هیمن زارعی دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰

هر كسی بدون مطالعه و مداقه كاری انجام دهد و از رهگذر آن عمل ناسنجیده متحمل زیان و ضرر، و بلكه مزاحمت و دردسر شود در پاسخ ملامتگو از مصراع مثلی بالا استفاده می كند تا موجب تنبه و عبرت دیگران گردد و نیندیشیده تصمیمی نگیرند.

 

جلال الدین محمداكبر شاه (1014-963 هجری) از سلاطین گوركانیه هند است كه سلسله مزبور بالغ بر سیصد سال (1264-932 هجری( در هندوستان فرمانروایی كرده اند. اكبرشاه همان كسی است كه برای ایجاد یك سلطنت ملی و رفع اختلافات فرق و ملل و نحل در سال 975 هجری مذهب صلح كل را بنیاد نهاده آن را مذهب الهی نامگذاری كرد، و مقرر داشت كه در هر شب جمعه علما و مشایخ اسلام از شیعه و سنی و كشیشان ژروئیت نصاری و احبار یهود و مؤبدان زردشتی و برهمنان هنود و حتی ملحدان و دهری مذهبان با كمال آزادی چهار ایوانی كه برای نیت در قصر خود بنا كرده بود انجمن ساخته مباحثه و احتجاج نمایند و خود تحت عنوان ملكه اجتهاد و ظل الله به سخنان ایشان گوش فرا داده قضاوت می كرد.

 

اكبرشاه «در فهم و دانش و همت و بینش و رأی و تدبیر و عدل و داد بی نظیر بوده معاصر شاه عباس ماضی صفوی است و با یكدیگر مراوده ای تمام داشته اند.»

 

اكبرشاه طبع شعر داشت و گهگاه به فارسی شعر نیكو می سرود. گویند شبی فارغ از قیل و قال سلطنت و كشورداری، مجلس بزمی آراست و در شرب خمر و میگساری افراط كرد.

 

بامدادان به سر درد شدیدی مبتلا گردید و در پاسخ ندیمان و آشنایان كه به عیادتش رفته بودند مرتجلاً گفت :

 

دوشینه زكوی می فروشان

پیمانه می به زر خریدم

اكنون ز خمار سر گرانم

زر دادم و دردسر خریدم



شارژ سریع موبایل