* اگر قلب توان تفكر می داشت از تپیدن باز می ایستاد.
* وظیفه ی كشتی، دریانوردی نیست، ورود به بندر است.
* همه به یكدیگر عشق می ورزیم و دروغ، بوسه ای است كه با یكدیگر رد و بدل می كنیم.
* اگر هر كسی فقط فكر كند كه برای پیروزی به چه چیز نیاز دارد، پیروز می شود.
* آنچه كه متفاوت مان می كند نیرویی است كه با آن بتوانیم نقشه ها و رویاهای خود را عملی سازیم.
* شب برای همه از راه خواهد رسید.
* مایه ی خوشبختی انسانیت است كه هر انسانی فقط آنی هست كه هست.
* برای اینكه بتوانم احساسی را كه حس می كنم به دیگری بدهم، ناگزیرم احساس خود را به زبان او برگردانم.
* ریاضی دان های بزرگی وجود دارند كه در تمرین جمع ساده اشتباه می كنند. این رفتار دلیل بر بی دقتی است و برای هر كسی می تواند پیش بیاید.
* امید برای كسانی وجود دارد كه از آرزو برخوردارند و عشق برای كسانی وجود دارد كه برایشان دادن به معنای گرفتن است.
* خود را بیان كردن همیشه به معنای خطا رفتن است. همواره بر خود آگاه باش؛ خود را بیان كردن برای تو مفهومی جز دروغ گفتن ندارد.
* به چنگ آوردن چیزی كه نتوان به چنگ آورد، هنر است.
* هر پاییزی كه از راه می رسد، به آخرین پاییزی كه تجربه خواهیم كرد نزدیك است.
* كسی كه چشم های مرا ببندد نابینایم نمی كند، مانع از دیدنم می شود.
* هنر ما را به گونه ای رویایی از درد هستی رها می سازد.
* كسی كه هرگز تحت فشار نزیسته باشد، آزادی را لمس نمی كند.
* زندگی یعنی چیزی از خود ندانستن، از خود كم دانستن، یعنی اندیشیدن، به خود آگاه بودن، آن هم ناگهانی مثل این لحظه ی آرام، یعنی یكباره مفهوم وحدت درون و واژه ی جادویی روان را یافتن.
* ما باید سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوییم و شیوه ی زندگی مان را مانند لباس هایمان عوض كنیم.
* این قاعده ی زندگی است كه می توانیم از همه ی مردم بیاموزیم و باید بیاموزیم.
* رویاها همواره رویا می مانند. پس نیازی نیست كه لمس شان كنی. اگر رویای خود را لمس كنی خواهد مرد.
* ما تنها دارنده ی ادراك شخص خود هستیم و باید از این پس، بر آن و نه بر آنچه كه می بینیم واقعیت زندگی مان را بنا كنیم.
* زندگی بیش تر با یاد سرما ناآرام است تا با خود سرما.
* دانش ما كُره ای است كه هرچه گسترش می یابد، به همان نسبت درمی یابیم كه كدام چیزها را نمی دانیم.
* آینه ای وجود ندارد كه بتواند ما را به خود ما به هیات موجودی خارجی نشان دهد، چرا كه آینه ای نیست كه بتواند ما را از درونمان بیرون بكشد. پس روانی دیگر و نظمی دیگر برای نگریستن و اندیشیدن دیگر لازم است.
* هرگونه تغییر در برنامه ی روزمره، روح انسان را آكنده از شادابی می كند.
* چه بر سر افسر ستاد ارتش می آمد اگر می اندیشید كه هر حركت او، برای هزار خانواده تیرگی به ارمغان می آورد و قلب سه هزار نفر را رنجور می سازد؟ این جهان چه می شد اگر ما انسان تر می بودیم؟
* زندگی در نگاه من به مهمانخانه ای می ماند كه باید در آن استراحت كنیم تا كالسكه ی غرقاب از راه برسد.
* مرگ،رهایی است؛ چرا كه مردن یعنی به هیچ كس دیگر نیاز نداشتن.