ندا نیک روش پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۰۵:۴۵

بخشی از گفته های این بازیگر ، نویسنده و کارگردان ایرانی که در حال حاضر در آمریکا مشغول بازی در یک سریال است را بخوانید:

به عنوانِ یک ایرانی به عرف و منشِ مردمِ کشورم اشراف دارم،« کمپ ایکس ری» مضمونی جهان‌شمول و انسانی دارد که مخاطبِ سراسر دنیا با آن ارتباط برقرار می‌کند، ضمنِ اینکه حرفِ اصلی فیلم به نوعی ضد اتفاقاتی است که آمریکا در حال مدیریت آن است. همانطور که خود پیتر ساتلر (کارگردان فیلم) گفته این فیلم در تضاد با رویکر محلی مآب آمریکایی به موضوع جنگ است و این مساله باید برای مسئولان ایرانی فرصت قابل توجِهی در نمایشِ فیلمی منتقد به سیاست‌های تفکّر مخالف باشد.

به علاوه اینکه در فیلمِ کمپ ایکس‌ری ارتباطاتِ بین افراد و نوع پوشش اونها تضادی با موازین و هنجارهای سینمای ایران ندارد.چه كسی می‌داند كه من اینجا چند فیلم با موقعیت‌های بی‌نظیر را رد كردم. فیلم‌هایی كه بازیگرانشان شانس‌های اسكاری شدن داشتند و بعضی از آنها همین الان اكران‌های بی‌نظیری دارند؛ واقعا چه كسی می‌داند كه من از حضور در این فیلم‌ها به خاطر خط قرمزهایی كه برای خودم تعیین كردم سر باز زدم؟

تعریف خط قرمز

اصولا مبنای تعیین خط قرمز به جغرافیا و ملیت و دین محدود نمی‌شود، بلكه ایدئولوژ و پرنسیب شخصی هر آدم باعث می‌شود كه دست به انجام یكسری از كارها نزند، به طور مثال در همین آمریكا بسیاری از بازیگران تراز اول تن به بازی در صحنه‌های غیراخلاقی نمی‌دهند. البته ممكن است خط قرمزهایی كه در ذهن هر كدام از ما وجود دارند با هم قدری تفاوت داشته باشد ولی عرف و اصول همواره جزو معیارهای اصلی من در انتخاب كارهایم بوده.

به هر قیمت وارد هالیوود نمی شوم

هیچ‌وقت نخواستم كه به هر قیمت وارد هالیوود بشوم. همیشه در مواجهه با پیشنهادهای بین‌المللی این را در ذهن داشتم كه قرار است و دلم می‌خواهد بعد از این باز هم به ایران برگردم و در سینمای مملكت خودم كار كنم. همین ذهنیت خط قرمزهای مشخصی را برای من تعیین می‌كند. ضمن اینكه من فیلم‌هایی كه برخلاف اصول اخلاقی باشد؛ با فیلم‌هایی كه ضدیتی با مردمم، مذهبم و مملكتم داشته باشد را حتی نمی‌خواهم تماشا كنم چه برسد كه در ساخت آن مشاركت داشته باشم. بنابراین خیلی از پیشنهادها را برای خودم فرصتی قلمداد نمی‌كنم كه حالا بخواهد ازمن سلب شود. چرا كه با روش و منش فكری خودم در تضاد و تقابل هستند.

به نظرم اینكه در عرصه بین‌المللی ورود كردم بزرگ‌ترین افتخار من نیست؛ بزرگ‌ترین افتخار من این است كه بعد از كار در عرصه بین‌المللی بتوانم باز هم فعالیت هنری‌ام در ایران را ادامه دهم و پز ایرانی بودنم را بدهم. همینطور كه الان در هر جا با افتخار پز می‌دهم كه ایرانی هستم.هیچ‌وقت نخواستم كه به هر قیمت وارد هالیوود بشوم. همیشه در مواجهه با پیشنهادهای بین‌المللی این را در ذهن داشتم كه قرار است و دلم می‌خواهد بعد از این باز هم به ایران برگردم و در سینمای مملكت خودم كار كنم. همین ذهنیت خط قرمزهای مشخصی را برای من تعیین می‌كند. ضمن اینكه من فیلم‌هایی كه برخلاف اصول اخلاقی باشد؛ با فیلم‌هایی كه ضدیتی با مردمم، مذهبم و مملكتم داشته باشد را حتی نمی‌خواهم تماشا كنم چه برسد كه در ساخت آن مشاركت داشته باشم.

علاقه همیشگی به سینمای ایران

من همین الان كه در آمریكا مشغول بازی هستم مدام پیشنهادهای ایران‌ را بررسی می‌كنم. همواره علاقه دارم فرصت حضور جلوی دوربین بزرگان سینمای ایران از جمله آقای فرهادی، كیارستمی، فرمان آرا، تقوایی و خانم بنی‌اعتماد و امثال اینها را داشته باشم. حتی فكر می‌كنم یكی از بزرگ‌ترین دستاوردهای بازی در سطح اول سینمای جهان می‌تواند همین باشد كه با برگشتم به ایران بتوانم سهم كوچكی در بهبود اوضاع سینمای ایران داشته باشم و حضور من در عرصه بین‌المللی بتواند شروعی باشد بر این تعامل تا بقیه همكارهای من هم بتوانند همین راهی كه من آمدم را پیش بگیرند و در برگشتشان به سینمای ایران سطح كیفی سینمای مملكت خودمان‌را ارتقاء بدهند.

یک خاطره از فرهادی درباره بازیگری

یادم می‌آید اصغر فرهادی سر تمرینات فیلم درباره الی و بعد هم جدایی همیشه به من می‌گفت طوری بازی كن كه همه بگویند اینكه كار خاصی نكرده فقط خودش است! می‌گفت اگر پیچیدگی بازی‌ات دیده نشود این همان نوع بازی است كه در ایران نداریم. من سعی می‌كنم این‌طوری بازی كنم و خب در ایران این نوع بازی دیده نمی‌شود. من تا به حال یك بار هم نامزد بازیگری در جشنواره فجر نشده‌ام. جدایی نادر از سیمین در 11 رشته نامزد شد. تقریبا در همه رشته‌ها اما من كاندیدا نشدم. همین‌طور درباره الی، قصه‌ها و ملبورن. راستش نه ناامید شدم و نه شكایتی دارم.

معیارهای ارزیابی بازیگری در ایران تا به امروز طوری بوده كه نوع بازی مرا نمی‌بیند یا نمی‌پسندد؛ ولی خود من می‌دانم در حال چه كاری هستم و تمام توانم را برای بهتر شدن به كار گرفته‌ام. من تا به حال چندین دوره بازیگری گذرانده‌ام و شركت در چند كلاس و دوره بازیگری دیگر را هم در برنامه‌های آینده‌ام گنجانده‌ام. همین حالا در نیویورك در حال گذراندن یك كورس پیشرفته مرتبط با بازیگری هستم. اینجا اما همان بازی من در جدایی نادر از سیمین ملاك جذب من به این سینما بوده است. فیلمی كه اینجا عاشقش هستند و در بسیاری از محافل از شیوه بازی‌ها و لحظات خوبی كه در آن شكل گرفته یاد می‌كنند.

 

 به هر قیمت وارد هالیوود نمی شوم
 

نه بزرگ

من از قبل خودم را برای این روزها آماده كرده بودم. در این مدت پس از «جدایی...» من زحمت كشیدم. این را بدون تظاهر و خودنمایی می‌گویم. تحقیق كردم، تمرین كردم، سرچ كردم. به بسیاری از پیشنهادها چه ایرانی و چه خارجی نه گفتم تا بتوانم خودم را قوی‌تر كنم. در مسیر یادگیری و تمرین زحمت زیادی كشیدم. یك نمونه اینكه بی‌اغراق بگویم آخرین باری كه هشت ساعت كامل خوابیدم را به خاطر ندارم. خیلی از شب‌ها دو یا سه ساعت بیشتر نمی‌خوابم و همه اینها برای رسیدن به حد مطلوبی است كه در نظر خودم دارم.

لطف خدا

قبول دارم در راه موفقیت‌هایم لطف خدا شامل حالم شده؛ اصلا همین كه تن سالم داریم تا بتوانیم كار كنیم مگر چیزی غیر از لطف خداست؟ همین جامعه، دوستان و مردم خوبی كه داریم همه و همه از لطف خداست و من دعا می‌كنم خداوند هرگز این الطافش را از من دریغ نكند. اما در مورد شانس باید بگویم كه شما در هر كاری و برای رسیدن به هر موقعیتی به شانس نیاز دارید اما نكته مهم اینكه شما باید در وهله اول خودتان را در مسیر درستی قرار دهید تا شانس به شما روی خوش نشان دهد، یعنی نمی‌توان برای رسیدن به مقصد راه اشتباه پیش گرفت و عدم موفقیت را بدشانسی خواند.

ضمن اینكه ممكن است شما در مسیر درستی كه قرار گرفتید خوش‌شانس هم باشید اما به قول معروف شانس یك بار در خانه آدم را می‌زند؛ بعد از آن یك بار دیگر همه چیز به خود آدم بستگی دارد. اینكه چگونه از شانست استفاده كنی و ادامه راه را چطور قدم برداری به انتخاب، دانش و ممارست خود فرد بستگی دارد. از طرف دیگر نمی‌توان عدم توفیق را به حساب بدشانسی گذاشت، اگر كاری موفق نشده بدون شك جایی از آن می‌لنگیده و نباید موضوع را به گردن بدشانسی و بداقبالی انداخت.

سخت ترین صحنه های کمپ ایکس ری

عموما صحنه‌هایی كه به نظر برای تماشاگر ساده می‌آید برای بازیگر سخت‌ترین صحنه‌ها بوده‌اند. اما در مورد كمپ ایكس ری سخت‌ترین چالش من به دو روز انتهایی فیلمبرداری مربوط می‌شد كه در واقع همان فصل انتهایی فیلم است. دو روز پر از استرس و اضطراب. با روزی 15 یا 16 ساعت كار مدام و تو باید در طول این همه ساعت تداوم حسی‌ات را حفظ كنی. شكل لوكیشن كار و موقعیت صحنه طوری بود كه نیازمند حداقل هفتاد درصد تكنیك و سی درصد حس بود. نمی‌توانستی بر مبنای غریزه‌ات هر كاری بكنی. فشار بزرگی روی دوش من بود.

ستلر بعدا می‌گفت پیمان طوری این صحنه‌ها را بازی می‌كرد و طوری در سلول خود ایزوله شده بود كه انگار هیچ‌كس را نمی‌دید. انگار ما دور و برش نیستیم. انگار سال‌های سال است كه در این سلول زندانی شده است. می‌گفت در انتهای هر برداشت وقتی كات می‌دادیم پیمان حتی به ما نیم نگاهی هم نمی‌كرد و برمی‌گشت به درون نقش خودش... خب این اتفاق كار سختی بود. حفظ كردن این تداوم حسی و در میان آن همه آدم كه در صحنه حضور دارند در تقابل با پارتنرت و رد و بدل كردن دیالوگ و احساس و گریه آن هم در عرض 15 یا 16 ساعت كار واقعا طاقت‌فرسا بود. یك چالش تكنیكی خالص بود.



شارژ سریع موبایل