بیشتر مردم از موسیقی کلاسیک بدشان نمی آید اما نسبت به آن یک جور گارد و حالت تدافعی دارند. اکثر فکر می کنند که برای شنیدن موسیقی کلاسیک باید حالتی داشته باشند که مثلا سر کلاس درس دارند. رسمی و خشک و جدی و آماده برای یادگیری. بعضی هم گمان می کنند که برای لذت بردن از یک قطعه کلاسیک باید درباره چیزهایی مثل دوره های تاریخی اروپا، آهنگسازی، سازبندی، ملودی یا هزار چیز دیگر اطلاع داشته باشند.
در حالی که شنیدن یک قطعه کلاسیک می تواند به راحتی یک آهنگ پاپ باشد و همان قدر بی واسطه هم از آن لذت ببرید. اصلا شاید خودتان هم ندانید خیلی از قطعه های موسیقی محبوب تان روی فیلم ها یا آگهی های بازرگانی قطعات مشهور آهنگسازان کلاسیک هستند.
البته که یک قطعه موسیقی کلاسیک از نظر تکنیک های آهنگسازی پیچیدگی ها و دشواری های خودش را دارد اما در سطح لذت بردن از آن هیچ تفاوتی با ژانرهای دیگر موسیقی ندارد. می شود به یک کیک خوش آب و رنگ تشبیهش کرد که در وهله اول همه می توانند از شیرینی و شکل و شمایلش لذت ببرند اما فوت کوزه گری اش و تشخیص مواد سازنده اش به کنکاش و علم بیشتری نیاز دارد.
این مقدمه کوتاه را نوشتم تا به این نتیجه برسیم قرار است در این مطلب اولین قدم را برای لذت بردن از قطعات کلاسیک برداریم. بدون پیش داوری و بدون ترس. برای همین با قطعاتی شروع می کنیم که احتمالا بیشترتان آنها را شنیده اید و بسته به جایی که از آنها استفاده شده حس و حالش را هم گرفته اید اما آهنگساز و دوره اش را نمی شناختید یا حتی نمی دانستید قطعه ای که شنیده اید در ژانر موسیقی کلاسیک بوده.
این روزها به لطف دنده عقب ماشین های شهرداری که شب ها آشغال ها را از خیابان ها جمع می کنند همه «فروالیز» لودویگ وان بتهوون را شنیده اند. آسانسورها مجتمع های آپارتمانی یا قطعات موتسارت می گذارند یا ویوالدی. قطعاتی که هر روز آنها را می شنویم و بی تفاوت از کنارشان می گذریم. در حالی که شنیدن همان یکی دو دقیقه شان هم می تواند حال تان را خوب کند.
موسیقی کلاسیک چیست؟
برای لذت بردن از یک قطعه کلاسیک اول باید تشخیص بدهیم که این قطعه کلاسیک هست یا نه. اول از همه اینکه ما برای موسیقی کلاسیک لفظ «قطعه موسیقی» را به کار می بریم. به یک دلیل: به جز فرمی مانند اپرا که با کلام است بیشتر آثار کلاسیک بدون کلام هستند و لفظ «آهنگ» مخصوص کارهایی است که ترانه دارند. پس «آهنگ کلاسیک» ترکیبی است که شاید مصطلح باشد اما صحت ندارد.
لئونارد برنستاین، آهنگساز آمریکایی که موسیقی فیلم هم ساخته، هم رهبر ارکستر است و هم سال هاست که برای گروه های سنی مختلف موسیقی کلاسیک تدریس می کند از نوجوانان گرفته تا دانشجویان بزرگسال موسیقی در مقاطع مختلف دانشگاهی. برنستاین می گوید: «مردم به موسیقی که پاپ یا فولک (محلی) یا جاز نیست می گویند موسیقی کلاسیک چون تعریف دیگری برایش ندارند. هرکلمه دیگری هم که برای آن به کار می برند اشتباه از کار در می آید. مثلا بعضی ها فکر می کنند موسیقی کلاسیک، موسیقی خوب است یا موسیقی هنرمندانه یا موسیقی جدی.
در حالی که هر فرم دیگری از موسیقی هم می تواند این ویژگی ها را داشته باشد. آیا مثلا موسیقی که آفریقایی ها در زمان جنگ اجرا می کردند جدی نیست؟ یا یک قطعه خوب جاز کمتر از یک سمفونی هنرمندانه است؟ برخی دیگر هم از کلمه روشنفکران برای این نوع موسیقی استفاده می کنند که درواقع معنی اش این می شود که فقط افراد خیلی باهوش و تحصیلکرده از موسیقی کلاسیک سر در می آورند.
خب این هم اشتباه است. آدم های زیادی را می شناسم که انیشتین نیستند اما بهتر از هر کس دیگری می توانند آثار بتهوون را درک کنند.
به نظر می رسد باید برای تعریف موسیقی کلاسیک از یک کلمه جدید استفاده کنیم که نزدیک ترین به معنای این نوع موسیقی می تواند «موسیقی دقیق» باشد. وقتی یک آهنگساز کلاسیک قطعه ای را می نویسد درست است که رهبران ارکستر مختلف می توانند اجراهای متفاوتی از آن ارائه بدهند اما همه تلاش شان را می کنند که به آن حس و حالی که مقصود آهنگساز اثر بوده نزدیک شوند.
اینجا خبری از بداهه نوازی نیست. آنها دقیقا همان نتی را می زنند که آهنگساز نوشته. آهنگساز دقیق تعیین می کند که هر نت را چه سازی باید بزند. تا جایی هم که بتواند برای نوازنده ها راهنمایی ها در جهت اجرای قطعه را می نویسد. اینکه مثلا کجای قطعه باید بلندتر به گوش برسد و کدام قسمتش ملایم و شیرین. البته که هیچ نوازنده ای نمی تواند همان چیزی را که در نظر آهنگساز بوده دقیق اجرا کند چون هیچ وقت کلمات کافی وجود ندارند تا به شما بفهمانند چیزی که مدنظر آهنگساز بوده دقیقا چیست. و همین هم کار نوازنده موسیقی کلاسیک را هیجان انگیز می کند. پس بهترین توصیف برای موسیقی کلاسیک می تواند «موسیقی دقیق» باشد.»
حالا که فرق موسیقی کلاسیک را با بقیه ژانرها متوجه شدیم، می رویم سراغ اولین قطعه کلاسیک که خیلی مشهور و محبوب است: «کارمینا بورانا» اثر کارل ارف. فقط این نکته را هم یادتان باشد که موسیقی کلاسیک را با دوره کلاسیک که یکی از دوره های مربوط به تاریخ موسیقی کلاسیک است نباید اشتباه بگیرید. دوره ای که آهنگسازان سرآمدش کسانی مثل هایدن، موتزارت بودند.
آهنگساز کارمینا بورانا کیست؟
اسم ارف را زیاد شنیده اید حتی اگر او را نشناسید. یادتان می آید وقتی در کودکی قرار بود کلاس موسیقی بروید قبل از انتخاب ساز برای شناختن تئوری و اصول اولیه باید کلاس ارف می رفتید و با فولت و سازهای کوچک دیگر تمرین می کردید؟! اسم کلاس های ارف از روی آهنگساز بزرگ آلمانی قرن بیستم، کارل ارف برداشته شده است. ارف در کنار آهنگسازی، شهرتش را مدیون توسعه و پیشرفت سیستم های آموزش موسیقی کودکان است.
ارف از پنج سالگی نواختن پیانو را آموخت و سراغ ویولنسل و ارگ هم رفت. برای نمایش های عروسکی که در خانه اجرا می کرد آهنگ می ساخت. 16ساله بود که تعدادی از آثار موسیقی اش منتشر شدند. بیشتر کارهایش آهنگ هایی بودند که ترانه هم داشتند.
به دانشگاه موسیقی مونیخ رفت و تا پایان عمرش قطعات موسیقی مشهور نوشت که قطعا محبوب ترین شان «کارمینا بورانا» است. قطعه ای که حزب نازی و سربازهای آلمانی هم در طول جنگ جهانی دوم بسیار شیفته اش بودند و همین باعث شد حرف هایی مبنی بر همکاری ارف با حزب نازی سر زبان ها بیفتد. ارف سال 1982 در سن 86سالگی بر اثر سرطان درگذشت و در کلیسایی در جنوب مونیخ به خاک سپرده شد.
درباره کارمینا بورانا
قطعه موسیقی «کارمینا بورانا» در فرم کانتاتاست یعنی درحقیقت آوازی که با صدای سازها همراه می شود. متن ترانه و آواز گروه کر به اندازه قطعه موسیقی در این فرم اهمیت دارد. ارف این قطعه را در فاصله سال های 1935 تا 1936 ساخت و الهام بخش اش هم 24 شعر مربوط به قرون وسطا بود. برای اجرای این قطعه اهمیت گروه کر به اندازه ارکسترسازی است. «کارمینا بورانا» از پنج موومان (قسمت های جداگانه از یک قطعه موسیقی که در نهایت پیوندهای مشترکی با هم پیدا می کنند) تشکیل شده است که موومان اول را حتما شنیده اید.
موومانی که به «o fortuna» (ای سرنوشت یا در حقیقت خطاب به فورتونا که الهه سرنوشت است) مشهور است. دلیل این نامگذاری هم شعری است که در این موومان به زبان لاتین توسط بک گروه کر کامل خوانده می شود. محوریت سازهایی که در نواختن این قطعه به کار می روند بیشتر سازهای بادی مثل فلوت و ابوا هستند در کنار دو پیانو و سازهای زهی مثل ویولنسل.
فضای قطعه
برای اینکه حس و حال قطعه دست تان بیاید باید به اسطوره چرخ های سرنوشت فکر کنید. یک مفهوم فلسفی مربوط به قرون وسطا که اشاره به دمدمی مزاج بودن تقدیر دارد. به همین دلیل هم در هر موومان از شادی به غم و برعکس تغییر حالت می دهد.
«کارمینا بورانا» با این جملات آغاز می شود: آه ای تقدیر، تو مثل ماه، ناپایدار و دگرگون شونده هستی، چه به سمت کامل شدن برود و چه به سمت هلالی رنگ پریده... متن شعر در حقیقت شکایتی از تقدیر و سرنوشت است. اما آهنگ ارف در عین حال حالتی از پیروزی بر سرنوشت را هم در خودش دارد. قطعه با حالتی حزن انگیز و در عین حال محکم آغاز می شود. شبیه حس و حال مویه و بعد از چند ثانیه موسیقی اوج می گیرد. انگار در یک میدان مبارزه باشی. مبارزه علیه دست تقدیر. کل قطعه شور و هیجان و حتی گاهی حالتی از تنش و اضطراب در خودش دارد. در نهایت اینکه اگر دنبال قطعه ای هستید که بهتان شور و حال مبارزه کردن بدهد، تجربه می گوید «کارمینا بورانا» انتخاب مناسبی است.
کارمینا بورانا را کجا شنیده اید؟
این قطعه کلاسیک از بعد از جنگ جهانی دوم کاملا وارد فرهنگ عامه شد. آنقدر که منتقدان موسیقی گاهی گفته اند این استفاده بی رویه از قطعه مشهور ارف، آن را لوس و بیمزه کرده است! نمونه های مشهورترش این ها هستند:
الیور استون سال 1991 یک فیلم مستند بیوگرافیک ساخته درباره گروه راک the doors به اسم همین گروه مشهور که در آن از قطعه «کارمینا بورانا» ساخته کارل ارف استفاده کرده.
او روی صحنه های رنج جیم موریسون از استعمال مواد مخدر موسیقی ارف را گذاشته است. پازولینی در فیلم «سالو» برای صحنه های شکنجه از آن استفاده کرد. سال 1981در فیلم «اکس کالیبور» (شمشیر مشهور آرتورشاه) ساخته جان بورمن در سکانسی که شاه آرتور و شوالیه هایش به جنگ می روند قطعه «کارمینا بورانا» شنیده می شود.
موسیقی تریلر سینمایی فیلم مشهور لوک بسون، «حرفه ای» (لئون) همین قطعه است. ممکن است موقع دیدن فیلم «قاتلین بالفطره» الیور استون هم آن را شنیده باشید. (بنظر می رسد الیور استون از طرفداران پروپا قرص این قطعه است.)
«کارمینا بورانا» فقط مخصوص درام های جدی نیست. محبوبیتش و البته قابلیت هایش آنقدر هست که در آثار کمدی از تناقضی با وجه کمیک ماجرا استفاده کرده اند: در اپیزود «رفته مگی رفته» از سریال انیمیشن محبوب «سیمپسون ها» می توانید این موسیقی را بشنوید.
در یکی از اپیزودهای فصل اول «ملاقات با مادر» وقتی مارشال می خواهد به بارنی چک بزند، موسیقی حماسی «کارمینا بورانا» فضای خنده داری ایجاد می کند. در فیلم «مرد مجرد» گری سینیور (19997) سر سکانس فرار داماد از دست هزاران عروسی که به امید ثروت دنبالش کرده اند این موسیقی را می توانید بشنوید.
هیچ کدام از این فیلم ها را هم ندیده باشید قطعا در تلویزیون خودمان بارها و بارها آن را شنیده اید بخصوص سر صحنه های حماسی و ورزشی. درنهایت اگر این فیلم ها را ندیده اید یا دوست دارید قطعه را به صورت کامل بشنوید کافی است به یکی از شهر کتاب ها یا کتابفروشی هایی که آثار کلاسیک می فروشند بروید و سی دی Carmina Burana (کارمینا بورانا) اثر carl orff (کارل ارف) را بخرید. در اینترنت هم با یک جست و جوی ساده در گوگل می توانید قطعه را دانلود کنید.