با هم ده بازی برتر از لحاظ داستان را بررسی می کنیم .یك بار دیگر تاکید می کنیم که می خواهیم به بازی های بپردازیم که خط داستان و کاراکتر هایشان در حد فیلم های سینمایی است. البته باید هشدار بدهم که یك سری اسپویلر ریزه میزد در کار خواهد بود. این شما و این لیست.
Halo Trilogy
(2001-2007)
لیستمون رو با یه بازی سای فای عالی شروع می کنیم . بازی ای که بازی های تیراندازی رو با خط داستانی عالیش متحول کرد . داستانی که درباره ی یه حلقه ی جادویی بود که می تونست باعث نابودی همه ی زندگی ها بشه.
شما به عنوان شخصیت به یادموندنی رئیس با اتحاد فضایی ها می جنگین و در خلال همین نبرد متوجه حقیقت اصلیه حلقه و خطرات جدی تری که دنیا رو تهدید می کنن ، می شین . داستان این بازی اونقدر وسیع بود که نتونستن همش رو تو خود سری در بیارن و به ناچار کتابهایی با همین اسم متشر کردن تا این خلاء پر شه . یکی از امتیازهای اصلی این سری ، تشریح خطرات بنیادگرایی در قالب یه داستان هیجان انگیز بود .این بازی که به جنگ ستارگان بازی های کامپیوتری معروفه ، به واسطه ی فروش خوبش و بازخوردهای مناسبی که از طیف های مختلف کارشناسها و منتقد ها گرفت ، به یه تجربه ی فوق العاده برای غول دنیای نرم افزار یعنی مایکروسافت ، تبدیل شد . بازخوردهای این بازی حتی به تحلیل های فلسفی و جامعه شناسی هم رسید .
Final Fantasy VII
(1997)
شما در نقش کلاد که یه مزدور جیره گیره ، باید جلوی یه شرکت فاسد رو بگیرین . شرکتی که روی مردم آزمایش های خطرناک انجام میده و می خواد با گرفتن انرژی درخت حیات ، دنیا رو به یه ویرانه تبدیل کنه. این قضیه باعث میشه که شما با دوستاتون به ماموریت های خرابکارانه برین تا مانع نابودی نوع بشر بشید . پرواضحه که کنار همه ی این قضایا باید با یارویی که می خواد با احضار یه شهاب سنگ قیامت بسازه هم در بیفتید . و این از اون بازیهاست که تو طولش بعضی از عزیزترین یارهاتون رو از دست بدین .
Star Wars: Knights of the Old Republic
(2003)
داستان این بازی به ۴۰۰۰ سال قبل از قضایای فیلم بر میگرده . زمانی که ما شاهد تلاش های اولیه ی سیث برای تصرف همه ی دنیاییم . بازی وقتی شروع میشه که شما رو عرشه ی یکی از سفینه های جمهوری که زیر آتش حمله ی سنگین نیروهای سیث هست ، بیدار می شید . تو ادامه ی داستان شما جمع جالب یارهاتون رو تشکیل میدین و ماجراهای اسرارآمیز خودتون رو می سازید . بازی وقتی تموم میشه که شما برنده ی نهایی بین نیروهای شر و خیر رو به اختیار خودتون تعیین می کنید . به نظر از اون بازی های حماسی خفن می آید چون در واقع یکی از اون بازیهای حماسی خفن هم هست !
The Legend of Zelda: Ocarina of Time
(1998)
شما در نقش قهرمان سری زلدا باید جلوی گاندورف رو بگیرید تا نتونه به همه ی نیروهای سه گانه مسلط شه و توانایی برآورده کردن آرزوهای شیطانیش رو پیدا کنه . نکته ای که این بازی رو منحصر به فرد می کنه ، پلات خاصشه . پلاتی که علاوه بر دنبال کردن حوادث منجر به پیدا کردن نیروهای سه گانه است ، شما رو بین بچگی های کاراکتر اصلی در گذشته و آینده ای تیره که شما تو ماموریتتون شکست خوردید ، جابجا میکنه .
Metal Gear Solid 3: Snake Eater
(2004)
داستان تو دوران چنگ سرد و میون جتگل های سرد اتحاد جماهیر شوروی اتفاق می افته . تمرکز اصلی داستان رو تلاش مامور اسنیک برای نجات جون یه طراح سلاح ، نابود کردن یه ابر سلاح مدرن و جلوگیری از وقوع جنگ چهانی سومه . یه خط داستانی پر توئیست و سرشار از ملودرام های قوی (که به سمت یه عاشقانه ی غمگین میره) ، همون چیزیه که شما در خلال این بازی آروم آروم باهاش روبرو میشید . بی خیالش ! کی اهمیت میده که یه همچین جنگل هایی تو شوروی وجود داشته یا نه ؟!چیزی که تو سری متال گیر فوق العاده است ، فقط ستینگش یا توئیست های حیرت انگیزش نیست . بلکه باید بخشی از این موفقیت رو به عظمت شخصیت اسنیک مربوط بدونیم . شخصیتی که تو بازی های متال گیر بارها پیر و جوون شد و با دشمن های مختلفی جنگید ولی همیشه همذات پنداری فوق العاده اش برای مخاطب رو حفظ کرد . کاراکتری که در تمامی جهات پرورده شده . احساسات ، منطقش ، نقاط قوت و ضعفش همه و همه در لحظه لحظه ی بازیهای متال گیر پخش شدند . شخصیتی که وقتی از متالگیر دو رفت ، رسمن برند بازی رو به نزول رفت ولی برگشتنش تو نسخه ی سوم نقطه ی عطفی برای این مجموعه شد.
Silent Hill 2
(2001)
یه بازی ترسناک از اون نوع که باید واسه ی بقاءتون بجنگید و شروع مجموعه ای که حول شخصیت جیمز ساندرلنده . کسی که به وصیت همسر از دنیا رفتش پا به اون شهر اسرار آمیز می ذاره . تو همین شهره که جیمز برای اولین بار با حقایقی از مرگ همسرش روبرو میشه . و البته همه ی اینها همراه با نمود پیدا کردنه ضمیر ناخودآگاه خودش (که دور و برش رو فرا گرفته) ، به سمت احساسی شدن میره و توئیستای بیشتری پیدا می کنه . همه ی این ها رو بزارید کنار پایان چندگانش که بعضی هاش برای هرکسی غافلگیر کننده خواهد بود . به نظر من یکی از معیارهای یه داستان خوب اینه که هرگز از ذهن کسی که تجربش می کنه ، پاک نشه . و این تجربه ایه که شما با سری سایلنت هیل خواهید داشت . گرچه استفاده ی تجاری ، پیاپی و بی انتها از هر ایده ای می تونه اونو به نابودی بکشونه ولی خاصیت سورئالیستی و در عین حال عمیق و روانشناسی بازی هایی مثل سایلنت هیل ۲ و یا سایلنت هیل ۴ چیزی نیست که به راحتی بتونید ازش عبور کنید . مثل همیشه ژاپنی ها نشون دادن که استاد واقعی ترس و ترسوندنن . درسی که سری سایلنت هیل به ما میده اینه که ترس واقعی از تو وجود خودمون و از میون اعمال گذشته ی خودمون میاد .
Mass Effect Trilogy
(2007- 2012)
شاید بعضی از طرفدارا معتقد باشن که فقط قسمت دوم این سری شایسته ی تحسینه ولی در واقع هر سه قسمت این سه گانه فوق العاده بود . شما به عنوان کاپیتان شپرد باید جلوی ماموریت «دروگر»ها رو بگیرید . ماشین ها باستانی ای که بعد از به پایان رسیدن هر دوره ، موچودات هوشمند سراسر دنیا رو از صفحه ی گیتی پاک می کنن . این بازی ها غیر از خط داستانی اصلی حماسیشون ، مجموعه ی عظیمی از محتوای سرشار از شخصیت های جالب ، داستان های فرعی عالی و ریزفرهنگ های قومی غنی بودن . خط داستانی سری مس افکت عالیه . ولی چیزی که این بازی ها رو خاص کرده به نظر من چیز دیگه ایه . شاهکار اصلی تو جزئیات عمیق افراد دور و بر شپرده . شخصیت های به شدت ظریف و پر جزئیاتی که هر کدومشون در طول داستان باید با مشکلات شخصیشون روبرو بشن . با گذشته شون ، اشتباهاتشون ، خانوادشون و غرورشون . کسی که همیشه کنارشونه شپرده و این همراهی به نوعی به هفت خوانی تبدیل میشه که کاراکترها رو هم به ما می شناسونه و هم به اونا خصوصیات جدیدی میده .
The Last of Us
(2013)
یه بازی از نوع تلاش برای بقاء که شخصیت اصلیش مردی به نام جوئله . جوئل تو فضای آخرالزمانی سال ۲۰۳۳ باید از یه دختریچه محافظت کنه . دختربچه ای که شاید آخرین راه رهایی بشر باشه . تو این شاهکار با چیزی که تو بازی های دیگه می بینیم روبرو نمی شیم . این جا قرار نیست که فقط یه سری زامبی به سر کله ی شخصیت ها ریخته شن . بلکه این بار با لایه هایی از مفاهیم ضمنی طرف میشیم که به خصوصیان نوع انسان اشاره می کنن . زمینه هایی به جدیتی چون امید و فداکاری .
The Walking Dead
(2011)
این بازی به جز اسمش ، لوگوش و چند تا از شخصیت های اصلیش ، ربط چندانی به سریال تلوزیونیش پیدا نمی کنه . یه بازیه اپیزودیک ماجراجویانه که شما رو به دنیای آخزالزمانی زامبی زده ای پرت میکنه که شما تو اون باری حفظ جونتون باید تصمیماتی بگیرن و در عین حال از یه دختربچه ی کوچولو هم محافظت کنین . با وجودی که داستان تو نگاه اول ساده به نظر میرسه ولی هر سناریو ، هر تصمیم و هر نتیجه ی ممکن ، ویران کنندس . تو این بازی زیادی به کسی وابسته نشین چون نمی تونین همه رو نجات بدین.
Bioshock Infinite
(2013)
خب بهترین داستان بازی به این عنوان رسید که شما رو تو اوج آسمون و قعر دریا می گردونه . وقتی که به جای بوکر ده ویت بازی می کنین ، ماموریت خیلی سادس : دختره رو واسه ما بیار ، سازمان رو نابود کن . اگرچه اوضاع تو شهر معلق کلمبیا اون جوری که باید پیش می رفت ، پیش نمیره . چون شما و الیزابتی که حالا تحت سرپرستی شماست ، به افسانه ای کشیده می شین که راوی جهانهای موازی ، فریبندگی منطق و اجتناب ناپذیری سرنوشت میشه .