4. زندگی شیرین 1960 / فدریکو فلینی
فیلمی به کارگردانیِ فدریکو فلینی، کارگردانی که شناخته شده است برای فیلمهایی همچون "هشت و نیم”، "آمارکورد”، "روما” و "ساتیریکون”، "زندگی شیرین” یک طنر تلخ و مکرر را دربارهی سبک زندگی افراطی و ولخرجانهای که در شهر رم وجود دارد به تصویر میکشد.
در این فیلم مارچلو ماسترویانی در نقش یک روزنامه نگار سخن چین بازی میکند که در انتخابِ کاری که میخواهد انجام دهد ناتوان است و طوری احساس میکند گویی که در یک جعبه گیر افتاده. این فیلم باعث میشود که فکر کنید فلینی قصد برقراری ارتباط با تماشاگرانش دربارهی گناهان هفتگانه را دارد، که طی هفت شبِ به هم ریخته و هفت سپیده دم اتفاق میافتد.
کل فیلم بین هفت تپه از رم اتفاق میافتد، در کنار کلوبهای شبانه و پیاده روهای کافهها. اگر نمیتوانید واقعا تصورش کنید، چشمانتان را ببندید و به تراس کافهی ون کوگ در هنگام شب فکر کنید. فیلمهای کمی هستند که بتوانند به تماشاگر یک فهمی از فلسفه را بدهند، فیلمهایی که هربار آنها را میبینید زندگی و مرگ در خط زمانی متفاوتی قرار دارند، اما یکی از آنها "زندگی شیرین” است. ممکن است چیزهایی همچون یک زندگی خوب زیاد نباشند اما انتخاب شما در زندگی است که آنرا تعیین میکند.
5. شب من نزد مود 1969 / اریک رومر
به کارگردانی اریک رومر، داستان یک مهندس جوان به نام ژان است که جاسوسی یک زن بلوند و جذاب، از همه مهمتر کارآموز کاتولیگ را میکند. اما کل این ماموریت بر روی ضربهای بنا شده که او به دوستش (پاسکال) وارد میکند، کسی که کل عصر را با بحث دربارهی مذهب و فلسفه سپری میکند.
هر دو با هم به توافق میرسند تا در روز بعد ادامهی بحث را در خانهی مود ادامه دهند. در هنگام بحث، پاسکال شرطی میبندد، که در آن احتمالی بدهند بر ضد وجود خدا از 100 تا 1. آنها باید بر روی آن یک شانس، شرط ببندند. اگر خدا وجود نداشته باشد آنها شرط را میبازند. اگرچه باخت برای آنها ناچیز است. ولی اگر خدا وجود داشته باشد زندگی آنها معنی پیدا میکند و جایزهاش هم زندگی کردن برای همیشه است.
کاراکترهای این فیلم باهوش، با اعتماد به نفس، اجتماعی، اربابِ فریب و توانا در فریبِ خود هستند.
6. عشق و مرگ 1975 / وودی الن
این فیلم هر نوع طنز و هجویهای دربارهی روسها را مطرح میکند، از فیودور داستایوفسکی تا سرگئی آیزنشتاین، وودی الن قصد دارد اشتیاق کافکایی و ترس کیرکیگاردیاش را در یک کمدی توقف ناپذیر دربارهی جنگ و صلح، جرم و مجازات، و پدران و پسران ترکیب کند.
الن در نقش بوریس بازی میکند، کسی که تا سی سالگیاش نتوانسته بدون روشنایی بخوابد. او برای جنایتی که مرتکب نشده قرار است مجازات شود. در سرتاسر فیلم الن قصههایی از مدیومهای مختلف بصری را همراه یک شبح بیان میکند، همچون شخصیتهای یک شعر سبک دار، مونولوگی از آتیلای هان و غیره.
اگرچه در پایان، الن دربارهی عشق و مرگ صحبت میکند، چیزی که او به عنوان یک انسان دربارهی زندگی یاد گرفته، اینکه ذهن ما مهم است و بدنمان فقط یک شوخی و سرگرمی است، ما فکر میکنیم خدا دانای کل است ولی مرگ برایمان کمی غم انگیزه و این دیالوگی از متیو را به ما یادآوری میکند: "آخرین باید اولین و اولین باید آخرین باشد.”
7. آنجا بودن 1979 / هال اشبی
"آنجا بودن” اقتباسی از روی رمان 1970 نوشتهی جرزی کوزینسکی است. پیتر سلرز در نقش یک باغبان ساده بازی میکند، که از وقتی کارفرمایش مرده، طبقه و منزلتاش را از دست نداده. اوضاع خیلی جالبتر میشود وقتی به تشییع جنازهی بن میرسد. رئیس جمهور و دیگر سلطان ساز ها دارند دربارهی انتخابِ بعدی برای ریاست جمهوری صحبت میکنند و شخصیت پیتر سلرز در فیلم علاقهی آنها را جذب کرده.
این فیلم شامل نتیجهها و آثاری معنوی و روشنفکری از پیشگاه تلویزیون است و در این دیدگاه کسانی که معتاد به تلویزیون هستند رنجانده نمیشوند. چیزهای خنده داری هم نشان میدهد ولی به طریقی که هیچوقت جدیتاش را گم نمیکند و یا به تصویر بکشد انسانیت کاراکترهایش را، اینها فقط یکی از جنبههای استعداد هال اشبی هستند. او فیلمهای بزرگی ساخته تاکنون، همچون "هارولد مائود” و "آخرین جزئیات”، ولی این فیلمش یک کمدی هزلی است و شما را با کلی الهام و ایده دربارهی فسلفههای ابداعیِ هایدگر تنها خواهد گذاشت.
8. شام من با آندره 1989 / لویی مال
آندره گرگوری و والاس شان، هم در این فیلم بازی میکنند و هم فیلمنامهاش را نوشتهاند، فیلمی که هست دربارهی دو مردی که در یک رستوران خیالی با هم شام میخورند و دربارهی زندگی بحث میکنند. بله، این تمام داستان فیلم است. حتی برای یک داستان مینیمالیستی، بحثهای آنها موضوعهایی کاملا موضوعهای ذهنبرانگیخته کننده هستند.
اساسا این مناظره دربارهی معنویت گرایی و جهانبینیِ آرمانی آندره و انسانگرائی واقع بینانه و جهانبینی کاربردی و واقعگرایانهی والاس است. آندره و والاس دو انسان متفاوت هستند،یکی غیر عادی و دیگری خوش نشین.
این فیلم مطرح شده تا یک کالت کلاسیک در بین منتقدان و فیلمسازان سینمای مستقل باشد، برای داستان فیلسوفنه و مینیمالیستی اش که همان بحث پر فراست دربارهی زندگی، مشکلات انسان، مذهب و ارتباط است.
پس از نمایش مکالمه، آندره و والاس شخصا و احساسا درگیر شدهاند، ارتباط در مرحلهای که حتی فراتر از بالاترین شکلهای اجتماعی کردن است. این فیلم صادقانه تصویری از انسانها را در این مدیوم بصری نشان میدهد.
9. دوندهی تیغ 1982 / ریدلی اسکات
این فیلم که دربارهی آینده است، از روی کتاب علمی تخیلیِ فیلیپ کی دیک ساخته شده. هریسون فورد به عنوان یکی از دوندههای تیغ نمایش داده میشود که استخدام شده تا "خاتمه دهد”(بازنشستگی) رپلیکانت ها را که روباتهایی مهندس و انسان نما هستند و توسط مهندسهای وابسته به تایرل کورپوریشن ساخته شدند. آنها ساخته شدند تا خدمت کنند به عنوان کارگر و برده برای کاوش و ساکن شدن در سیارههای دیگر.
فیلم منظورش از انسانیت در منطقهی سایبری را به تصویر میکشد، با مطرح کردن سوالاتی همچون: اگر هوش مصنوعی در بدنی که هم مانند انسان به نظر میرسید و هم مانند آن عمل میکند قرار داده میشد، باید به عنوان انسان شناخته شود.