سینما جان می دهد به دنیایی که واقعی نیست ،اما واقعی به نظر می رسد ،چند روز پیش مسافر ماشینی بودم که راننده اش از حکایت عجیبی می گفت او به عشق "گوزن ها "و بهروز وثوقی دوسال لباسی را پوشیده بود که مشابه لباس وثوقی در گوزن ها بوده است. خیلی ها افسون سینما می شوند: افسون سینما و کاراکترهای زنده اش ،فیلمفارسی و بالیوود و هالیوود هم ندارد از فردین و آل پاچینو تا شاهرخ خان و محمدرضا فروتن و...
در این پرونده شمایل چند کاراکتر ماندگار سینمای ایران را که طی دو دهه ی اخیر ظهور کرده اند مرور کرده ایم وجهه مشترک کاراکترهای مورد نظر علاوه بر جلب نظر مخاطب در سطح گسترده قدرت بازیگری و استفاده ی مناسب از تکنیک در جهت خلق شخصیت است، نکته ی جالب توجه اینکه داریوش مهرجویی سهم زیادتری نسبت به دیگران در خلق کاراکترهای جاندار و ماندگار داشته است، حداقل در دو دهه ی اخیر ،همچنین لازم به ذکر است این نمونه ها تمام ماندگار ها نیستند به هر حال نظر شخصی نگارنده و احساسات در گزینش آنها تاثیر بسزایی داشته است .اگر فرصتی باشد در پرونده ای مفصل تر به ماندگارهای دیگر سینمای ایران خواهیم پرداخت نظیر :حاج کاظم و اتی و...
علی سنتوری- سنتوری
شاید سنتوری را بتوان به جرات نقطه ی عطف کارنامه ی بازیگری بهرام رادان برشمرد، فیلمی درباره ی تنهایی ها و غربت یک آهنگساز که به اندازه ی یک فیلم در بیرون آن حاشیه ایجاد شد، فیلمنامه ای که با مرکز قرار دادن علی سنتوری در بطن داستانش مجال مناسبی را برای قدرت نمایی بهرام رادان فراهم کرد و اصلا همین فیلم باعث شد تا منتقدین حساب ویژه ای روی رادان که تا قبل از آن بیشتر در سینمای تجاری غوطه می خورد باز کنند.
صدای "چاوشی" و موسیقی کامکار به همراه قدرت کارگردانی مهرجویی که موفق شد از رادان به خوبی بازی بگیرد، علی سنتوری را به عنوان شمایل ناکامی ها و فریاد های یک موزیسن در جامعه ی ایرانی تبدیل کند، سکانس آواز خوانی رادان با صدای زخم خورده ی چاوشی که هول خیانت با نشئگی همراه شده بود به این راحتی ها از ذهن بیرون نخواهد رفت ،چه کسی می تواند سوسیس سرخ کردن علی سنتوری را در بیغوله ها که آواز حسرت زده چاوشی را همراهش داشت از یاد ببرد ؟
بعد از سنتوری که البته هیچوقت هم به اکران نرسید، گویی مهرجویی حال فیلم خوب ساختن ندارد اما علی سنتوری آنقدر خوب پرداخته شده بود که پایش به همه ی خانه ها باز شد ،حالا هر کس که هوس پرداخت به مظلومیت موزیسین ایرانی می کند، حتما ناخودآگاه در جایی از ذهنش به علی سنتوری رجوع می کند نمونه ی متاخرش تینا پاکروان و اشکان خطیبی در فیلم خانوم.
عفت –مهمان مامان
واقعی ترین "مامان" سینمایی ایران را مهرجویی در فیلم پر انرژی و به ظاهر شوخ و شنگ اش ساخت: فیلمی که باعث شد مخاطب عام تر سینما به گوشه ای از توانایی های گلاب آدینه پی ببرد و به قول معروف او را ببیند، کاراکتر مادر صبور و آبرو دار و متعهد که تلاش می کند با لبخند تمام کاستی های زندگی اش را سامان ببخشد در فیلم شلوغ مهرجویی از فرط واقعی بودن به خوبی به چشم آمد، طراحی شخصیت در خلق چنین کاراکتری نقش عمده ای داشت توجه کنید به شکل چادر بستن آدینه نوع نگرانی اش و...ملموس بودن حرکات و استفاده ی مناسب از زبان بدن آدینه را در فیلم شاخص کرد.
سکانس داستان پردازی های پور شیرازی برای مهمانان جوان و شرم آدینه از زیاده گویی های همسرش و یا آن سکانسی که پسر کوچک خانواده با مرغ به حیاط می آید دو نمونه از سکانس هایی است که نوع حرکات گلاب آدینه و میمک صورتش باعث شد باور کنیم که با یک مادر به شدت واقعی و این جایی سرو کار داریم، اما اوج کار جایی بود که مهمانان گرداگرد سفره نشسته بودند مادر با چشمانی که اندوه و شادی را توامان داشت یک به یک آن ها را چک می کرد ،مهرجویی و آدینه مادری را خلق کردند که دم دستی بودنش جاندارش کرده است.
حامد احمد زاده – شب یلدا
خاص ترین تجربه ی کارگردانی پور احمد که با قدرت خیره کننده ی بازیگری محمدرضا فروتن همراه شده بود شمایلی جاویدان از یک مرد عاشق و دوستدار خانواده ی ایرانی ساخت ،طراحی صحنه ی مناسب و استفاده ی درست از موسیقی در این فیلم باعث شد بازی فروتن در "شب یلدا "بیشتر به چشم بیاید، پوراحمد به درستی از نور در صحنه های داخلی استفاده کرد،همین عامل باعث شده بود ، غربت و تنهایی حامد در فیلم پرنگ تر جلوه کند در سکانسی که فروتن سه تار به دست ویدیوهای خانوادگی اش را مرور می کند و اشک می ریزد.
اوج بلوغ بازیگری مرد عاشق سینمای ایران را مشاهده می کنیم، فراموش کردن آن سکانسی که مرد معصوم داستان در تنهایی جشن تولد فرزندش را می گیرد و با برخورد نیروهای انتظامی مواجه می شود به این راحتی ها میسر نیست.
پور احمد و هم فروتن هیچوقت دیگر به آن نقطه ی اوج بر نگشتند چشمان قرمز و بغض دایمی فروتن در تمام حضور درخشانش در طی فیلم که با سردی بیرون و برفی که از پنجره دیده میشد، همراه شده بود کاراکتر ماندگاری از مرد عاشق ایرانی ساخت. در سالهای( خیانت و نارو) و در سالهایی که کارگردانان بیشتر تمایل به ساخت چهره ای ریاکار از مرد ایرانی دارند، حامد "شب یلدا" نمونه ی منحصر به فردی بوده و هست که زخم هایش را سرمایه میدانست و معتقد بود نباید آن را با کسی شریک شد، فیلم البته کمی از مولفه های جذب مخاطب عام به دور بود ،اما تا حد زیادی به مذاق منتقدین سخت گیر خوش آمد.
رضا مثقالی-مارمولک
فیلم جنجالی کمال تبریزی که دو هفته بیشتر روی پرده نبود، انقدر در پرداخت شخصیت موفق عمل کرد که لقب جنجالی ترین فیلم برای آن طی دو دهه ی اخیر بیهوده به نظر نمی آید، پرستویی قبلتر قدرت خودش را در بازیگری و سینما نشان داده بود اما فیلمنامه ی ملتهب پیمان قاسمخانی در داستانی که از همان ابتدا داغ و آتشین نشان می داد نیاز به حضوری متفاوت داشت و خب چه کسی بهتر از پرستویی ،رضا مثقالی که تکیه کلام هایش را هم در فرهنگ واژگانی مردم به یادگار گذاشت، موفق شد علاوه بر جلب مخاطب گسترده ی سینما ،منتقدین را هم راضی کند. در آوردن تضاد خلق شخصیتی دزد که با لباس روحانیت کار خودش را پیش می برد کار دشواری بود که "پرستویی" و تبریزی موفق شدند آن را برای سینمای ایران یادگار بگذارند.
چه کسی سکانس ایستگاه قطار و مزه پرانی های جوانان ساکن ایستگاه و حاضر جوابی رضا مثقالی را از یاد برده است ؟ یا آن سکانس سخنرانی رضا مارمولک که از امکانات فضانوردی و محدودیت جوانان می گوید را مگر میشود از حافظه ی جمعی سینما دوستان حذف کرد ؟فیلم اگر روی پرده می ماند حالا حالاها رکود دار فروش در سینما بود ،اما تحمل نشد گرچه که بعدتر کمتر کسی بود که فیلم را نبیند و در آرشیوش نگه ندارد ،رضا مارمولک منبعی شد برای ساختن یک روحانی متفاوت در عرصه ی تصویر گرچه که هر چه که بعدتر ساخته شد به کیفیت نمونه ی اصلی اش نرسید بیشتر کاریکاتوری شد از رضا مارمولک.
لیلا- لیلا
باز هم مهرجویی و باز هم خلق پرسونایی زن در سینمای محدود شده ی ایران برای زنان ،مهرجویی در ادامه ی دغدغه هایش برای پرداخت به سنت و مدرنیته این بار روایتگر زنی بود که فداکاری را به حد اعلایش رسانده و برای همسر در حسرت فرزندش به خواستگاری می رود ،انتخاب لیلا حاتمی در روزهایی که داغدار مرگ پدر بود و اندوه چشمانش را فرا گرفته بود انتخاب مناسبی به نظر می رسید انگار مهرجویی نصف راه را در پرداخت شخصیت غم زده اش با این انتخاب طی کرده بود فیلم با تمرکز روی "معصومیت "و "مظلومیت" توامان کاراکتر لیلا و پرداخت سفیدی که از این شخصیت داشت موفق شد با قرار دادن سیاهی در مقابل آن (خانواده ی همسر به طور خاص جمیله شیخی) مظلومیت و قدرت همذات پنداری را تشدید کند و به نوعی مخاطب را با خودش همراه کند.
سکانس ورود علی مصفا به همراه همسر جدیدش به خانه ی لیلا و گوش ایستادن او در راهرو از سکانس های ماندگار سینمای ما شد : سکوت او و کم حرفی عامدانه ی او که دایما بغضی فرو خفته را یاد آوری میکرد در تشدید حس و حال فیلم خلوت و غمگین مهرجویی تاثیر زیادی داشتف لیلا انگار با سکوتش فریادی شد برای تنهایی های زن معصوم ایرانی...
نادر – جدایی نادر از سیمین
شاید این از خوش شانسی پیمان معادی باشد که حضور او در سال های ابتدایی اش در سینما با فیلمی مصادف شد که تا اسکار هم رفت و در دنیا بسیار ستایش شد فرهادی که در خلق شخصیت های پیچیده و چندوجهی مهارت خاصی دارد ، در جدایی نادر از سیمین مردی را خلق کرد که با برونگرایی اش گام اول را برای جذب مخاطب برداشته بود "،نادر" شمایل یک مرد از طبقه ی متوسط ایرانیست که در عین فرهیختگی تمایل به ماندن دارد.
مردی که گذشته اش( در اینجا پدرش) را برای آینده اش و باز هم( در اینجا دخترش) فدا نمی کند و در عین اینکه نیمی از خانه اش را کتاب فراگرفته و شجریان گوش می کند و اما زندگی در وطن را با تمام سختی هایش به مهاجرت ترجیح می دهد، سکانس تاکید او به دخترش در استفاده از واژه های پارسی و یا سکانس شستن پدر ناتوانش در حمام خانه از سکانس های ماندگار سینمای ایران شده است ،معادی در ساخته ی ستایش شده ی فرهادی نوید ظهور بازیگری را داد که می تواند متفاوت بازی کند و به رغم ستایش ها به ورطه ی تکرار نیفتد ، حالا پیمان معادی بازیگری است که بدون هنجار شکنی و گذ شتن از خط قرمزها در هالیوود هم ایفای نقش می کند و افتخاری می شود برای سیبنمای ما ، گویی او عصاره ی نادر شده است در دنیای واقعی یادتان که نرفته در جواب شهاب حسینی و در سکانس دادگاه چه گفت؟ چرا فکر می کنین خدا و پیغمبر فقط واسه شماست؟!
شب های روشن –مهدی احمدی
استاد ادبیات تنها و شعر زده ی فیلم ماندگار فرزاد موتمن کاراکتری ویژه بود هنوز هم هست ،تا قبل از آن کاراکتری نداشتیم که سرتاسر خانه اش را با پوستر های نویسنده و شاعر پر کند، فیلم غم زده و خاص پسند موتمن که متاسفانه هیچوقت هم تکرار نشد (موفقیت موتمن)چهره ای از یک استاد ادبیات خلق کرد که در عین مذهبی نبودن پایبند به اخلاق بود، داستان داستایوفسکی به وسیله سعید عقیقی نوشته شده بود هر ردو کاراکترش ویژه بودند : چه ستاره ی نوظهورش: هانیه توسلی، چه استاد غم زده اش :مهدی احمدی، فیلم نخبه پسند موتمن می توانست فیلمی کسالت بار و شعار زده شود و لی موسیقی و طراحی صحنه ی عالی در کنار دیالوگ های روان و موجز یک عاشقانه ی بکر و مدرن را به سینمای ایران هدیه داد.
"شب های روشن" فیلم سکوت بود در چشم ها و حتی سبک راه رفتن کاراکتر های مولفه هایی بود که تماشای فیلم را لذتی بی جانشین برای سینما کرد ،نگاه کنید به حرکات با طمانینه و خالی از هیجان مهدی احمدی همچنین به موهایش و پالتویش، به مردی که با آمدن عشق تصمیمی هیجانی می گیرد، برخلاف تمام عمرش او هیجان زده می شود و این تاثیر ورود "عشق" است دختری و پسری جوان در کنار هم بدون استفاده از هیچ المان زردی شب را سحر می کنند، پسر به شکلی ظریف عاشق شده است، کتاب هایش را می دهد چون عشق را گرفته است، احمدی هیچوقت از پوسته ی "شب های روشن" بیرون نیامد، سایه ی کاراکتر درخشان استاد ادبیات روی حرکات او سنگینی می کند.فیلم که توسط احمدی روایت می شود به خوبی شمایل یک کاراکتر سرخورده و مایوس را پرداخت می کند.
مژده –چهارشنبه سوری
زن عصبی و پرخاشگر فیلم چهارشنبه سوری که موفق شد چهره ی دیگری از توانایی های بازیگری هدیه تهرانی را به نمایش بگذارد دلیل ماندگاری این کاراکتر این است که در مساله ی حساسیت ها و ظرافت های یک زن ایرانی برگ های برنده ی جدیدی رو کرد ،مژده در سراسر فیلم با حس سو ظن و شک نسبت به همسرش نمی تواند کنار بیاید، همسر او که با زن بیوه ی همسایه (پانته آ بهرام ) ارتباط نامشروع دارد، تمام نشانه های اثبات خیانت را از بین برده است، اما مژده به مانند تمام زنان ایرانی(شاید شرقی) پر از نکته سنجی و تیز هوشی است.
تهرانی که تا قبل از ایفای این نقش همیشه ایفاگر کاراکترهای سرد و مغرور بود اینجا می شکند و به پوسته ی زنانه تری ورود می کند ،حرکات سریع او، فریاد هایش، گریه اش به طور خاص در سکانس ماندگار حمام که باصدای ترقه در تمام طول فیلم همراه شده است: کاراکتری بی پناه و زخم خورده از زن مدرن ایرانی خلق می کند، که در اولین گام از سه گانه ی اخلاقی "فرهادی" موفق می شود سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن را هم برای تهرانی به ارمغان بیاورد، گریم مناسب که این بار از سرمای صورت تهرانی کاسته بود به همراه دوربین روی دست باعث شد فیلم در گرفتن احساسات همدلانه از مخاطب موفق عمل کند و "مژده" را به یادگار برای سینما بگذارد.
ترانه – من ترانه 15 سال دارم
فیلم صدر عاملی ستاره ای داشت که هدیه ای شد به سینمای ایران ،ترانه که تا قبل از آن تجربه ی بازیگری نداشت موفق شد هنرمندانه کاراکتری را پرداخت کند که یک تنه بار تمام نارسایی ها و تبعیض های جامعه ی ایرانی را به دوش بکشد، ترانه ی تنها که نه مادری بالای سر داشت و نه پدر حالا از پسری باردارشده بودکه حتی مادرش هم به او اعتماد نداشت ،ترانه نه تنها پشت نکرد بلکه ایستاد و جنگید سکانس های ترس و تنهایی او در خانه اش و نوع گریم صورت او چهره اش که کم توانی او را درعین سخت کوشی جلوه می داد باعث شد فیلمی که در آن ترانه در متن قرار داشت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن را بگیرد.
ترانه در فیلم قوت قلب پدر زندانی اش است و از مادربزرگ پیرش نگه داری می کند و در عین حال در مدرسه موفق است اما وقتی که دچار هوس امیر حسین می شود کار ساختن کاراکتر دشوار ترانه آغاز می شود او موفق می شود در اولین تجربه اش تغییر ظریف از یک دختر نوجوان را به یک زن نوجوان زخم خورده و تنها به خوبی اجرا کند او در نهایت ظرافت تمام دردهای یک زن 40 ساله را در چهره ی نوجوانش نشان می دهد بدون آنکه پرداخت تصنعی یا غلو آمیزی داشته باشد .
پرویز – پرویز
این آخرین نمونه ی ماندگارها هنوز در گروه هنر و تجربه در حال اکران است ،لوون هفتوان بازیگر ارمنی تئاتر پیشه در فیلم قدرتمند مجید برزگر شخصیتی را خلق می کند که شمایل ماندگاری از یک مظلوم زخم خورده و ناگهان عصیانگر را به جا می گذارد ،هفتووان موفق می شود در کاراکتر پرویز با کمترین دیالوگ و صرفا با تاکید بر تغییرات میمیک صورت و تاکید بیشتر روی حالت چشمها، بازی ویژه ای از خود به نمایش بگذارد ،"پرویز" فردی تنها و نادیده گرفته شده است که هیچگاه فرصت حرف زدن نداشته است حتی از سوی پدرش و هیچگاه جدی گرفته نشده است در فیلم با دو پرویز مواجه ایم :پرویز سربه راه نیمه ی اول به ناگاه از جایی به بعد تبدیل به موجود خطرناکی می شود که هیچ قرابتی با پرویز نیمه اول ندارد ،سکانسی که پرویز پشت در خانه ی پدری چمباته می زند و نان خامه ای را با ولع می خورد و یا سکانسی که در کمال ارامش گوشت ها را سم آلود می کند و تمام خس خس هایش در طول فیلم در یادها خواهد ماند ،دست های درشت ،هیکل خرفت و... اجزای جدایی ناپذیر پرویز برزگر شدند.