تلویزیونی وام بگیرند، الگوبرداری کنند و برنامه‌ای را بسازند که برای مردم جذاب باشد. بیژن بیرنگ یکی از همین آدم‌هاست كه برای اولین بار سراغ سو ژه «شام ایرانی» رفت. الگوبرداری از یک برنامه ماهواره‌ای؛ عقیده دارد که این کار در شكل کلی‌تر می‌تواند هم خوب باشد و هم بد. به همین بهانه به گفت‌وگو با او نشستیم و از این الگوبرداری‌ها و پروژه «شام ایرانی» صحبت کردیم.

 مسابقه‌های تکراری

اکثر کارهایی که ما در ایران می‌سازیم و برنامه‌هایی که در ایران تولید می‌شود، سریال‌ها، فیلم‌ها و حتی مسابقاتی که از تلویزیون پخش می‌شود، همه نمونه‌های خارجی دارند و هیچ نکته جدیدی نیست، بستگی به این دارد که شما از ایده که برای ساخت یک پروژه جدید می‌گیرید، نکته تازه‌ای را خلق کنید، می‌خواهد این ایده  از یک برنامه تلویزیونی باشد یا فیلم سینمایی یا حتی قصه و داستان. نحوه ساخت و تولید یک برنامه جدید از یک ایده قدیمی خیلی مهم است. مثلا در سینما فیلم‌هایی هستند که بارها باز تولید شده‌اند، مانند: تروا. سه تفنگدار یا رابین هود. دوباره همان قصه‌ها ساخته می‌شوند و به نظرم هیچ چیز غریبی نیست، نکته‌ای که گفتم مهم است، اینکه چطور با این مسئله برخورد کنیم و چطور نگاه‌مان را روی آن بگذاریم. نه آن را بد می‌دانم و نه خوب، حقیقتی است که وجود دارد. باید اضافه کنم که همه چیز بستگی به نحوه استفاده شما دارد، هم می‌تواند چیز خوبی باشد و هم چیز بدی. اگر من بد استفاده کرده باشم، کار اگر ارزش خودش را برای مخاطب حفظ نکرده باشد، کاری بدی است و اگر مخاطب دوست داشته باشد، کار خوبی بوده است.


جنگ گلادیاتورها

تولیدکنندگان آثار فرهنگی با رصد برنامه‌های مختلف از رسانه‌های خارجی وسوسه می‌شوند و باید بگوییم که تمام اینها وسوسه‌های خوب است. گاهی می‌آیند و می‌گویند کاری که انجام دادی ایرانی نیست. خیلی شبیه به کارهای غربی است. من یک جواب داشتم و همیشه می‌گفتم باید این بحث قدیمی که ظاهر کارها ایرانی هست یا نیست را خراب کنیم و این تابو را بشکنیم. اینکه ایرانی پشت میز نمی‌نشیند و روی زمین غذا می‌‌خورد، ایرانی از توالت ایرانی استفاده می‌کند و... می‌دانید اینها تمامش ظواهر است، واقعیت نیست. حقیقت این است که هر داستان و اتفاقی در جایی بیفتد که آن داستان یا اتفاق در جای دیگری قابل استفاده باشد و بتوان آن را تصور کرد، آن کاری است بومی.

ممکن است که خانه سبز در ظاهر خیلی الگوهای خارجی در آن دیده شود، اما زمانی که از باورهای سبز یک ملت صحبت می‌کند، آنجا تبدیل به یک کار کاملا بومی و ایرانی می‌شود. در مورد «شام ایرانی» باید بگویم، این پروژه‌ای بود که از سوی سینما 24 به من پیشنهاد شد و من هم قبول کردم، هیچ نکته عجیبی در آن وجود نداشت. در «شام ایرانی» که من ساختم، معنای شام و یک میز و یک سفره، چیزی ورای مسابقه و آشپزی است، در تمام قسمت‌ها، تلاش داشتم به روی این نکته تاکید داشته باشم؛ این نماد سفره‌ای است که ما نامش را ایران گذاشته‌ایم و تمام آدم‌هایی که دور ‌آن می‌نشینند، حق نشستن، غذا خوردن و معاشرت دارند. در قسمتی که بهاره رهنما میزبان بود، می‌گوید، تمام زیبایی ما در این سفره این است که کنار دستی‌مان شبیه ما نیست.

مثل ما فکر نمی‌کند، مانند ما غذا نمی‌خورد و سلیقه متفاوتی در هر کاری دارد و همه زیبایی هستی به این خاطر است که خداوند گل های متفاوتی خلق کرده است و می‌گویند به کنار دستی‌ات نگاه کن، آنی که دیدی کنار دستت نشسته و اخلاقش را دوست نداشتی و نپسندیدی، جور دیگری نگاهش کن و ببین که این آدم هم حق نشستن کنار سفره‌ای که استعاره‌ای از ایران است که با فرهنگ‌ها و قومیت‌ها قرن‌ها کنار هم زندگی کرده بودند را دارد؟ برای من شام ایرانی چنین مفهومی را داشت و اگر باز هم تولید آن را ادامه می‌دادم، یقیننا به این معنا بیشتر توجه می‌کردم، چرا که عقیده داشتم، چیزی که این سفره را با ارزش می‌کند، پذیرش انسان‌ها کنار این سفره است که با تمام اختلافاتی که دارند، کنار این سفره بنشینند و  صمیمت‌ها، ارزش‌های قدیمی و بنیادی خودشان را فراموش نکنند.

این شاید نقطه تفاوت من است در شام ایرانی که من ساختم با بفرمایید شامی که در آن سوی آب‌ها ساخته  شد و به شکلی آدم‌ها را مقابل هم قرار می‌دهد و ارزش یک سفره را از بین می‌برد به خاطر برنده شدن یک جایزه. بین انسان‌ها به جای مودت یک جنگ گلادیاتوری به راه می‌اندازد و یک رقابت ناسالم. این چیزی بود که برای ساخت شام ایرانی از همان ابتدا به آن فکر کردم و عقیده داشتم وظیفه‌ای بر عهده‌ام است. همان‌طور که سریال‌هایی همچون «خانه سبز»، «همسران»، «دنیای شیرین دریا»، «محله بروبیا» و... را ساختم. وظیفه اینکه باید بخشی از حقیقت را بگویم نه واقعیت‌ها را؛ اینکه همبستگی و همدلی باعث شادی ما می‌شود. شادی که حتی به تلویزیون خودمان بیشتر نگاه کنیم، به عنوان یک ایرانی سهم خودم را ادا کنم. خیلی شعار دادم، اما واقعا اینها شعار نیست، نکاتی است که وجود دارد.

آشتی دوباره

من فکر می‌کنم که متاسفانه در ممکلت ما همه چیز یک شکل سیاسی دارد، اگر این ماجرای سیاسی به یک نحوی در میان ملت ما از بین برود، همه چیز درست می‌شود. اینطور نیست که مردم جذب ماهواره می‌شوند و از تلویزیون دل می‌کنند. شرایطی پیش می‌آید که آدم‌ها نسبت به رسانه یا نسبت به یک اتفاقی صمیمیت قبلی خودشان را از دست می‌دهند. در چنین مواقعی مردم تلویزیون نگاه نمی‌کنند. من کار تبلیغات کردم و می‌دانم. شرایطی پیش آمده که مردم دوست نداشتند به روزنامه آگهی بدهند و روزنامه دیگری را مد نظر قرار داده‌اند. می‌دانید نکته‌هایی در این میان وجود دارد که دلی است. من امروز به این ماجرا اینطور نگاه می‌کنم، این نکته منهی قضیه جذابیت‌های اصلی هر رسانه است، به نظر من کارهایی که در ماهواره پخش می‌شود، آنقدر هم جذاب نیست، آنقدر هم خانواده‌ها از ته دل متمایل به دیدنش نیستند و به قولی محرم فضای فرهنگی و خانوادگی ما نیست.حالا که کار به این جاها کشیده باید بگردیم ریشه‌ها را پیدا کنیم.

اگر مردم یك شهر از شهرداری راضی نباشند، نمی‌توان از آنها انتظار داشت که زباله در خیابان نریزند! مردم وقتی شهرشان را دوست داشته باشند، مدیریت شهری‌شان را دوست داشته باشند و زمانی که فضایی که در آن زندگی می‌کنند را دوست داشته باشند و احساس آرامش و شادی کنند، یقینا در نگهداری و حفظ و حراست از آن هم مانند خانه‌شان برخورد می‌کنند. من فکر می‌کنم که وقتی فضای خوب در جامعه پیش بیاید، مردم یقیننا با سینما و تلویزیون آشتی می‌کنند.کما اینکه من حس می‌کنم بعد از انتخابات مردم روحیه بهتری پیدا کردند و آمار تلویزیون بالاتر رفته باشد.

شگفتی مخاطبان

در ماجرایی که گفتم، تنها الگوبرداری از برنامه‌های ماهواره‌ای را مدنظر نداشتم، در مورد اقتباس و اجرا کردن یک کار دوباره‌ای که قبلا انجام شده صحبت می‌کنم. به نظرم در هر کاری که پیش می‌آید احتیاج به نوآوری است. جمله‌ای از محمد صالح علا نقل می‌کنم؛ او همیشه می‌گوید که بزرگ‌ترین وظیفه هنر این است که آدمش را شگفت‌زده کند، این شگفت‌زدگی به معنای این نیست که کاری را انجام دهیم و باعث تعجب او شویم؛ شگفت‌زدگی به این معناست که به او احساس نو بودن، احساس پرمفهوم بودن و احساس اینکه یک کار جدید با یک خلاقیت تازه اتفاق افتاده است که مخاطب تا آن لحظه به آن فکر نمی‌کرده دست بدهد، در واقع همه قصه‌ها تکراری هستند، گاهی آدم‌ها قصه‌های تکراری را نگاه می‌کنند که ببینند این بار این قصه به چه شکلی گفته شده و با چه مفهومی. همین ویژگی است که تازگی یک کار را به وجود می‌آورد، وگرنه قصه عشق یک قصه قدیمی است. اما هر بار که گفته می‌شود، آدم حس می‌کند که نا مکرر است.

 

 مقایسه سرگرمی در ماهواره ها و تلویزیون


واگذاری امتیاز

شام ایرانی در شرایطی بود که تهیه‌کنندگان ابراز تمایل کردند که دیگر این کار را ادامه ندهیم و امتیازمان را به شخص دیگری بدهیم که او بسازد، خب من هم موافقت کردم هر چند که قلبا تمایل نداشتم و فکر می‌کردم که این پروژه هنوز ادامه دارد، اما خب امتیازش را به محمد شایسته واگذار کردم. در مورد اینکه آیا قسمت‌های جدیدی که ساخته می‌شود را دوست دارم، باید بگویم نکاتی که مد نظر من بود را گفتم. فکر می‌کنم که محمد شایسته با نکاتی که مد نظر خودش است، این کار را ادامه می‌دهد، با باورهای خودش و ارزش‌های خودش که محترم است، اما سبک و سلیقه من نیست. هر کاری برای من به بهانه مطرح کردن حرف‌هایی است که فکر می‌کنم برای جامعه لازم است. من قصه‌پرداز صرف نیستم که تنها وظیفه‌ام، سرگرم کردن آدم‌ها باشد، شاید این کار تمایل بیشتر به سرگرم کردن آدم‌ها دارد، خب من خیلی مایل نیستم که این کار را انجام دهم و خیلی جاها نکات سرگرم‌کننده را حذف کردم تا حرمت انسان‌هایی که به عنوان مهمان بودند حفظ شود، این نکته برای من خیلی مهم بود.



شارژ سریع موبایل