ندا نیک روش يكشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۰

خانه ای گرم و صمیمی در محله قیطریه تهران. خانه ای که شکل و شمایل قدیمی خود را میان انبوهی از آپارتمان های نوساز سر به فلک کشیده حفظ کرده و می توان بوی آرامش و عشق را از بیرونش حس کرد. خانه ای که مامن گرم و صمیمی خانواده چهار نفره قاسم خانی است. مهراب، شقایق، نیروانا و نویان.

خانواده ای خونگرم، صمیمی و دوست داشتنی که لبخند از لب هایشان لحظه ای محو نشد و نگاههای پر از محبت شان در استقبال و بدرقه ما به یادگار از این  گفت و گو ماند. به بهانه چهل و سومین سالگرد تولد مهراب قاسم خانی در کنار خانواده اش جمع شده ایم و به گفت و گو نشسته ایم. از آنچه که در این سال ها در زندگی شخصی و کاری اش برای خودش و خانواده اش خاطره ساز شده است. از بالا و پایین شدن های زندگی. از آرزوها و حسرت ها. از آنچه که تا به الآن به دست آورده اند و آنچه که برای داشتنش برنامه ریزی می کنند.

 

گفت و گو با شقایق دهقان

اولین باری که مهراب را دیدید خاطرتان هست؟

-بله، کاملا. برای نویسندگی برنامه ای قرار بود به سازمان بروم و طبق قوانین، سازمان تعاریف معینی برای پوشش و حضور در آنجا دارد. من دیدم که مهراب با موهای بلند و شلوار جین و یک پیراهنی که شکلی عجیب و غریب داشت و سندلی که پوشیده بود، ایستاده تا وارد سازمان بشود. با خودم گفتم این آقا را بابت هرچیزی راه بدهند داخل، قطعا بابت موهای بلندش راه نخواهند داد. ولی با تعجب دیدم زودتر از من از در حراست  گذشت و وارد سازمان شد. آن موقع نمی شناختمش. من با یکی از دوستانش به اسم آقای حمید برزگر که نویسنده بودند آشنا بودم و قرار بود یک کاری برای گروه کودک تهیه کنیم که مهراب هم آمده بود. آن زمان، اصلا فکر هم نمی کردم که قرار است در آینده کنارش زندگی کنم.

غیر از علاقه ای که طی سال های قبل از ازدواج بین شما وجود داشت، چه فاکتورهای دیگری در مهراب باعث شد تا جواب مثبت به او بدهید؟

-من بعضی وقت ها با مهراب شوخی می کنم، می گویم من تو را فقط به خاطر خودت دوست دارم چون چیز دیگری نداری (می خندد). حقیقت این بود که مهراب به عنوان یک دوست، بسیار خوش اخلاق بود. معاشرتی بود، اهل بگوبخند بود، بسیار خوش اخلاق بود و همیشه سعی می کرد من را خوشحال کند. سر کار، همه دوستش داشتند و این برای من مهم بود با کسی ازدواج کنم که مورد علاقه همه باشد و همه دوستش داشته باشند. البته نه به اندازه من (می خندد). مهراب به شدت آدم راستگو و صادقی است و به هیچ وجه شبیه به آدم های مشکوک نیست و هرکسی یک بار با مهراب برخورد داشته باشد کاملا متوجه می شود که مهراب بلد نیست دروغ بگوید یا چیزی را پنهان کند.

مهراب خیلی دست و دلبار و مهربان، دوست و همراه است. در زندگی مشترک و هر ازدواجی هیچ وقت همه چیز به شکل ایده آل و بهترینش وجود ندارد و ارجحیت های زندگی قطعا آن قدر مهم می شوند که در انتخاب خود نمی توانید یک پکیج از ایده آل ترین ها را داشته باشید. مهراب هم قطعا نقاط ضعفی دارد، ما هم در زندگی با هم قهر کرده ایم که البته همیشه من قهر کرده ام و زمان در کوتاه مدت خودش همه چیز را درست کرد، اما اگر مثلا قرار بود مسئول پذیرتر و پولدارتر باشد ولی اخلاق خوبی نداشته باشد هرگز با او ازدواج نمی کردم چون اعتقاد دارم اگر همراه زندگی تان خوش خلق و دوست تان نباشد، در زندگی به مشکلات زیادی بر خواهید خورد.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)

 

وضعیت مالی در ابتدای زندگی تان به چه شکل بود؟

-(هر دو می خندند). اولین خانه ای که داشتیم یک خانه 35 متری زیرزمینی بود که اجاره کرده بودیم. یک تلویزیون قدیمی از پیمان (برادر مهراب) گرفته بودیم. به جای پرده از روزنامه استفاده کردیم. یک مایکروویو و یک قهوه جوش داشتیم و یک دست رختخواب که مادرم به ما داد و یک پراید که پدرم به ما هدیه کرده بود. به همین سادگی! اما اولین چیزی که در این وضعیت خریدیم یک ویدئو پروژکتور به قیمت 2 میلیون تومان بود، در حالی که پول پیش خانه مان یک میلیون تومان بیشتر نبود (می خندد). درواقع هیچ وقت برای بنای زندگی مان تا به امروز با منطق جلو نرفته ایم، همیشه همه چیز برحسب دل مان جلو می رود.

وقتی نویان به زندگی شما آمد، مهراب چه قدر تغییر کرد؟

- مهراب یک بار قبلا پدر بودن را به واسطه نیروانا تجربه کرده بود. البته بماند که من گاهی بابت نیروانا به مهراب غر می زنم که به اندازه ی که باید به نیروانا و درس و مسائلش رسیدگی نکردی، مثلا نیروانا آخر هفته ها پیش ما می آمد و در من دیکته، ریاضی، درس و مشق کمکش می کردم اما یکبار هم نمی آید که مهراب کتاب نیروانا را دستش  گرفته باشد و به او دیکته گفته باشد. اما در مورد نویان، مهراب بیشتر از حد انتظار من از خود شنان داد.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

بیشتر با او همکاری می کند، حتی تازگی ها جلسه های  مدرسه نیروانا را هم شرکت می کند و عضو انجمن اولیا و مربیان هم شده است. مهراب اساس پدر باحالی است و نویان گاهی با عذرخواهی اعتراف می کند که «مامان، من می دونم تو خیلی برای من زحمت می کشی و حواست هست، اما ببخشید، من بابامو بیشتر دوست دارم چون باحال تره» (می خندد). و خب خدا را شکر که مهراب در کنار پدربودنش همچنان همسر، دوست و همراه خوبی در کنار من مانده است.

تا به حال، زندگی شرایطی را برایتان پیش آورده است که به او بگویید «کاش نویسنده نبودی و یک کارمند عادی بودی با یک حقوق ثابت»؟

-هرگز! یکی از دلایلی که با مهراب ازدواج کردم نویسنده بودنش بود و بزرگترین آرزوی زندگی من این است که نویان هم مثل پدرش نویسنده شود. مردهای نویسنده را دوست دارم و قطعا مهراب با نویسنده بودنش برای من دوست داشتنی تر شده است.

مهراب چه قدر در خانه به شما کمک می کند؟ اصولا مردی هست که اهل خانه داری هم باشید یا خیر؟

-(می خندد)، راستش را بخواهید نه. اصولا هم علاقه ای به کار خانه ندارد غیر از آشپزی. مهراب غذاهای عیجب و غریب خوشمزه درست می کند. غذاهای مکزیکی را از هر رستوران مکزیکی ای خوشمزه تر درست می کند یا سوشی که در خانه ما بسیار طرفدار دارد به بهترین شکل ممکن توسط مهراب درست می شود، اما اگر فکر کنید اهل شستن ظرف ها باشد یا جاروبرقی بکشد و این دست کارها، سخت در اشتباهید.


 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

شما چه طور؟ آشپزخانه همیشه به راه است؟

-خیلی دوست دارم که همیشه به راه باشد، اما عملا نمی رسم که همیشه آشپزی کنم و به امور آشپزخانه برسم. اما اصولا عاشق آشپزی هستم. مهراب و نیروانا می دانند که من آن قدر که به آشپزی تعصب دارم به بازیگری ندارم. اگر کسی از بازی ام انتقاد کند که خوب نبود ناراحت نمی شوم ولی اگر کسی بگوید که آشپزی ات خوب نیست خیلی ناراحت می شوم (می خندد). حتی دوست ندارم کسی همراه با غذاهایی که درست می کنم چیزی بخورد، مثلا ماست بخورد یا به غذایش سس بزند.

دوست دارم که همیشه سالم غذا درست کنم. سال هاست که از روغن هسته انگور و کنجد برای طبخ غذا استفاده می کنم. سبزی تازه می ریزم و کم نمک درست می کنم، اما سعی می کنم که به سلیقه خانواده هم بها بدهم و مورد دلخواه آنها را هم بپزم. به قول نیروانا، شقایق غذای سالم درست می کند. بابا برای خودش به آن کره و نمک می زند و می خورد (می خندد).

چه قدر زمان های باهم بودن تان زیاد است؟

مهراب شغلی دارد که بیشتر در خانه می نشیند و می نویسد. زمان های کار و خوابش گاهی با من جور در نمی آید، مثلا پیش آمده که من صبح بلند شدم تا به آفیش بروم، مهراب تازه خودش را برای خواب آماده کرده است.

یا کلا از زمانی که من مادر شدم، صبح هایی هست که باید زود بیدار شوم و نویان را راهی مدرسه کنم و این کار تماما بر عهده من است، در نتیجه زمان های با هم بودن مان گاهی کم می شود یا با هم دیگر جور در نمی آید. ولی زمان هایی بود که بسیار با یکدیگر فیلم می دیدیم و درباره آن با هم صحبت می کردیم، یا زمان های زیادی را کنار یکدیگر صرف نوشتن می کردیم ولی شاید الان به دلیل مشغله های یک زندگی عادی در کنار زندگی حرفه ای مان، زمان های باهم بودن مان محدود شده باشد.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

چرا با او به برزیل نرفتید؟

-مهراب، عاشق مسافرت رفتن است. مهراب عاشق فوتبال دیدن است. پس طبیعتا مسافرتی که در آن فوتبال داشته باشد باید برای او خیلی جذاب باشد مخصوصا اگر پای تیم ملی در میان باشد. کمااین که فوتبال اصلا برای من جذاب نیست و دوست ندارم. بسیار اصرار کرد که با او همراه بشوم اما من هم سر کار بودم و هم اصلا برایم جذابیتی نداشت.

من در طول زندگی ام کلا دو بار بیشتر فوتبال تماشا نکردم. بار اول وقتی بود که مهراب به استادیوم رفته بود تا فوتبال ببیند و من می خواستم ببینم، می توانم او را پیدا کنم یا نه؟ (می خندد) و دومین بار هم پسرم نویان با او همراه بود و می خواستم ببینم پسرم را می توانم ببینم یا نه؟ (می خندد). وقتی نویان از استادیوم آمد با هیجان به من گفت، مامان دید، یکی اونجا وایساده بود؟ اون من بودم. (می خندد)

مهراب در فضای مجازی فعال است. چرا شما حضور ندارید؟

-مهراب برعکس من به فضاهای مجازی علاقه دارد و من اصلا در هیچ صفحه ای در فضای مجازی حضور ندارم.

البته همیشه تحسینش می کنم که آن قدر ظرفیت و اعتماد به نفس و حوصله دارد که می تواند همه این نظرات مخالف را در فضای مجازی بخواند و با آن کنار بیاید، چون آنچه که من می بینم این است که در فضای حقیقی و اجتماع، نهایت یک انتقاد به بدترین شکلش این است که بگویند ما آن کارتان را دوست نداشیتم ولی در فضای مجازی، به بدترین شکل و بیان ممکن است از شما انتقاد کنند.

انگار آدم ها در آن فضای مجازی می توانند خود را پشت آن قائم کنند و با شما بی رحم شوند و جرات کنند تا با بی احترامی کامل شما را زیر ذره بین قرار دهند. من هیچ وقت این گونه فضاهای پرحاشیه را دوست نداشتم. اصولا از حاشیه ها می ترسم و دوری می کنم. ترجیح می دهم همیشه در کار و زندگی ام بدون حاشیه پیش بروم. هیچ وقت هم به مهراب نگفتم که چرا فعالیت می کنی. او اعتماد به نفس این را دارد که با هر نظری رو به رو شود و به آن گوش دهد حتی اگر مخالف آن است. دمش گرم!

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

کمی بیشتر به خودتان و فعالیت هایتان بپردازیم. مدرک تحصیلی تان چیست؟ فعالیت هنری تان را از چه زمانی آغاز کردید؟

-من دیپلم ریاضی هستم. سه بار دانشگاه آزاد در رشته ادبیات نمایشی و همچنین نمایش قبول شدم و با خودم گفتم خب می خوانم تا سال دیگر سراسری قبول شوم، اما این اتفاق نیفتاد چون درگیر کار شدم و عملا زمانی برای درس خواندن و کنکوردادن و به دانشگاه رفتن نمانده بود. البته ناگفته نماند که اصرار پدرم مبنی بر رفتن من به دانشگاه بود. او مهندس مکانیک بود و دوست داشت تمامی بچه هایش مثل خودش مهندس شوند و وقتی دید من هیچ علاقه ای به مهندسی ندارم و هنر را دوست دارم، به من گفتند حداقل تحصیلات آکادمیک اش را انجام بده. که بنا به دلایلی که گفتم این اتفاق نیفتاد.

من سال چهارم دبیرستان بودم و مشغول دادن امتحانات سال چهارم که در فرهنگسرایی که در پارک قیطریه بود به نام امیرکبیر کلاس های عروسک گردانی با خانم نغمه ثمینی را می گذراندم. یک روز ایشان به من گفتند که عروسک گردانی که قرار بود کارش به جشنواره عروسکی برسد، همزمان در دو کار حضور دارد و نمی رسد که بیاید. تو می توانی بیایی و انجام دهی؟ من هم چون قبلا این کار را انجام داده بودم، قبول کردم و بعد از آن کار، بلافاصله کارهای بعدی پیش آمد تا به امروز.

هیچ زمان پشیمان نشدید که چرا به دانشگاه نرفتید؟

-نه. چون از سیستمی که حاکم بر وضعیت کار و تحصیل است متاسف هستم. یک جوان 18 ساله حداقل چهارسال از زمان خودش را سپری می کند تا کار نکند، درآمدی نداشته باشد و به جای آن درس می خواند و تحقیق و پژوهش می کند تا زمانی که خواست سر کار برود حداقل حقوقش از کسی که دیپلم دارد یا به هر دلیلی دانشگاه نرفته است بیشتر باشد، اما عملا می بینیم که وقتی با مدرک تحصیلی کارشناسی یا حتی دکترا برای کار اقدام می کند، ته صف کسانی قرار می گیرد که از لحاظ تحصیلات از او پایین تر هستند و یک سوم حقوق آنها را می گیرد و این به نظرم عادلانه نیست.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

چه شد که تئاتر بازی کردید؟

-من قبل از فیلم زیر نور ماه هم یک بار تئاتر را تجربه کرده بودم، اما همیشه دوست داشتم زمانی به تئاتر بپردازم که با فراغ بال و آرامش بتوانم به آن برسم و طبیعتا در همه این سال ها زمانش پیش نیامد تا امسال که در تئاتر «نمایش اسپانیایی» بازی کردم.

چه قدر تئاتر برایتان جدی است و دوست دارید ادامه دهید؟

-من تئاتر را بسیار دوست دارم سخت و جذاب است با آنکه نمی توان از آن توقع درآمد داشت، اما اگر نقش خوبی به من پیشنهاد بشود، نقشی که برایم جذاب باشد و جای کار داشته باشد انجام می دهم، تئاتر، سینما و تلویزیونش تفاوتی ندارد.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)
 

شما در تمامی این سال ها به عنوان بازیگر زن کمدی مطرح شده اید. آیا دوست دارید که در این زمینه تبدیل به یک الگوی بازیگری شوید یا اصل بازیگری برایتان مطرح است؟

-من در تمامی این سال ها اعتقاد دارم که کمدی را آبرومند انجام داده ام. با گروه ها، کارگردان ها و نویسندگانی کار کردم که بهترین شیوه از طنز را ارائه داده اند و برای خودشان صاحب سبک و نشانه هستند و نسبت به این قضیه افتخار می کنم. اما برای من اصل بازیگری مهم است. من نقش های غیر از طنز را نیز دوست دارم کمااین که اولین بازی من در فیلم زیر نور ماه بود.

اما به این دلیل که در تمامی این 18-17 سال، برای زمان های طولانی، مثلا 90 قسمت و هرشب، من به عنوان کمدین حضور داشتم، کارگردان ها و تهیه کنندگان کمتر ریسک می کنند تا نقشی متفاوت از این سبک به من پیشنهاد کنند در نتیجه میزان پیشنهادات غیرطنز من کم است. اما این که بخواهم تبدیل به یک الگوی بازیگری شوم، باید بگویم خیر! هیچ وقت اینچنین هدفی ندارم. برای من نقش خوب، خوب است و بازی می کنم، چه طنز چه غیرطنز.

هیچ وقت نبود امنیت شغلی درحرفه بازیگری، شما را نگران نکرد؟

-چرا، خیلی. من از روز اول تا به امروز هر بازی ای که کردم و تمام شد با خودم گفتم این آخرین کاری است که دارم انجام می دهم و معلوم نیست کار بعدی کی خواهد بود ولی خب خدا را شکر این اتفاق هیچ وقت نیفتاد و من بعد از اتمام یک کار مستقیما سر کار بعدی رفته ام. غیر از سالی که پدرم فوت کرد و من بنا به شرایط روحی ای که داشتم یک سال هیچ کاری انجام ندادم.

 

 شقایق، مهراب و زندگی متفاوتشان (1)


کدام یک از نقش هایی را که بازی کرده اید و مهراب نوشته است را بیشتر از بقیه دوست دارید؟

-من همه نقش هایی را که بازی کرده ام دوست دارم، اما نقش «فریبا» در سریال «دزد و پلیس» را بیشتر از باقی نقش ها دوست دارم. اصولا سریال «دزد و پلیس» را بسیار دوست دارم به این دلیل که همه چیزش بجا و اندازه بود. طنز نقش ها، کشمکش ها، بازی ها، کارگردانی و همه چیزش. یک پکیج کامل بود. شاید چون من اصولا سلیقه طنزم از آن دست نیست که مرا از خنده روده بر کند. طنزی را دوست دارم که شما با درد به آن بخندید و دزد و پلیس از آن دست بود.



شارژ سریع موبایل