ندا نیک روش دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۰۰

آن موقع ها میانگین سنی هر چهار نفرشان بیشتر از 19-20 سال نبوده. بهرام شاه محمدلو با حساسیت ها و شیوه مخصوص به خودش آنها را انتخاب کرده و کلی با آنها تمرین کرده تا بتوانند بیایند جلوی دوربین. همان وقت ها خیلی ها دلشان می خواست بدانند این بازیگران قبلا کجا بوده اند.

چه کرده اند و اصلا چطور سر و کله شان در این برنامه پیدا شده. حالا بعد از این همه سال با موهایی جوگندمی و سفید دوباره کنار قصه گویشان جمع شده اند؛ هرکدام با کوله باری از تجربه اتفاقات ریز ودرشتی که در این 20 سال برایشان پیش آمده. آمده اند تا بگویند در این دو دهه بعد از تولید مجموعه، چه کرده اند. در این میان، راضیه برومند و بهرام دهقانیار که دیگر جای خود را دارند. چون هرکدام این روزها در رشته خود به سمت استادی رسیده اند.

راضیه برومند از ویژگی های قصه های زیر گنبد کبود می گوید.

وسواس در نوشتن قصه ها

 

 بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند
 

به عنوان نویسنده در سری دوم و سوم «زیر گنبد کبود» حضور پیدا کرده. قبل از اینکه بخواهد راجع به شیوه انتخاب سوژه ها و نوشتن قصه ها صحبت کند، شاه محمدلو توضیح کوتاهی می دهد: «انتخاب تمام موضوعات قصه ها قطعا با تحقیق و پژوهش صورت می گرفت. خیلی قبل تر از نگارش متن ها به کمک دو، سه خانم محقق و آشنا با روانشناسی کودک منابع مختلف مورد جست و جو قرار می گرفت.

خیلی قبل تر از نگارش متن ها به کمک دو، سه خانم محقق و آشنا با روانشناسی کودک منابع مختلف مورد جست و جو قرار می گرفت و آن ها موضوعات را براساس آنچه ما به شان الگو داده بودیم برای گروه های سنی مختلف انتخاب می کردند.» بعد برومند تعریف می کند: «خوب یادم می آید از خانم صوفیا محمودی، محقق، مترجم و نویسنده کارهای کودکان و نوجوانان بارها خواستم تا قصه های مختلفی را با موضوعات مختلف برایم طبقه بندی کند تا از بین آن ها بتوانم انتخاب های درست تری برای نوشتن داشته باشم.

هنوز هم به همان اندازه در نوشتن وسواس به خرج می دهم و این مرحله روی کار من به شدت تاثیر داشت. چون برایم مهم است کیفیت کار چطور باشد. برای همین هم هست که معمولا دستم خیلی تند نیست. منبع تحقیق برایم خیلی مهم است. البته راستش آن موقع خیلی به خودم اطمینان نداشتم که به عنوان یک نویسنده بتوانم برای یک چنین کاری متن بنویسم. گاهی می خواستم هر طور شده از زیر آن در بروم. چون یک ذره هم تنبل بودم و هی بهانه می آوردم ولی آقای شاه محمدلو خیلی بهم انرژی داد.

بهرام شاه محمدلو

به چند نفر از جمله عباس سپرده بودم که اطلاعیه و آگاهی بچسبانند و به هر یک از بچه های تئاتری که تمایل دارند خبر بدهند. البته اولویتم بچه های جنوب شهری بود. یادم می آید آن روز جمعه هم بود و همه برای این تست در فضای سالن انتظار تالار مولوی جمع شدند. برایم مهم بود بچه هایی انتخاب شوند که معیارهای انتخاب، از جمله خلاقیت، فیزیک، تونالیته صدا، چهره، توانمندی بدنی و... را داشته باشند.

البته در این میان خلاق بودن یک بازیگر اصل قضیه را تشکیل می داد. بخصوص چیدمان این چهار نفر که فکر می کردم این ها کنار هم قرار بگیرند چه ترکیبی ایجاد می کنند. آیا می توانند تنوعی از نقش ها و شخصیت های مختلف را به وجود بیاورند؟ خب البته اگر می خواستم بین 15 نفر، چهار نفر را انتخاب کنم راحت تر بود تا اینکه بخواهم بین 100 نفر آن هم در یک جلسه دو سه ساعته این انتخاب را انجام دهم. مخصوصا اینکه فکر می کردم چندین سری از مجموعه را با آنهایی که انتخاب می شوند باید تولید کنم.

کریم رجبی

 

 بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند
 

قبل از زیر گنبد کبود: از سال 63 با تئاتر شروع کردم. سال 65 وارد سینما شدم. اولین فیلم ام هم «ردپایی بر شن» اثر محمدرضا هنرمند بود. بعد سال 66 رفتم خدمت. همزمان تئاتر هم بازی می کردم و بعد از خدمت سال 75 بود که از طریق عباس ظفری دعوت شدم برای این کار. رفتم تالار مولوی یک چیزی حدود 100 نفر آدم آمده بودند برای تست. من و رحمان سیفی آزاد و شاهین کربلایی، سعادت به ما رو کرد و انتخاب شدیم.

بعد از زیر گنبد کبود: قرار بود این کار ادامه داشته باشد. درواقع قرار بود بخشی از آن در نوروز پخش شود و ادامه آن بعد از عید به صورت هفتگی پخش شود، اما به دلایلی پخش نشد. برای همین هم یک مقدار از این فضا دور شدم. بعد از «زیر گنبد کبود» دیگر بازیگری نکردم. آمدم در عرصه پشت دوربین و کارگردانی و چند فیلم تلویزیونی ساختم. توی این سال ها هفت هشت فیلم ساختم و الان هم دارم برای شهرداری مناطق اپیزودهای مختلف می سازم.

شاهین کربلایی طاهر

قبل از زیر گنبد کبود: از سال 66 کار تئاتر و بازیگری را با دوره های کانون شروع کردم. آن موقع بچه دبیرستانی بودم. کم کم دوره دیدم و با گروه های نیمه حرفه ای کار کردم و سال 68 در یک نمایش کودک به اسم «آواز باران» اولن نقش جدی ام را بازی کردم؛ آن هم در سالن شماره 2 تئاتر شهر. بعد از «آواز باران» تئاتر را به طور جدی دنبال کردم؛ مثلا در نمایش «مضحکه پهلوان و پری» حسن فتحی بازی کردم و بعدش همان اواخر دهه 60 در نمایش «دندان گراز» صادق هاتفی نقش داشتم و... در یک مجموعه تلویزیونی کمدی با داریوش کاردان کار کردم که اتفاقا بعضی از بچه های زیر گنبد کبود هم آنجا بودند.

بعد از زیرگنبد کبود: بعد از آقای حکایتی بازیگری را ادامه دادم اما بیشتر تمرکز روی تئاتر بود. علاوه بر آن، چند نمایش نوشتم و اجرا کردم. آخرین کار تئاترم «تایتانیک» بود که سال 77 در تئاتر شهر اجرا کردم. بعد رفتم کانادا برای ادامه تحصیل و در رشته سینما درس خواندم. در کنارش در گروه های دانشجویی تورنتو، کار تئاتر می کردم. بعد از آن چند فیلم کوتاه و یک فیلم سینمایی ساختم که چند سال قبل در بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. الان همه که استادیار دانشگاه نیویورک هستم و در ایران هم دارم یک فیلم سینمایی می سازم.

عباس ظفری

 

 بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند


قبل از زیر گنبد کبود: من تنها بازیگری بودم که در هر سه سری «زیر گنبد کبود» بازی داشتم. قبل از این پروژه، کار تئاتر می کردم و یکی از دوستان، من رامعرفی کرد به آقای شاه محمدلو، آن موقع دفترشان توی یوسف آباد بود و داشتند مجموعه رنگین کمان را کار می کردند. قرار شد من نقش خرسک را در این مجموعه بازی کنم. اتفاقا خانم ها پورمختار و برومند هم در این کار بودند. آنجا با آقای شاه محمدلو آشنا شدم.

بعد از زیر گنبد کبود: بعد از آخرین سری آقای حکایتی، چند سال کار کودک می کردم. همان موقع ها با خانم مریم سعادت برای چند قسمت از «اوستابابا» همکاری کردم و بعدش «هتل پرستاره» و... در تئاتر هم فعال بودم و چند کار کودک کارگردانی کردم. بعد شرایط به گونه ای پیش رفتم که کم کم رفتم به سمت کار بزرگسالان. در «شب دهم»، «پهلوانان نمی میرند»، «مدار صفر درجه»، «اشک ها و لبخندها» و... نقش داشتم و الان هم در سریال «شهرزاد» حسن فتحی بازی می کنم.

رحمان سیفی آزاد

 

 بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند
 

آن قدر مشغله مدیریت در روزهای پایانی سال وقتش را گرفته بود که نتوانستیم او را کنار سایر عوامل «زیر گنبد کبود» داشته باشیم و علاوه بر صحبت راجع به گذشته و حال و هوای حضورش در این مجموعه، در این عکس یادگاری کنار سه تا دوست دیگر قرارش دهیم. سیفی ازاد بعد از بازی در آقای حکایتی همه جور کار را تجربه کرد؛ از بازیگری تئاتر گرفته تا کارگردانی تئاتر و نویسندگی و فیلمنامه نویسی و تهیه کنندگی.

مهم ترین فعالیت های او در این عرصه، نویسندگی فیلمنامه قصه پریا و من مادر هستم و تهیه کنندگی فیلم سینمایی خواب زده هاست. اما سیفی آزاد در کنار اینها به عنوان مدیر فرهنگی نیز فعالیت های زیادی داشته. او مدتی در سمت مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 2 فعالیت داشت. بعد در شبکه 4 در سمت مدیر فیلم و نمایش منصوب شد و مدتی است در سمت مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 1 فعالیت می کند.

یادگاری های یک دیدار نوستالژیک

- وقتی برای هماهنگی جلسه با هرکدامشان تماس گرفتیم، بیشتر از هر چیز از این خوشحال شدند که می توانند بعد از این همه سال دور هم جمع شوند و همدیگر را ببینند. روز جلسه، سه بازیگر اصلی، بدون اینکه هماهنگ کرده باشند، همزمان رسیدند و اولین واکنش شان به چهره های همدیگر یک جمله بود: «واااای چقدر موهات سفید شده!!!»

- ناهید محمدیان، کارگردان تلویزیونی «زیر گنبد کبود» چهارمین مهمان بود که سررسید. هرسه نفر که تا چند دقیقه قبل، دفتر مجله را با مرور خاطراتشان روی سر گذاشته بودند، انگار که بزرگترشان را دیده باشند، یکمرتبه از جا بلند شدند و محمدیان که از شلوغ کاری های قبلی شان بی خبر بود، گفت: «اینها را این طوری آرام نگاه نکنید، نمی دانید سر ضبط چقدر شلوغ بودند و شیطنت می کردند.»

 

 بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند


- از آنها خواستم تا وقتی بهرام شاه محمدلو و راضیه برومند برسند به پشت بام بیایند تا از آنها در نور عصر عکاسی شود. موقعی که فهمیدند قرار است سه نفری جلوی دوربین بروند، یک لحظه یادشان رفت چند ساله اند و هر طور شیطنتی که فکرش را بکنید از آنها سر زد.

- اولین چیزی که بهرام شاه محمدلو بعد از دیدن بچه ها راجع به آن صحبت کرد، این بود که این دیدار برای خودشان هم تازگی دارد. گفت مخاطبان شاید فکر می کنند که این اعضای گروه هر هفته با هم ارتباط دارند و در تماس هستند، اما نمی دانند اغلب شان هم بی خبرند.

- نیامدن رحمان سیفی آزاد هم از آن دسته اتفاق های بامزه جلسه شد. راضیه برومند در شروع جلسه گفت خب من فقط این را بگویم که رحمان چون مدیر است، نیامده و ما چون کاره ای نیستیم، الان اینجاییم. بعد هم گله و شکایت ها شروع شد و میان صحبت ها هروقت اسم سیفی آزاد می آمد، یک نفر صدای اعتراضش بلند می شد که ای بابا رحمان هم که نیامد، اگر می آمد...

- همه هنوز هم به شاه محمدلو به عنوان استادشان نگاه می کردند و مدام هم به جای اینکه اسمش را صدا کنند می گفتند استاد! که البته خودش به این امر معترض شد و گفت تروخدا به من نگویید استاد. جالب اینکه عباس ظفری حتی موقعی که می خواست بلند شود و برود آب بخورد، انگشت اشاره اش را گرفت بالا تا از شاه محمدلو اجازه بگیرد و همه خندیدند.

- گهگاه موقع صحبت کردن با شاه محمدلو یادمان می رفت اسمش را صدا کنیم و مثلا می گفتیم: «ببخشید آقای حکایتی» و او هم اصلا تعجب نمی کرد. راضیه برومند گفت «اصلا تعجب ندارد در این 20 سال خیلی ها او را آقای حکایتی صدا می کنند و خودش عادت دارد.»

- موقع خداحافظی تصمیمات جدی گرفتندکه قرار بگذارند تا همدیگر را ببینند. به نظر می رسد این دور هم جمع شدن منجر به خبرهای خوشی بشود. چون گویا برای تولید حساب شده و دقیق سری جدید آقای حکایتی داشتند تصمیمات جدی می گرفتند. اتفاقی که برای بچه های نیمه دوم دهه پنجاه و کل دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد و فرزندان شان خبر خوش آیندی است.



شارژ سریع موبایل