امین شجاعی شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۰

پایه اصلی هر خانواده خوشبختی بر مبنای عشق و احترام بنا شده است. شماهم اگر دوروبرتان خانواده‌ای را سراغ دارید كه از دیدن مهر و محبت‌شان نسبت به هم لذت می‌برید، قطعا این دو ویژگی را دارا هستند. دیدن ارتباط گرم،  صمیمانه و محبت‌آمیز بین افراد خانواده احمد نجفی به شما چنین حسی را می‌دهد

در خانه این خانواده دوست‌داشتنی به سه زبان فارسی، روسی،  انگلیسی صحبت می‌شود كه بسیار جالب توجه است. دریا، همسر احمد نجفی بانوی دورگه اوكراینی ـ  روسی است و فرزندان این خانواده همگی چهره‌ و قد و قامتی شبیه به مردمان نژاد روس دارند. همه اعضای خانواده خوشرو و مهربان هستند و گپ و گفت با آنها لذت‌بخش است. در این شماره ‌مهمان جمع گرم خانواده احمد نجفی شدیم و با آنها در مورد ارتباط‌شان با هم، تفریحات، سفرها، برنامه‌های مشترك و خاطرات بامزه و جذاب‌شان گپی مفصل زدیم.
 

احمد نجفی و همسرش ... از اوكراین با عشق


زندگی 20 ساله ما 

احمد نجفی: ما حدود 19 سال است با هم ازدواج كرده‌ایم و خدا را شكر ارتباط خوبی داریم. مثل همه زن و شوهرها با هم حرف می‌زنیم و گاهی بحث می‌كنیم ولی خوشبختانه خانه‌ای آرام داریم. همسرم مادری بسیار خوب است و همیشه در حال رسیدگی به بچه‌ها و وضعیت تحصیلی‌شان و. . . است. من مرتب به سفرهای كاری می‌روم و اگر تهران باشم هم معمولا سرگرم كار هستم ولی سعی می‌كنم در رسیدگی به وضعیت بچه‌ها تا جایی كه بتوانم به دریا كمك كنم. همسر بسیار خوبی دارم و از این بابت احساس شادی و خوشبختی می‌كنم

دریا: البته ما 20 سال است با هم ازدواج كرده‌ایم. من فكر می‌كنم این 20 سال زندگی مشترك ما خیلی زود گذشت و همان‌طور كه شوهرم اشاره كردند همراه با رضایت بوده است. ابتدای ورودم به ایران برایم همه‌چیز تازه بود و خیلی سخت گذشت. من از همه‌چیز می‌ترسیدم حتی از صدای فروشنده‌ها

احمد نجفی: منظورشان فروشنده‌های وانت‌دار است كه با بلندگو در كوچه و خیابان فریاد می‌زنند. دریا فكر می‌كرد اینها اعلام می‌كنند خارجی‌ها باید از ایران بروند. (می‌خندد

دریا: زبان فارسی بلد نبودم و از همه‌چیز می‌ترسیدم اما كم‌كم كه با زبان فارسی و فرهنگ ایران آشنا شدم خیالم راحت شد و حالا بهم خوش می‌گذرد. (می‌خندد

در خانه به زبان‌های فارسی، روسی و انگلیسی حرف می‌زنیم

دریا: من نیمه روس و نیمه اوكراینی هستم و از ابتدا با زبان مادری‌ام با بچه‌ها صحبت كردم. بچه‌هایم تسلط كامل به زبان روسی دارند و در خانه هم معمولا به این زبان و البته فارسی صحبت می‌كنیم. من خیلی زبان مادری‌ام را دوست دارم و علاقه‌مند بودم بچه‌ها نیز به این زبان با من حرف بزنند
احمد نجفی: من هم دیگر در این سال‌ها با زبان روسی آشنا شده‌ام و به‌خوبی می‌فهمم ولی بچه‌ها مرا در حرف زدن به این زبان تنبل كرده‌اند تا می‌خواهم چیزی به روسی بگویم بچه‌ها جمله‌هایم را تكمیل می‌كنند؛ به همین خاطر حرف زدنم به زبان روسی همیشه با مكمل همراه بوده است. (می‌خندد

با بچه‌هایم رشد كردم 

دریا: من و بچه‌هایم با هم بزرگ شدیم و رشد كردیم. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد من 22سال داشتم و كسی هم كنارم نبود تا به من كمك كند. مادرم فقط یك‌ماه كنارم بود و خانواده‌ام از من دور بودند. خیلی از فوت و فن بچه‌داری چیزی نمی‌دانستم اما با مطالعه و خواندن كتاب‌های كودكیاری كمی در مورد نگهداری نوزاد اطلاعات به دست آوردم؛ البته مادر و خواهر همسرم هم به ما سر می‌زدند و از آنها هم چیزهایی یاد می‌گرفتم. الان كه به گذشته فكر می‌كنم می‌بینم واقعا كم‌تجربه بودم و شاید اگر دوباره بتوانم به گذشته برگردم كارهای دیگری انجام می دهم اما چنین چیزی امكان ندارد و بچه‌ها دیگر بزرگ شده‌اند و از چند سال دیگر هم زندگی خودشان را خواهند داشت و فقط شایان پیش ما خواهد ماند. (می‌خندد
 
دخترم امسال دانشجو  شد 

احمد نجفی: دخترم امسال وارد دانشگاه شد و قرار است در رشته مترجمی زبان انگلیسی ادامه تحصیل دهد. این رشته انتخاب خودش بود و من هم به‌خاطر علاقه‌ای كه به یادگیری زبان دارد، او را تشویق كردم. مریم به چند زبان مسلط است و كلا یادگیری زبان های مختلف را دوست دارد
مریم نجفی: زبان‌های روسی، فارسی و انگلیسی را به‌خوبی بلدم. علت اینكه مترجمی زبان انگلیسی را انتخاب كردم این بود كه دوست داشتم این رشته را به صورت آكادمیك ادامه دهم؛ البته دوست دارم در كنار اینها زبان‌های دیگر را هم یاد بگیرم؛ مثلا به زبان چینی خیلی علاقه دارم و قصد دارم یادگیری این زبان را هم آغاز كنم

احمد نجفی: مریم استعداد و آمادگی یادگیری زبان فرانسه را هم دارد و دو سال هم این زبان را دنبال كرده است ولی به‌خاطر زمانی كه باید برای تحصیل و كنكور می‌گذاشت نتوانست این رشته را ادامه دهد

شغل بازیگری هم مانند همه شغل‌هاست 

دریا: به‌نظر من بازیگری هم مانند همه شغل‌های دنیاست. برخی افراد شغلی دارند كه باید صبح بروند سركار و عصر بازگردند اما شغل همسرم زمانبندی دقیق و منظمی ندارد. ایشان گاهی مرتب سر كار یا در سفرهای كاری هستند و گاهی هم در خانه مشغول به كارند. من به این روند عادت كرده‌ام از ابتدا هم می‌دانستم با یك بازیگر و سینماگر ازدواج می‌كنم و سختی‌های این كار را می‌شناختم و آمادگی داشتم چون از همان ابتدا با هم همكار بودیم

ازدواج مثل هندوانه است 

احمد نجفی: ما از ابتدا به فكر ازدواج نبودیم؛ یعنی ازدواج در برنامه‌مان نبود. در ابتدا همكار بودیم و بعد از مدتی من به دریا زنگ زدم تا برای یك گروه دیگر او را دعوت به كار كنم. خلاصه تماس‌های تلفنی یك‌سال ادامه داشت و در نهایت با هم ازدواج كردیم. من همیشه می‌گویم ازدواج مثل هندوانه است. گاهی ممكن است هندوانه قرمز باشد ولی شیرین نباشد و گاهی ممكن است شیرین اما سفید و بی‌رنگ و رو باشد ولی بعضی وقت‌ها هم شیرین است و هم قرمز و خوشرنگ. ازدواج ما هم مثل یك هندوانه بود كه خوشبختانه هم قرمز و خوشرنگ است و هم شیرین
دریا: ولی به‌نظر من احمد از همان ابتدا قصد ازدواج داشت. (می‌خندد

همكاری ابتدایی ما 

احمد نجفی: در زمان همكاری‌مان شناختی نسبی از ایشان پیدا كردم و متوجه شدم خانمی بسیار فهمیده، مهربان و باصداقت هستند. اتفاقا در طول مدت همكاری‌مان من خیلی جدی بودم و چند بار هم از دست من به‌خاطر فشار كار گریه كرد. (می‌خندد) در كشوری كه كار می‌كردیم عادت نداشتند در زمان فیلمبرداری یك فیلم ساعات طولانی كار كنند ولی ما به‌خاطر فشار مالی مجبور بودیم گاهی حتی 12ساعت در روز كار كنیم كه باعث سختی و دلخوری گروه خارجی و دریا شده بود

دریا: البته دلخوری من از كار زیاد نبود. من بنا بر وظیفه خیلی به گروه ایرانی كمك می‌كردم و از مدیران می‌خواستم مثلا راس ساعت شش صبح وسایل سر صحنه حتما آماده باشد ولی آنجا این‌طور نیست و با این فشردگی از كار آشنایی ندارند؛ حتی مدیران استادیو به من می‌گفتند: «تو با آنهایی یا با ما؟» (می‌خندد) ولی من اصرار داشتم همه‌چیز روی نظم باشد تا گروه‌های دیگر هم در كشور من كار كنند و راحت باشند و تجربه خوبی داشته باشند. خلاصه از طرفی گروه ایرانی اصرار داشت همه‌چیز مهیا باشد و از طرفی گروه اوکراینی با این روند كاری آشنا نبود و البته به دنبال پول بیشتر بودند ودر این میان فشار زیادی روی من بود و چند بار گریه‌ام گرفت
 

احمد نجفی و همسرش ... از اوكراین با عشق


ریسكی كه نتیجه داد 

دریا: ازدواج من ریسك بود. مادرم همیشه می‌گوید: «نمی‌دانم چرا اجازه دادم تو ازدواج كنی و از كشور بروی؟» (می‌خندد) ما هیچ شناختی از ایران نداشتیم. یادم هست مادرم روبه‌روی عكس من در اتاق نشسته بود و می‌گفت: «من چطور به تو اجازه بدهم از كشور بروی؟  نكند بروی و همسر چهارم شوی یا اینكه تو را بفروشند»  (می‌خندد) البته احمد را دیده بودند ولی چون ما آن زمان به زبان انگلیسی با هم صحبت می‌كردیم و پدر و مادرم به این زبان آشنا نیستند نمی‌توانستند با ایشان مستقیم صحبت كنند و من ترجمه می‌كردم

من تا قبل از آشنایی با همسرم هرگز خارج از كشور هم نرفته بودم و همه خانواده‌ام نگران بودند ولی نمی‌دانم چرا من خیلی مطمئن بودم و نگرانی در وجودم نبود. من مستقیم به ایران نیامدم؛ ابتدا به تركیه رفتم. ما در تركیه دوست مشتركی داریم كه مرا به منزل خود برد و پس از چند ساعت به تهران پرواز كردم و احمد در فرودگاه منتظرم بود و بعد هم عقد كردیم

ما جشن عروسی نگرفتیم و الان كمی به‌خاطر این موضوع پشیمانم (می‌خندد) ولی اینها واقعا خیلی مهم نیست. من بعضی از دوستانم را می‌بینم كه عروسی‌های خیلی مجلل و پرخرج داشته‌اند اما یك‌سال بعد طلاق گرفته‌اند
 
به انیمیشن علاقه دارم 

دانیال نجفی: من خیلی به انیمیشن علاقه دارم و هر شب با برادرم كارتون‌های مختلف را با لذت تماشا می‌كنیم. ما همه‌جور انیمیشنی را می‌بینیم؛ از باب‌اسفنجی گرفته تا كارتون‌های دیزنی و پیكسار و...  . به‌نظرم با انیمیشن می‌توان دنیایی جدید خلق كرد كه خیلی جذاب است. الان هم دانش‌آموز رشته انیمیشن دبیرستان صداوسیما هستم و دوست دارم در این رشته ادامه تحصیل بدهم

سفر تابستانی ما به كی‌اف 

دانیال نجفی: ما تابستان‌ها را در كی‌اف و در كنار مادربزرگ و پدربزرگم سپری می‌كنیم. كی‌اف پر است از رودخانه و یكی از تفریحات ما چادر زدن كنار رودخانه است. گاهی حتی دو یا سه هفته در چادر و طبیعت و در كنار رودخانه می‌مانیم كه بسیار لذت‌بخش است

دریا: بچه‌هایم كنار این رودخانه بزرگ شدند و كلی خاطره از آن داریم

احمد نجفی: وقتی كنار رودخانه هستیم یا بچه‌ها آنجا چادر می‌زنند كاملا از تكنولوژی دور می‌شویم؛ یعنی از برق و آنتن موبایل خبری نیست. غذا و ماهی  را كه از رودخانه می‌گیرند روی آتش می‌پزیم. همسرم خودش هم از بچگی همراه خانواده كنار این رودخانه چادر زده‌اند و كلی از این مكان خاطره دارند

دریا: این منطقه حدود 40 كیلومتر از شهر كی‌اف دور است؛ البته در زمان كودكی ما با قایق به آن منطقه می‌رفتیم ولی الان دیگر همه تنبل یا پولدار شده‌اند و با ماشین كنار رودخانه می‌روند. منطقه‌ای زیبا و بكر است و ماندن در آنجا حس آرامش به انسان می‌دهد

احمد نجفی: همه‌چیز این منطقه عالی است به‌جز پشه‌هایش. (می‌خندد) واقعا تحمل پشه‌های كنار رودخانه را ندارم وقتی هم بچه‌ها چادر می‌زنند من یكی، دو روز می‌مانم و برمی‌گردم شهر تا تجدید قوا كنم و بعد از چند روز دوباره برمی‌گردم. وقتی هم در منطقه جنگلی هستم مرتب از داروهای دوركننده حشرات استفاده می‌كنم ولی بچه‌ها دیگر عادت كرده‌اند و اذیت نمی‌شوند

هر سال لحظه سال تحویل در خرمشهر هستیم 

دریا: من خیلی به جنوب ایران سفر كرده‌ام. ما سال نوی ایرانی را آنجا سپری می‌كنیم

احمد نجفی: ما هر سال سال تحویل در خرمشهر هستیم؛ البته دیگر آنجا فامیلی نداریم و فقط چند دوست خانوادگی داریم

دریا: من جنوب ایران را دوست دارم. ما به اهواز، آبادان، خرمشهر و شوشتر سفر كرده‌ایم. در این شهرها گاهی حتی هنوز جای گلوله‌ها روی دیوارها را می‌بینیم و ناراحت می‌شویم

احمد نجفی: بچه‌ها همیشه از سفر به جنوب استقبال می‌كنند و آنجا را دوست دارند. شایان دوست داری در جنوب چی بخوری؟

شایان نجفی: دل و جگر. (می‌خندد

احمد نجفی: زیر پل خرمشهر منطقه‌ای وجود دارد كه از معدود نقاط آباد شهر است. آنجا پر است از بساطی‌ها و مغازه‌های دل و جگرفروشی و بچه‌ها عاشق این غذا هستند

تلاش برای ورود به تیم ملی نوجوانان بسكتبال

احمد نجفی: دانیال و شایان خیلی به بسكتبال علاقه دارند. دانیال كه به صورت جدی این رشته را دنبال می‌كند و برای ورود به تیم ملی نوجوانان هم تست داده كه امیدواریم به‌زودی خبر‌های خوبی به ‌ما برسد. فعلا حدود 80 نفر انتخاب شده‌اند و ما امیدواریم و دعا می‌كنیم دانیال هم در انتخاب نهایی باشد

دانیال نجفی: به خاطر علاقه‌ام به بسكتبال همیشه تمرین می‌كردم و وقتی دبستانی بودم كلاس بسكتبال می‌رفتم که بعد كلاس را رها كردم سراغ فوتبال رفتم ولی بعد از مدتی باز هم به كلاس‌های بسكتبال در باشگاه انقلاب رفتم و تمرین‌های شخصی هم زیاد داشتم. پیشرفتم بد نبود و قد و فیزیك بدنی‌ام هم برای این ورزش خوب است. در تست‌های ابتدایی انتخابی تیم ملی شركت كرده‌ام و خیلی دوست دارم موفق شوم

احمد نجفی: این قد و قامت البته بی‌مشكل هم نیست و ماشاالله پای دانیال 48 است که ما برای پیدا كردن كفش برایش مشكل داریم. (می‌خندد) معمولا عمه‌اش از آمریكا برایش كفش می‌فرستد چون اگر هم اینجا كفش ورزشی با سایز بزرگ پیدا شود، خیلی گران است

بچه‌هایم با ملاحظه هستند 

احمد نجفی: بچه‌هایم خیلی باملاحظه‌اند و خرج‌تراشی نمی‌كنند. من گاهی می‌شنوم كه والدین می‌گویند بچه‌های امروز خیلی پرتوقع شده‌اند اما واقعا بچه‌های من این‌طور نیستند. بچه‌های من هم كامپیوتر و لوازم ضروری زندگی امروز را نیاز دارند كه خب، طبیعی است اما واقعا اهل توقعات بالا و خرج گذاشتن روی دست من و مادرشان نیستند. من هرگز از بچه‌هایم نشنیده‌ام كه به من یا مادرشان بگویند: «چرا فلان چیز را نداریم؟» یا «چرا فلان چیز را برای‌مان نمی‌خرید؟» خدا را شكر مادرشان خیلی خوب  تربیت‌شان کرده‌ است
 

احمد نجفی و همسرش ... از اوكراین با عشق


از اوکراین خرید می‌كنیم 

دریا: ما اكثر خریدهای‌مان را از كی‌اف می‌كنیم. سه ماه در سال آنجا هستیم و موقعیت خوبی در اختیار ما قرار می‌دهد تا چیزهایی راكه نیاز داریم از همان شهر تهیه كنیم. من از همسرم ممنونم كه از ابتدای ازدواج‌مان این موقعیت را برایم فراهم كرده تا در سال چند ماه در شهر خودم و در كنار خانواده‌ام باشم چون واقعا بدون كشورم و بدون حضور در كنار خانواده‌ام نمی‌توانم زندگی كنم. نیمی از وجودم متعلق به آن كشور و خانواده‌ام است

احمد نجفی: بچه‌ها تعطیلات تابستان را كنار پدربزرگ و مادربزرگ‌شان سپری می‌كنند. قطعا آنها هم این حق را دارند كه نوه‌ها و دخترشان را ببینند و در كنار آنها باشند. در مورد خرید هم باید بگویم واقعا آنجا هزینه‌ها كمتر است و شاید نصف اینجا باشد. همسرم هم در خرید خیلی بادرایت است و اغلب در حراج‌ها با دقت خرید می‌كند

اهل سینما و تئاتر هستیم 

دریا: بچه‌ها به تئاتر و سینما علاقه دارند و یكی از تفریحات تابستانی‌مان تماشای تئاتر و فیلم در سینماست؛ حتی گاهی تئاترهای خوب را چند بار تماشا می‌كنیم

احمد نجفی: در كی‌اف حتی تئاترها و كنسرت‌هایی مخصوص بچه‌ها اجرا می‌شود كه شایان می‌تواند از این نمایش‌ها استفاده كند. بسیار خوشحالم كه بچه‌هایم از این تفریحات فرهنگی استقبال می‌كنند و به جنبه‌هایی كه خودم علاقه دارم نزدیك می‌شوند

دریا: من از سه سالگی با مادرم به تئاتر و اپرا می‌رفتم. به‌نظرم این مهم است كه من همیشه به یاد دارم كه با مادرم به تئاتر و اپرا رفته‌ایم و دوست دارم بچه‌هایم هم همیشه این خاطره را با خود داشته باشند

كی‌اف؛ شهری در پارك

دریا: چیزهایی كه در ایران شاید نداشته باشیم یا كم باشد و دل‌مان برای‌شان تنگ شود به نحوی در كی‌اف جبران می‌كنیم. شهر تهران طبیعت سرسبز كمی دارد یا هوا آلوده است و موزه‌ها در این شهر كم هستند اما شهر من پر از موزه و پارك است و در قلب طبیعت بنا شده و هوای خوبی دارد

احمد نجفی: اصلا معروف است كه می‌گویند همه شهر‌ها پارك دارند اما كی‌اف در پارك ساخته شده است

به موزه جنگ اوکراین حسادت می‌كنم

احمد نجفی: همان‌طور كه همسرم اشاره كرد، شهر كی‌اف پر از موزه‌های تخصصی است. یكی از موزه‌های آنها موزه جنگ است كه من وقتی می‌بینم اذیت می‌شوم. آنها چهار سال جنگیده‌اند و موزه‌ای به این عظمت و زیبایی دارند ولی ما كه سابقه هشت سال دفاع را داریم هنوز موزه‌ای آبرومند در این زمینه نداریم. من هر سال موزه جنگ اوکراین را بازدید می‌كنم اما در خرمشهر وقتی از جلوی موزه دفاع مقدس رد می‌شوم، غصه می‌خورم. به‌تازگی شنیده‌ام قرار است باز هم یك موزه دفاع مقدس ساخته شود كه امیدوارم این خبر صحت نداشته باشد چون فقط حیف كردن پول مردم است

آرزویم برای همسر و فرزندانم سلامت است 

احمد نجفی: بزرگ‌ترین آرزویم برای همسر و فرزندانم سلامت است چون همه‌چیز بر پایه سلامت است و بقیه مسائل با داشتن آن حل می‌شود. سالم كه باشید می‌توانید به اهداف‌تان برسید، كار، پول و درآمد داشته باشید و به آرزوهای‌تان هم دست یابید. من هر شب برای سلامت خانواده‌ام دعا می‌كنم و از خدا برای‌شان تندرستی می‌خواهم

دریا: آرزوی من هم برای همسر و فرزندانم سلامت است و دوست دارم بچه‌هایم به اهداف و آرزوهای‌شان برسند

اسم فرزندان‌مان بین‌المللی است 

دریا: نام بچه‌ها را طوری انتخاب كرده‌ایم كه بین‌المللی باشند و هم در كشور من و هم در ایران نام‌هایی آشنا محسوب شوند. اسم دخترم مریم همان ماریاست. یان هم یك نام روسی است و ما نام شایان را برای پسر كوچكم انتخاب كردیم كه در هر دو كشور اسمی متداول است و اسم پسر بزرگم هم دانیال است که این اسم هم در هر دو كشور وجود دارد

احمد نجفی: سعی كردیم اسم بچه‌ها هم در هر دو كشور معنا داشته باشند و هم به سید بودن‌شان بخورد؛ مثلا نمی‌شد اسم‌شان را بگذاریم سید داستایوفسكی. (می‌خندد) به همین خاطر روی پیدا كردن اسامی خیلی دقت كردیم. توجه داشتیم اسم‌ها زیبا، خوش‌آهنگ و خوش‌معنا باشند و به سید بودن بچه‌ها بخورند و همچنین اقوام همسرم بتوانند اسم آنها را  راحت تلفظ كنند. اسم هر سه فرزندمان را با هم انتخاب كردیم و در انتخاب‌شان مشاركت داشتیم

به علایق بچه‌هایم اهمیت می‌دهم 

احمد نجفی: هر پدر و مادری برای فرزندان‌شان برنامه‌هایی دارند و دوست دارند بچه‌ها گاهی ادامه‌دهنده راه آنها باشند؛ مثلا من خودم خیلی به موسیقی علاقه داشتم و دو سال هم در دوره دبیرستان موسیقی خواندم ولی به دلایل بچگانه موسیقی را كنار گذاشتم؛ مثلا یكی از دلایلم این بود كه به حرف دوستم گوش دادم كه به من می‌گفت تو مطرب شده‌ای

در حالی كه من موسیقی را به شكل حرفه‌ای و تخصصی می‌آموختم؛ به همین خاطر خیلی دوست داشتم بچه‌ها جذب موسیقی شوند ولی هیچ‌كدام علاقه‌ای نشان نداند. پیانویی  را كه در خانه‌مان می‌بینید از اوکراین و با زحمت به ایران آوردم اما بچه‌ها نسبت به یادگیری موسیقی هیچ‌وقت مشتاق نشدند و تنها شنیدن موسیقی را دوست دارند. واقعا دلم می‌خواست بچه‌ها نواختن ساز را یاد بگیرند اما وقتی دیدم خودشان دوست ندارند به هیچ‌وجه اصرار نكردم. كلا نه من و نه همسرم این‌طور نیستیم كه چیزی را به بچه‌ها اجبار كنیم و همیشه به علایق‌شان احترام می‌گذاریم و از آنها در مسیر استعدادها و علاقه‌مندی‌های‌شان حمایت می‌كنیم


وسوسه بازیگری نداریم 

دانیال نجفی: شغل پدرم را دوست دارم و حتی دوست دارم بازیگری را امتحان كنم اما دغدغه این كار را ندارم و علاقه اصلی‌ام انیمیشن است. در آینده ،فیلمسازی كاملا به انیمیشن متكی خواهد شد و همه‌چیز كامپیوتری خواهد شد

مریم نجفی: من بارها به بازیگری فكر كرده‌ام و حتی اطرافیان و دوستانم از من می‌پرسند حالا كه پدرت یك سینماگر است چرا بازیگری را امتحان نمی‌كنی؟ واقعیت این است كه من هم مثل برادرم چندان دغدغه این كار را ندارم و نمی‌دانم در این زمینه استعدادی دارم یا نه؟ اما اینكه بازیگری را یك‌بار امتحان كنم برایم جذاب است

شایان نجفی: من هم بازیگری را دوست دارم ولی دلم می‌خواهد نقاش شوم



شارژ سریع موبایل