سینمای جهان، برخلاف سینمای ایران پر است از فیلم های عاشقانه. قصه های عشق ساده و پیچیده ای که یکی بعد از دیگری روی پرده سینما می روند. یکی با اقبال منتقدان رو به رو می شود و دیگری به دنیای تاریک و فراموش شده ای می رود. قصه های عاشقانه در قاب سینمای جهانی هیچ حد و مرزی ندارند. کوچک ترین بهانه های دوست داشتنی تبدیل به سناریوهای بلند و بالا می شوند. مورد توجه که قرار می گیرند، سیل بزرگی از جایزه ها به سوی آن ها روانه می شوند و...
نام خیلی از فیلم های عاشقانه در صدر لیست های برتر سایت های معتبر دیده می شود، اما این بار قصد نداریم همان فیلم های تکراری را برای هزار و یکمین بار مرور کنیم و شما را به تماشای چندباره آن ها دعوت کنیم. می خواهیم از فیلم های جدیدی حرف بزنیم که شاید کمتر از «کازابلانکا» و «بربادرفته» مورد توجه قرار گرفته اند، اما قصع عشق قشنگی دارند که اگر ندیده اید، دیدن آن ها خالی از لطف نیست.
Wall-E
«وال- ای» را می شناسید دیگر؟ همان ربات احمق فرسوده ای که به تنهایی روی کرده زمین زندگی می کرد و درست طبق برنامه از قبل تعیین شده، از زباله ها وسایل عجیب و غریب درست می کرد. ربات بانمکی که تمام پیش فرض های کاراکترسازی را متحول کرد و عده زیادی از منتقدان را شیفته خودش کرد. بله در مورد عاشق ترین و دوست داشتنی ترین ربات سینما حرف می زنیم. همان که در یک نگاه عاشق «ایو» شد و زمین و زمان را به هم زد.
همان ربات شیک و مدرنی که نه با تماشای فیلم به حرکت درآمد و نه عکس العملی در مورد شب زنده داری های «وال ای» نشان داد. همانی را می گوییم که برای پیداکردن اثری از زندگی و گیاه به زمین نابود شده فرستاده شده بود تا نسل بشری را نجات دهد. بله همان را می گوییم که در انتهای فیلم عشق «وال ای» را باور کرد. انیمیشن «وال ای» یکی از عاشقانه ترین های سینمای جهان است که از قضا مورد توجه هم قرار گرفت و این کاراکتر به عنوان صد کاراکتر ماندگار در سینمای ایران انتخاب شده است.
Blue valentine
همه عاشقانه ها نمی توانند پایان خوبی داشته باشند، می توانند در عین ناخوشی، تلخی و حتی مرگ به پایان برسند، اما قصه عشق دوست داشتنی را برای مخاطب روایت کنند. «ولنتاین غمگین» یکی از همین فیلم هاست. فیلمی که پایان خوشی را ندارد، اما پر است از لحظه های بکر عاشقی. لحظه هایی که در شکل گیری اولیه به شرینی توت فرنگی های وحشی است، اما آخرش شبیه خیار تلخ است. قصه این فیلم، داستان خیلی از زوج هایی است که در ابتدا با گرمی عشق زندگی شان را شروع می کنند و درست به محض این که پای مشکلات دیگر به میان می آید، گرمای عشق برای گرم کردن کافی به نظر نمی رسد.
زوج هایی که گرفتار روزمرگی زندگی می شوند و درست به اولین دوراهی زندگی که می رسند، با تمام عشقی که نسبت به یکدیگر دارند، دو راه متفاوت را انتخاب می کنند و از هم جدا می شوند. «ولنتاین غمگین» قصه خیلی عجیب و غریب و پر از فراز و فرودی ندارد که مخاطب را به هیجان بیندازد و راهش را در فهرست پیدا کند، اما بازیگرانی دارد که به قصه جان می دهند. بازیگرانی که انگار زندگی شان را بازی می کنند و آن قدر گرم هستند که برای یک لحظه فراموش می کنید که در حال تماشای یک فیلم معمولی هالیوود هستید.
کازابلانکا و بربادرفته
وقتی از عاشقانه های سینما حرف می زنیم، نمی توان همفری بوگارت و کلارک گیبل را فراموش کرد. دو بازیگر مردی که بعد از سال های سال، هنوز عاشقان سینه چاکی دارند؟ «کازابلانکا» که در دسته رمانس های نایاب تاریخ سینما قرار دارد و بعد از 66 سال هنوز شادابی و تازگی یک عشق را حفظ کرده است.
ماندگاری ای که مدیون کاراکترهای اسطوره ای است که هر بار با نگاه کردن به آن ها زنده نبودنشان را فراموش می کنیم. و «بربادرفته» که شاید بزرگ ترین ملودرام تاریخ سینما باشد. فیلمی که به شدت به رمان مارگارت میچل وفادار است و کارگردانش بدون هیچ کم و کاستی آن را روی پرده سینما برده است. فیلمی که با به پایان رسیدن مدت اکرانش 20 میلیون دلار در ماه مه 1941 فروش داشت و بتا به همین امروز جزو موفق ترین فیلم های تاریخ سینمای عاشقانه و البته گیشه است.
Eternal Sunshine of the Spotless Mind
فیلم میشل گوندری، قصه ای دارد که برای همه دل شکستگان در تمام دنیا یک آرزوی محال است. کارگردان هم به خوبی از این واقعیت خبر دارد و می داند که عاشقان در تمام دنیا به یک زبان حرف می زنند و دستور زبان آن ها به تمام زبان ها و گویش های جهانی یکی است. او از همین واقعیت استفاده کرده است و با جادوی سینما آن ها را درگیر فیلمش کرده است. موسسه ای در قبال دریافت وجه خاطره تلخ شما از یک عشق نافرجام را از ذهنتان پاک می کند و شما هیچ تصوری از دردی که تا قبل از خواب کشیده اید، ندارید!
جیم کری در این فیلم در ظاهر مرد معمولی ظاهر می شود که دوست دارد قصه عشقش را از ذهن پاک کند، اما سرنوشت با او موافق نیست! درست صبح روز بعدی که از خواب بلند می شود و تصمیم می گیرد سر کار برود، در قطار با یک خانم آشنای می شود. همان دختری که چند هفته پیش دلش را شکسته است. کلمنتاین (کیت وینسلت) هم همین طور، او هم جیم کری را با تمام خاطره هایش از ذهنش پاک کرده است و هیچ تصوری از این ندارد که قبل از این که او را در قطار ملاقات کند، با او زندگی می کرده. در مسیر فیلم به ذهن عاشقی سفر می کنیم که خاطره هایش را دوست دارد از دست ماشینی که قصد دارد خاطره هایش را از او بگیرد، فرار می کند و می خواهد عشقش تا ابد در ذهنش باقی بماند.
In the Mood for Love
«در حال و هوای عشق» درست در همین حال و هوا روایت می شود. فیلمی که در سال 0002 با اقبال شگفت انگیز منتقدان رو به رو شد، فیلمی که وونگ کاروای در تمام مدت فیلم برداری، بدون هیچ فیلمنامه ای مشخص، با اعتماد به حال و هوایش فیلم را به پیش می برد. قصه فیلم را مرد و زنی روایت می کنند که با هم همکار هستند. از زندگی روزمره شان با هم صحبت می کنند و تمام مدت فیلم، مخاطب را به شک می اندازد که این دو، راه تازه ای را به دور از چشم شریک زندگی شان برای خود انتخاب کرده اند، اما با پایان بندی عجیبی که کارگردان برای آن در نظر گرفته است، تمام حدس و گمان ها به دور انداخته می شود. فیلمی که به اندازه ای که لیاقت داشت، مورد توجه قرار نگرفت. اما یکی از عاشقانه ترین های سینای جهان است.
Her
عجیب ترین عاشقانه ای که تا به همین امروز در سینمای جهان شکل گرفته است، فیلم «او» است. فیلمی که زاویه متفاوتی به عشق دارد. بعد تازه ای را از یک رابطه عاشقانه به تصویر می کشد که در پس زمینه اش یک هشدار هم دارد. هشدار وابسته شدن نسل بشر، به تکنولوژی! خواکین فینکس، بازیگر توانایی که هیچ کسی به غیر از او نمی توانست اینعاشقانه را جان ببخشد.
مرد قصه که به خوبی الفبای عشق را بلد است، به تازگی از همسرش جدا شده است و به دنبال یک همدم و هم صحبت رو به تکنولوژی عجیبی می آورد: ربات زنی که به اندازه یک پاکت سیگار است و همه جا به همرهش می رود. رفته رفته، مرد داستان را می بینیم که درگیر یک رابطه عاشقانه شده است. رابطه ای که تنها او را درگیر نکرده است، بلکه عده زیادی از مردان و زنان هم به درد او دچار شده اند.
«او» قصه عجیبی را به تصویر کشیده است که نسل بشر به راحتی می تواند ارتباط برقرار کردن با دیگری را از خاطر برده و به تکنولوژی پناه ببرد و با او زندگی کند. هشداری که فیلم با نهایت ظرافت به مخاطب جدی سینمایی می دهد، همین است. تکنولوژی که به راحتی دل به دل شما می دهد و شما را محصور خودش می کند. یک روز وقتی سازندگانشان، انسان هایی که نسل بشر را در خطر می بینند، آن ها را از کار می اندازند، تکنولوژی محبوبتان، شما را تنها می گذارد و می رود!
Talk to her
آلمادوار، فیلم ساز محبوب عده زیادی از منتقدان در سراسر دنیاست. قصه های عجیبی را به تصویر می کشد که در هر کدام به نوعی ردی از عشق دیده می شود. حالا این عشق می تواند به همسر، مادر یا فرزند باشد. قصه هایی که با رنگ و بوی بومی وطنش شکل گرفته است. «با او حرف بزن» در سال 2002 با حجم زیادی از اقبال رو به رو شد. فیلمی که بعد از تماشایش تا مدت ها در ذهن می ماند و در مخاطب تاثیر می گذارد. این فیلم قصه عشقی را روایت می کند که یکی از آن ها در کما است.
سال های سال است که در کما به سر می برد، بی خبر از این که پرستاری شب و روز عاشقانه با او حرف می زند و قصه های روزمره اش را برایش تعریف می کند. زن داستان که یک رقاص حرفه ای باله است، در حادثه ای که به کما رفته است، دختری از طبقه بالای جامعه که پدر برای او همه کار می کند و بهترین کادر پزشکی را برای درمان به کار گرفته است.
مرد قصه از همان ابتدا، زمانی که او به رقص مشغول بود، او را دنبال می کرد و عاشقانه دوستش داشت. با بروز حادثه تبدیل به پرستار مردی می شود که داستان هایش را به امید روزی که به هوش بیاید، برای دختر قصه تعریف می کند. اما وقتی که دختر داستان به هوش می آید، دیگر نمی تواند کنارش باشد، اما دلش خوش است که زندگی اش را ادامه می دهد. قصه عجیبی که عشق غریبی را در دلش پنهان کرده است. قصه ای که دیدن چندباره اش هم شما را خسته نمی کند.