معصومه حسینی کیا چهارشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۰

آندری پتروویچ زویاگینتسف 6 فوریه ی سال 1964 در شهر نووسیبرسک در سیبری متولد شد. سال 1984 از مدرسه ی بازیگری نووسیبرسک فارغ التحصیل شد و به بازیگری در تئاترهای محلی پرداخت. سال 1986 به قصد بازی در فیلم های سینمایی به مسکو رفت و به تحصیل در آکادمی هنرهای نمایشی روسیه مشغول شد.

اما به گفته ی خودش، مسکو برای یک بازیگر جوان ناشناس جای مناسبی نبود: «گرسنه بودم، به کار احتیاج داشتم و برای بازی در هر چیزی تست دادم. حتی آن قدر پول نداشتم که بلیت اتوبوس بخرم».

ظاهرا او پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه هنرهای نمایشی روسیه در سال 1990، به مدت سه سال رفتگری کرد. بین سال های 1992 تا 2000، زویاگینتسف نقش هایی کوتاه در تئاتر و سریال های تلویزیونی بازی کرد که طبق آنچه بعدها گفت، تجربیات رضایت بخشی نبود. در سال 1994 برای اولین بار سراغ کارگردانی رفت و چند آگهی تبلیغاتی سی و پنج میلی متری ساخت.

این اولین باری بود که او صدای حرکت نگاتیو درون دوربین سی و پنج میلی متری را می شنید و با اصطلاحات ساده ای نظیر «دوربین، حرکت!» یا «اکشن!» مواجه می شد. در این مقطع بود که آندری زویاگینتسف فهمید حدوده ده سال از عمرش را دنبال هدف اشتباهی بوده و باید جرقه اش را از بازیگری به کارگردانی تغییر دهد.

در این اوضاع و احوال بود که یکی از دوستانش به او پیشنهاد کارگردانی در شبکه ی تلویزیونی REN را داد. زویاگینتسف سه قسمت از سریال محبوب اتاق سیاه را کارگردانی کرد و تهیه کننده ها را با توانایی هایش در زمینه ی کارگردانی غافلگیر کرد.

 

بازگشت؛ اولین فیلم و اولین موفقیت بین المللی

پس از این موفقیت تلویزیونی، تهیه کننده ای به او پیشنهاد ساخت فیلمی سینمایی را داد. زویاگینتسف هم پذیرفت و با بودجه ای بسیار ناچیز (کمتر از پانصد هزار دلار)، فیلم بازگشت را ساخت. فیلمی که کم کم تبدیل به یک موفقیت بین المللی شد؛ منتقدهای جهان آن را ستودند و کنت توران درباره اش نوشت که «در حالی که اغلب فیلم ها اگر در هر سطحی به موفقیت برسند سعادتمند شده اند، بازگشت به راحتی در سطوح مختلف تاثیر می گذارد، و از نظر حسی همان قدر تاثیرگذار است که از نظر تصویری و حتی از نظر استعاری.

 

آندری زویاگینتسف؛ تارکوفسکی جوان


با این حال این فیلم چنان شما را درگیر داستان کوبنده اش می کند که تقریبا متوجه نمی شوید مشغول تماشای چه فیلم استادانه ای هستید». بازگشت در سال 2003 جایزه ی شیر طلایی جشنواره ی ونیز را دریافت کرد. وقتی زویاگینتسف با این جایزه به مسکو بازگشت، با استقبال بسیار گرمی مواجه شد؛ آخرین موفقیت سینمای روسیه در جشنواره ی ونیز به سال 1991 بر می گشت که فیلم در نزدیکی بهشت ساخته ی نیکیتا میخالکوف شیر طلا را دریافت کرده بود.

بازگشت پیش از نمایش در جشنواره ی ونیز توانست بودجه اش را برگرداند و در نهایت با فروش جهانی حدود چهار میلیون و پانصد هزار دلار، تبدیل به اثری سودآور شد. بازگشت اما اتفاق حاشیه ای تلخی هم داشت: ولادیمیر شانزده ساله، بازیگر نقش آندری (برادر بزرگ تر) در تاریخ 25 ژوئن ساله 2003، کمی پس از پایان فیلمبرداری، در دریاچه ای نزدیک محل فیلم برداری غرق شد. خبر درگذشت او تا پس از نمایش فیلم در جشنواره ی ونیز نیز اعلام عمومی نشد.

 

تبعید: فیلمی در ناکجا

ساخت تبعید، دومین فیلم آندری زویاگینتسف سه سال طول کشید. این فیلم اقتباسی است از رمان موضوع خنده دار نوشته ی ویلیام سارویان (1953). فیلمنامه ی تبعید را آرتیوم ملکومیان دوست ارمنی زویاگینتسف در طول ده سال نوشته بود.

ظاهرا فیلمنامه ی اصلی مملو از دیالوگ بود اما وقتی زویاگینتسف تمرین را با بازیگرانش آغاز کرد، به این نتیجه رسید که دیالوگ ها جواب نمی دهند و تقریبا تمام آنها را حذف کرد: «دیالوگ های طولانی را غیرممکن است بشود به شکلی رضایت بخش فیلمبرداری کرد. برای بازیگران حفظ توجه تماشاگر برای این مدت طولانی، خیلی سخت است.»

 

آندری زویاگینتسف؛ تارکوفسکی جوان

 

زویاگینتسف معتقد بود که موفقیت فیلم کاملا به انتخاب درست بازیگران وابسته است و در نتیجه مدتی طولانی را صرف انتخاب بازیگران فیلم کرد. او ترجیح می داد از کنستانتین لاوروننکو، بازیگر اصلی فیلم قبلی اش استفاده نکند، اما در نهایت هیچ کسی را پیدا نکرد که به اندازه ی او مناسب نقش باشد. او همچنین فیلمبرداری را دوازده ماه به تاخیر انداخت تا قرارداد ماریا بونه وی، بازیگر زن اصلی فیلمش با تئاتری در استکهلم به پایان برسد.

زویاگینتسف مخصوصا تمام اشاره ها و نشانه های فرهنگی، مکانی و زمانی را از فیلمش حذف کرد که همین باعث ش بودجه ای بیش از آنچه به نظر می رسد، صرف فیلم شود. تبعید در بخش مسابقه ی جشنواره ی کن سال 2007 پذیرفته شد و جایزه ی بهترین بازیگر مرد این جشنواره را از آن خود کرد. اگرچه بسیاری فیلم را با آثار آندری تارکوفسکی، اینگمار برگمان، روبر برسون و میکل آنجلو آنتونیونی مقایسه کردند، اما منتقدها به اندازه ی بازگشت از این فیلم استقبال نکردند.

 

النا: یک کلاسیک روسی

آندری زویاگینتسف در سال 2008 اپیزود سیزده دقیقه ای «ملحقات» را برای فیلم نیویورک، دوستت دارم کارگردانی کرد. این اپیزود در نسخه ی اکران عمومی فیلم حذف شد و بعدها در کنار اپیزودی که اسکارلت جوهانسون ساخته بود، به نسخه ی دی وی دی فیلم  اضافه دشد. النا، فیلم بعدی زویاگینتسف با ارائه پیشنهادی از طرف تهیه کننده ای انگلیسی آغاز شد. طرح اصلی این تهیه کننده این بود که چهار کارگردان مختلف درباره ی یک موضوع واحد (آخرالزمان) فیلم بسازند.

زویاگینتسف و فیلم نامه نویسش اولگ نگین به مدت یک ماه فکر کردند و به دو- سه طرح جذاب رسیدند. اما بعد، یک شب نگین با زویاگینتسف تماس گرفت و گفت باید او را ببینید. در آن قرار ملاقات، نگین طرح کامل فیلنمامه ی موردنظر را برای زویاگینتسف تعریف کرد؛ داستانی که براساس اتفاقی در زندگی خود نگین شکل گرفته بود. زویاگینتسف طرح فیلمنامه ی نگین شکل گرفته بود. زویاگینتسف طرح فیلمنامه ی نگین را پسندید و مطابق با آن، کار را آغاز کردند.

 

آندری زویاگینتسف؛ تارکوفسکی جوان


ابتدا قرار بود این فیلم به زبان انگلیسی ساخته شود و کاراکترهای آن هم هلن، ریچارد و دن نام گذاری شوند؛ اما پس از مدتی، زویاگینتسف به این نتیجه رسید که کارکردن با یک تهیه کننده ی انگلیسی به معنای غلبه بر «روش خلاقانه و زبان سینما» است. در نتیجه تصمیم گرفت فیلم را در روسیه و به زبان روسی بسازد. او نقش اصلی مرد فیلم را به آندری اسمیرئوف، بازیگر و کارگردان روس پیشنهاد داد.

اسمیرئوف که در آن مقطع مشغول مراحل پس از تولید فیلمی بود که به تازگی کارگردانی کرده بود، پیشنهاد بازی در این فیلم را نپذیرفت. یک ماه بعد، زویاگینتسف با کمک همسر و پسر اسمیرئوف موفق شد نظر او را جلب کند. زویاگینتسف برنامه ی فیلمبرداری نماهای او را به شکلی تنظیم کرد که خللی در کارهای فیلم اسمیرئوف به وجود نیاید. النا در بخش نوعی نگاه جشنواره ی کن سال 2011 به نمایش درآمد و جایزه ی ویژه ی هیات داوران را دریافت کرد. این فیلم با استقبال نسبی منتقدها رو به رو شد و راجر ایبرت درباره اش نوشت: «این فیلم را سیاه و سفید فیلمبرداری کنید و نقش النا را به باربارا استنویک بدهید، یک فیلم کلاسیک دهه ی چهلی خواهیدداشت.»

 

لویاتان: وقتی داستانی واقعی به روایات کتاب مقدس وصل شد

در سال 2008 و پیش از ساخت النا، وقتی زویاگینتسف برای ساخت فیلم کوتاه «ملحقات» در آمریکا به سر می برد، یکی از دوستانش ماجراهای واقعی مردی آمریکایی به نام مارتین هیمه یر، جوشکار و تعمیرکار اگزوز خودرو را برایش تعریف کرد. هیمه یر که از نتیجه ی مجادلات حقوقی اش با مسئولان شهر گرنبی در ایالت کلرودای آمریکا در مورد قطعه بندی زمین هایش به خشم آمده بود، بولدوزر خود را با لایه هایی زا فلز و سیمان پوشاند و در 4 ژوئن سال 2004، در طول دو ساعت و هفت دقیقه با بولدوزر مسلح خود به سیزده ساختمان هجوم برد و آنها را خراب کرد. وقتی در نهایت بولدوزرش در خرابی هایی که به وجود آورده بود گیر کرد، با تفنگ خودش را کشت.

 

آندری زویاگینتسف؛ تارکوفسکی جوان


آندری زویاگینتسف جذب این ماجرا شد و ابتدا تصمیم گرفت در آمریکا فیلمی درباره اش بسازد، اما پس از مدتی منصرف شد. او فیلمنامه ی لویاتان را به همراه اولگ نگین با تاثیرپذیری از داستان های کتاب مقدس و همچنین داستان میشل کولهاس نوشته ی هنریش فون کلایست نوشت.

لویاتان در سال 2014 در بخش نخل طلای جشنواره ی کن شرکت کرد و جایزه ی بهترین فیلمنامه را دریافت کرد. همچنین جایزه ی گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی را در سال 2015 از آن خود کرد. لویاتان در بخش بهترین فیلم خارجی اسکار 2015 هم نامزد شد. منتقدها از فیلم استقبال کردند و بسیاری آن را جزو بهترین فیلم های سال 2014 انتخاب کردند. تاد مک کارتی لویاتان را در صدر ده فیلم برتر سال 2014 خود قرار داد و نوشت: «فیلمی که باید برنده ی نخل طلای جشنواره ی کن می شد... حتی با استانداردهای سینمای روسیه، لویاتان وزن یک شاهکار سینمایی را دارد».

آندری زویاگینتسف با تنها چهار فیلم سینمایی خود، تبدیل به یکی از معتبرترین فیلمسازان سینمای روسیه و حتی جهان شده است.



موضوعات داغ


شارژ سریع موبایل