گویی مجید برزگر تلاش داشته تا با ساکت نگه داشتن فضای فیلم امکان شنیدن ناشنیدنی ها را به مخاطب بدهد و این امکان را فراهم آورد تا مخاطب با گوش گذاشتن روی زمینی که روی آن زندگی می کند از حالات درونی و رخداد های تراژیکی که زیر نقابهای آنچنانی شهر و مردم شهر می گذرد با خبر شود.در دل داستان به ظاهر آرام و بی سر و صدای فیلم "پرویز"، دنیایی پر برخورد و ناآرام ناشی از هیاهو و دیو سیرتی و سو استفاده گری و بهره کشی در جریان است که به آتشی زیر خاکستر می ماند و هرآن امکان ظهور و بروز تراژیک و دهشتناک دارد."پرویز" نماد بروز بیرونی بخشی از این تلاش ها برای باز تولید شر است.در دنیای کم دیالوگ فیلم "پرویز" فقدان دیالوگ به معنای واقعی کلمه و جایگزینی آن با سخن گفتنهای حسابگرانه و ناشی از نیاز و بهره کشی کلید تولید و تکثیر هیولایی به نام پرویز را زده است.
دنیای فیلم سینمای "پرویز" دنیای به شدت واقعی و به دور از هر نوع مقدمه و موخره های سینمایی برای ایجاد کشش و برانگیختن همراهی مخاطب است. در فیلم "پرویز" همه چی ساده و سریع و دهشتناک رخ میدهد."پرویز" به همان میزان که در ابتدا ساده و صمیمانه و آرام به نظر می اید در انتها به شدت دهشتناک و رعب آور و البته بیش از همه دگرگون کننده ظاهر می شود.چارچوب کلی داستان فیلمنامه "پرویز" حکایت تولید خشم و آفرینش هیولایی بیرونی از دل هیولاهایی نهفته در درون هر یک از ماست. در دنیایی که برزگر تصویر کرده است میل به شر و خشم و استفاده مصرفی از افراد و هرآنچه در کاینات وجود دارد به مثابه معیار رفتار و سکنات و تصمیم های شخصیت ها در موقعیت های مختلف داستانی است. فرآیند بروزخشم و نمایش دیو درون هر یک از شخصیت ها و نحوه مورد هجوم قرار گرفتن پرویز به عنوان شخصیت اصلی داستان این فیلم به نوعی معرف فضای درونی حاکم بر فکر و ذهن جامعه ایست که پرویز را در درون خود حل کرده و به ایستگاهی رسانده که در انتهای فیلم میبینیم.
از منظر روانشناختی پرویز به عنوان یک قربانی تمام عیار در ساز و کار حاکم بر شهرک محل سکونتش در بزنگاه مشخصی به نقطه انفجار می رسد و بر پایه احساس اجحاف و خشم شدیدی که در سالهای متمادی جمع کرده است دست به طغیان می زند و در قامت یک ستمگر محض ظاهر می شود. در واقع طبق الگوی کلاسیک روانی شخصیت اصلی قصه بعد از تحمل یک دوره بلند مدت قربانی بودن و درمرحله ای که تاب و توانش را از کف می دهد به نقطه مقابل هرم رفتاری حالات قربانی، یعنی نقطه ستمگر بودن رجوع می کند. از منظر روانشناختی اینطور تعبیر می شود که پرویز با قرار گرفتن در موضع قربانی در قامت خدمات دهنده محض به پدر و اهالی شهرک احساس امنیت ، مفید بودن و وجود داشتن می کرده است و همین امر هم باعث شده تا از اجحاف و نادیده گرفته شدنهای حاضر در این چند سال را چشم پوشی کند.
در واقع او حاضر بوده تا احساس بد ناشی از رفتار سکنه و پدرش را با هدف رسیدن به احساس امنیت ، بودن و دیده شدن کنار بگذارد. نکته اما اینجاست که تمام نامردی های نادیده گرفته شده در سالهای اخیر تلنبار شده و با از میان رفتن امنیت و احساس تعلق به شهرک و احساس نزدیکی روحی و فکری به اهالی شهرک مانند سدی به یکباره شکسته و تمام مناطق پشت سد را زیر خشم و عصبیت ناشی از سالها تحمل غرق میکند. پس از آنکه پدر تصمیم به ازدواج می گیرد بی آنکه به پرویز گفته باشد و پس از آنکه تصمیم به بیرون کردن او از خانه می گیرد ؛با این نگاه که احتمالا دیگر نیازی به او نیست؛ اولین جرقه های روبرو شدن پرویز با واقعیت نمایان می شود.
اما این سکه روی دیگری هم دارد. طبق همان نظریه روانشناختی که قرار گرفتن شخصیت ها رو نقطه ستمگری را منوط به وجود حضور قبلی و یا بعدی روی نقطه قربانی بودن در نظر می گیرد ، میتوان اینطور نتیجه گرفت که تمام شخصیت های حاضر در شهرک به نوعی سرنوشتی مشابه پرویز دارند. جدای از شدت و ضعف درگیری هر یک از آنها با این وقعیت روانی، ناگفته پیداست که نمی توان میل به ستمگری و بی رحمی پدر پرویز یا اهالی شهرک را بی ارتباط به قرار گرفتن آنها در موقعیت یک قربانی ندانست. در واقع طبق نظریه معیار برای تحلیل در این نوشته، انسانها در حالت عادی روی مثلت ستمگر، حامی و قربانی در حال حرکت و تغییر نقطه حضور هستند.
حتی در مراحلی به طور همزمان در موقعیتی ستمگر هستند و در موقعیتی دیگر قربانی با این توضیح که خشم ناشی از قربانی بودن را در نقطه ستمگری و بر سر نفر دیگر یا موقعیتی دیگر تخلیه می کنند. برای نمونه کافی است در نظر بگیریم که پدر پرویز به دلیل فوت همسرش و داشتن پسری مثل پرویز و مسئولیتهای بزرگ کردن او احساس قربانی بودن کرده است. همین شخص در ایستگاهی از زندگی به دلیل تلنبار شدن خشم ناشی از قربانی بودن تصمیم میگیرد پسرش را از خانه بیرون کند و تبدیل به ستمگر شود. از دیگر سو در این موقعیت پرویز احساس قربانی شدن میکند و برای تخلیه خشم ناشی از آن سراغ ستمگری می رود. این مسیر به شکلی دنباله دار ادامه می یابد و فرایند تولید شر و خشم را تکمیل می کند.
بررسی تک تک شخصیت های داستان فیلم "پرویز" این روند را تایید می کند. همین ویژگی در مورد پیرمرد رییس نگهبانان مجتمع تجاری، در مورد رسول همکار پرویز در محل نگهبانی و ... صادق است. در واقع فرایند قربانی سازی افراد به تولید ستمگری و یاغی گری می انجامد و یاغی گری و ستمگری باعث باز تولید قربانی و احساس اجحاف می شود تا سیکل تولید خشم و نامرادی را تکمیل کند.در پایان باید گفت "پرویز" جز آثار تاثیر گذار چند سال اخیر سینمای ایران است که چه از منظر فیلمنامه نویسی و منطق روایی و چه از منظر شخصیت پردازی و البته ریشه های استعاری و روانشناختی میتواند محل بحث های جدی و مفیدی باشد."پرویز" به آیینه ای از رفتارهای هر روزه ما میماند که در مقیاسی دراماتیزه شده و شاید با اندکی اغراق خاص سینما، خود ما را به خودمان نشان میدهد.