سمیه قاسمی سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۰

اژدهایی خرسی را به چنگ آورده بود و می‌خواست او را بكشد و بخورد. خرس فریاد می‌كرد و كمك می‌خواست, پهلوانی رفت و خرس را از چنگِ اژدها نجات داد.


سمیه قاسمی سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۰

مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد .بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.


سارا قاسمی يكشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۴:۰۰

دو نفر از اهالى خراسان ، با هم به سفر رفتند، یكى از آنها ضعیف بود و هر دو شب ، یكبار غذا مى خورد، دیگرى قوى بود و روزى سه بار غذا مى خورد.


سارا قاسمی چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۰

یک روز عربی از بازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد.


سارا قاسمی چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۰

سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند.


امین شجاعی دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۰

من نمی دانم چرا نحوه برخورد ما ایرانی ها با یک تکنولوژی یا امکانات جدیدی که در اختیارمان قرار می گیرد اینطوری است.


سارا قاسمی يكشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه نویس دوباره گفت: بازى سرگرم کننده اى است.



شارژ سریع موبایل