صفحه اختصاصی این انجمن با انتشار خبر و عکسهای این مراسم نوشت: « نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت،پنجشنبه نهم اکتبر با حضور نویسندگان ایرانی داخل و خارج از کشور نشست "شب اهل قلم" را برگزار کرد. در این شب "هزار و یک شب" میزبان نویسندگانی چون هوشنگ مرادی کرمانی، سید مهدی شجاعی و کتایون ریاحی (از ایران)، عباس معروفی (از برلین)، مهدخت صنعتی و کارولین کارسپری (از آمریکا) و رضا نجفی (از فرانکفورت) حضور داشتند». در ادامه این گزارش آمده است: «در این نشست آن ها بریدههایی از آثار داستانی خود را خواندند و سپس به همراه کتایون ریاحی که به سبب انتشار نخستین کتاب خود در نمایشگاه کتاب فرانکفورت حضور یافته بود، در فضایی صمیمانه با حاضران در نشست به گپ و گفت و پرسش و پاسخ پرداختند.»
درباره دنیای تازه ریاحی
کتایون ریاحی بعد از نقش آفرینی در سریال «یوسف پیامبر (ع)» به اوج شهرت و محبوبیت رسید تا حدی که خیلی ها او را به نام «زلیخا» می شناسند. پس از آن او نامه ای نوشت و از دنیای بازیگری خداحافظی کرد.
نوشتن در کنار کارهای خیرخواهانه دلمشغولی تازه این بازیگر است و مرداد ماه نخستین اثرش با عنوان «یک پنجره برای من» منتشر شد. این کتاب شامل هشت نمایشنامه از ریاحی است که با عناوین یک پنجره برای من، آیینه، دنیای آبی، بیداری، دوچرخه، سفر به سرزمین قصه، ضد خاطره و سلام...خداحافظ منتشر شده.این کتاب همچنین شامل یک مقدمه مفصل در پنج بخش نوشته رضا درستکار است که در آن بخشهای مختلف زندگی ریاحی شرح داده شده است.طراحی جلد این کتاب نیز بنا بر گفته ناشر توسط عباس کیارستمی انجام پذیرفته است.
این ناشر همچنین اثری دیگر از ریاحی را با عنوان «ماهیقرمزه» به دو زبان فارسی و انگلیسی ترجمه و در نمایشگاه کتاب فرانکفورت امسال رونمایی شد. «ماهی قرمزه» را کارولین کراسکری به انگلیسی برگردانده و نگین احتسابیان تصویرگری کرده است.
نوشتن در کنار کارهای خیرخواهانه دلمشغولی تازه کتایون ریاحی است. مرداد ماه نخستین اثر او با عنوان «یک پنجره برای من» که شامل هشت نمایشنامه است به بازار آمد. «ماهیقرمزه» دیگر کتاب ریاحی است که به دو زبان فارسی و انگلیسی ترجمه و در نمایشگاه کتاب فرانکفورت امسال رونمایی شد.
از آغاز بازیگری تا خداحافظی ناگهانی
ریاحی با نویسندگی برای کودکان شروع کرد و با فیلم « خبرچین » به سینما آمد. اما فیلم در نیمه راه متوقف شد و او برای بازی در فیلم « پاییزان » انتخاب شد. عمده محبوبیت و شهرتش اما به سریال های تلویزیونی بازمی گردد . او در مجموعه « پدرسالار» توانست خود را مطرح کند و با بازی در « پس از باران » و « شب دهم » به اوج محبوبیت رسید. ریاحی پس از پنج سال دوری از سینما با بازی در « شام آخر » فیلم کاندیدای جایزه بهترین بازی نقش اول زن از بیستمین جشنواره فیلم فجر شد.« این زن حرف نمیزند » دیگر فیلمی بود که توانایی های کتایون ریاحی را به رخ می کشید. او برای بازی در این فیلم هم کاندید جایزه از هفتمین جشن خانه سینما شد. با این حال شاه نقش «زلیخا» در سریال «یوسف پیامبر (ع) » شناسنامه هنری او شده است.
مرور یک نامه
سال 88 ریاحی به یک باره تصمیمش از دنیای بازیگری را رسانه ای کرد و در یادداشتی دلیل این تصمیم را برشمرد. در آن نامه عنوان کرده بود به وادی نویسندگی مشغول می شود. مرور این نامه بعد ازشش سال خالی از لطف نیست:
به نام خدا
گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز را واسه شکم فرداش نمیخواد،
اونوقته که رویاهای آدم به تعویق میافته.
گاهی اوقات آدم از سرنوشت، رو دست خوبی میخوره، که فکر میکنه داره تصمیم میگیره
اونوقته که آدم ادعاهایی میکنه، که تو رو دربایستی انجامش گیر میافته.
گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا میمونه.
گاهی اوقات آدم میخواد بازی کنه، بازیگر میشه.
گاهی اوقات داره میخنده وقتی تو دلش خونه، گاهی گریه میکنه و قتی داره از زور خنده میمیره.
گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی میشه.
گاهی اوقات آدم وقتی زیاد میخواد کم مییاره، گاهی وقتی کم مییاره زیاد میخواد.
گاهی اوقات با ترس و لرز بر میگرده به پشت سرش نگاه کنه، میبینه چه شجاعتی
گاهی اوقات با شجاعت میتونه ترساشو نگاه کنه.
گاهی اوقات آدم به دنبال خوشبختی، زندگی را گم میکنه، گاهی هم با انتظار زندگی را معنا میکنه.
گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی، گوهر خودشو گم میکنه، گاهی هم گوهر حقیقت را پیدا میکنه.
گویا زمان برآورده شدن آرزوی من و پسرم فرا رسیده و لازم است که زائر سرزمین قصه، راهی شود. اینک که عازم سفرم، سفری به دیگر سوی زندگی، بر خود لازم میدانم تا از دوستانم و استادانم که آنقدر به من نزدیک بودند که در من بودند، تشکر کنم؛ پروانه ماهان، زهرا عروس خوب پدر سالار، خانم بس، فاطمه ملاصدرا، فخرالزمان، مهین مشرقی، تارا، ثریا اردلان.... و زلیخای عاشق. گر چه همه این عزیزانم عاشق بودند ولی عشق زلیخا خود یک معجزه بود.
این زنان و تنها دوستان نازنینم گاهی تشویقکی شدند و اگر تنبیه نشدند، خدا را شکر،که البته باور نمی کنم بازیگر زنی در جهان باشد که شماتت، تحقیر و تنبیه نشود. اما همواره بزرگترین مشوقم مردم بودند با مهر آریائیشان و ایمان به خدا.
بسیار بسیار مفتخرم که در تمام طول زندگی بازیگریام، تنها و تنها یک حامی داشتم و به قول جماعت سینمایی آنان که با کمان حلاجی پنبه ام را زدند، خواسته یا ناخواسته به دنبال چیزی بودند که سهم من ورای آن بود.
در طول بیش از دو دهه هرگز افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم. کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول ولتر؛ «خدایا مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم میدانم چه کنم!»
در مقطعی که سینما راجایگاهی شایسته برای خود نمی دیدم، رسانه ملی ( تلویزیون ) پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم.
و باز به قول حافظ؛ «کیمیای سعادت رفیق بود رفیق»، رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان. و اما این همه تنهایی،برکت بود برای خلوت انس و اینکه؛ «یدالله فوق ایدیهم»، که ترجمه سینمایی آن میشود: به راستی خدا بزرگترین کارگردان است.
آنچه میبایست از جادوی سینما و بازیگری بیاموزم،آموختم تا شاید رهتوشهای برای نوشتن باشد و در پی تجلی معجزه عاشقانه زلیخا در زندگیام. اینک برآنم تا با اعجاز کلمات،پیوندی دیگر با شما نه از جنس نقشآفرینی بلکه با آفرینش نقش داشته باشم.
اراده امروز من برای نوشتن، گویا مجالی برای بازیگری نخواهد گذاشت، اما باید دید اراده خدا چه تقدیری برایم رقم خواهد زد.
باشد که از این آزمون سربلند و دست پر بیرون آیم.