مهناز حسنی دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳ - ۰۵:۱۵

معمولا همه آدم‌های دنیا تلاش می‌کنند زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای برای خود و فرزندانشان بسازند اما گاهی این کار چندان آسان هم نیست. مثلا افرادی که به واسطه حرفه‌‌شان شهرت و محبوبیت دارند، نمی‌توانند زندگی بدون حاشیه‌ای داشته باشند یا حتی خلوتی که کسی به آن وارد نشود. این مساله گاهی مطلوب افرادی که با آن فرد مشهور زندگی می‌کنند نیست. در این گزارش با فرزندان برخی افراد مشهوری که می‌شناسیم، درباره این مساله حرف زده‌ایم و از دغدغه‌هایشان گفته‌اند. از اینکه خیلی‌وقت‌ها نتوانسته‌اند راحت‌ با پدر یا مادر مشهورشان در مکان‌های عمومی قدم بزنند.

یاد گرفتم مردم را بیشتر و بهتر درک کنم

امیریل ارجمند، پسر داریوش ارجمند، بازیگر است. امیریل مانند پدرش بازیگری را نیز تجربه کرده و البته در زمینه خوانندگی و ترانه‌سرایی نیز تجربه‌هایی به دست آورده است. او این‌گونه پاسخگوی سوال‌هایمان شد.

بزرگ‌ترین حسن داشتن یک پدر معروف و محبوب از نگاه شما چیست؟

من توانستم طرز برخورد با مردم را بهتر و عمیق‌تر درک کنم. پدرم در بین مردم هم مشهور است و هم محبوب و این موضوع باعث شد من قدر محبت مردم را بیشتر بدانم.

وقتی به مکان‌های عمومی می‌رفتید و مورد استقبال مردم قرار می‌گرفتید، خوشحال می‌شدید یا دوست داشتید زودتر آن محل را ترک کنید؟

اتفاقا دوست داشتم. مثلا من با پدر و برادرم زیاد به تئاتر شهر می‌رفتیم و یادم است در آنجا همیشه جو خوبی به وجود می‌آمد که تا مدت‌ها در ذهن من باقی می‌ماند.

 

 دردسرهای فرزندان بازیگران مشهور


از دوران تحصیلتان برایمان بگویید. آیا معلمان چون پسر داریوش ارجمند بودید به شما ارفاق می‌کردند یا برعکس توقع بیشتری از شما داشتند؟

معمولا به کارهای مدرسه‌مان بیشتر مادرم رسیدگی می‌کردند چون تربیت و حفظ آرامش خانه به عهده ایشان بود. واقعا هیچ معلمی به خاطر پدرم به من هیچ لطفی نکرد و هر نمره‌ای که گرفتم، به علت تلاش و زحمت خودم بود.

داریوش ارجمند در یک جمله....

یک پدر دوست‌داشتنی و یک بازیگر محبوب که عاشق مردم و کشورش است.

به من می‌گویند سهراب اسکواش

سهراب شاه‌محمدلو، پسر راضیه برومند و بهرام شاه‌محمدلو است. او از زمانی که چشمش را به این دنیا گشوده، دنیای هزار رنگ هنر بیش از هر چیزی دیگری برایش خودنمایی می‌کرده است. او زیرنظر پدر و مادری هنرمند پرورش‌یافته و این برایش یک نعمت بزرگ محسوب می‌شود.

از اینکه والدینی دارید که هم محبوب هستند و هم مشهور چه حسی دارید؟

قطعا حس خوبی است. البته در زمان کودکی خیلی متوجه شهرت پدر و مادرم نبودم و برایم خیلی عجیب و غریب نبود چون فکر می‌کردم همه پدر و مادرها این طور هستند و زمانی که بزرگ‌تر شدم، تازه متوجه تفاوت پدر و مادرم با سایر پدر و مادرها شدم و خب طبیعتا حس خوبی داشتم، به‌خصوص اینکه بیشتر اعضای خانواده‌ ما هنرمند هستند از خانم مرضیه برومند گرفته‌ تا داود رشیدی و...

هیچ وقت با پدر یا مادرتان به سینما رفته‌اید؟

بله، فقط یک بار این تجربه را دارم که برای هفت پشتم کافی بود. یک سال با پدرم به جشنواره فیلم فجر رفتیم و آنقدر مردم به ما هجوم آوردند که ترجیح دادم هیچ‌وقت با آنها به سینما یا مکان‌های عمومی نروم. باور کنید هنوز که هنوز است، خودم تنها سینما می‌روم.

دوست دارم کمی از کودکی‌هایتان برایمان بگویید. جنس بازی‌هایتان چطور بود؟ اصلا پدر و مادرتان فرصت بازی با شما داشتند؟

بله، البته من و برادرم بیش از هر چیزی با گل،‌ خشت و سنگ‌ بازی می‌کردیم، حتی سفالگری می‌کردیم چون خانه ما لواسان بود و آنجا هم طبیعت بکری داشت. یادم می‌آید وقتی بچه‌های هم‌سن و سال ما مشغول بازی با سگا و... بودند، ما الاکلنگ، هفت‌سنگ و گرگم به هوا بازی می‌کردیم. پدر و مادرم خیلی طبیعت‌گردی را دوست داشتند و بیشتر مایل بودند ما را به طبیعت ببرند.

در عین حال پدرم سعی می‌کردند وسایل مدرنی مثل رایانه هم در خانه داشته باشیم اما به بازی‌های متنوع هم اهمیت می‌دادند.

از اینکه دیگران به پدر یا مادرتان توجه می‌کردند، حسادت نمی‌کردید؟

نه، چون پس از گذشت سال‌ها متوجه شدم این طبیعت زندگی افراد مشهور است اما از زمانی که زندگی و شخصیت خودم شکل گرفت، کمتر خودم را به دیگران معرفی می‌کنم. مثلا من الان به صورت حرفه‌ای اسکواش کار می‌کنم و حتی مدال هم آورده‌ام، اما هیچ‌کدام از دوستانم نمی‌دانند پسر بهرام شاه‌محمدلو و راضیه برومند هستم و من را به اسم سهراب اسکواش می‌شناسند چون ترجیح می‌دهم تنهایی و خلوت خودم را داشته باشم و حفظ کنم.

شما نام هنرمندانی چون راضیه برومند و سهراب شاه‌محمدلو را پشت سر خود دارید. آیا این موضوع مسئولیتتان را سنگین نمی‌کند؟

شاید این‌طور باشد اما به نظرم تنها کاری که هر فرزندی می‌تواند برای والدینش انجام دهد، این است که سالم زندگی کند و آبروی پدر و مادرش را نبرد. به طور کلی، بچه‌هایی که والدینشان مشهور هستند، باید مواظب خیلی چیزها باشند.

از پدرم آخر سریال‌ها را می‌پرسیدند

پندار اکبری، پسر عبدالرضا اکبری است. او نیز مانند پدرش وارد دنیای بازیگری شده است که از جمله کارهایش می‌توان به دلنوازان، عملیات ۱۲۵ و... اشاره کرد. او از پدر خود و زندگی‌شان این طور برایمان گفت.

 

به نظرتان اینکه آدم‌ پدری مشهور و محبوب داشته باشد، چقدر خوب یا بد است؟

طبیعتا خوب و دلپذیر است اما به هر حال مشکل‌هایی هم دارد. مثلا هر وقت همراه پدرم به سینما یا رستوران می‌رویم، آرامش نداریم. برای مردم خیلی جالب است بدانند ما چه غذایی می‌خوریم یا حتی پول غذایمان چقدر شده است. به هر حال گاهی نگاه‌های مردم واقعا معذبمان می‌کند البته این را خیلی خوب می‌دانم که این توجه‌ها همه از سر لطف است و برای همین هم خودم بازیگر شدم تا این حس را تجربه و درک کنم اما بهتر است گاهی رعایت یکدیگر را بکنیم.

موضوع شهرت پدرتان شما را بیشتر به انزوا سوق داده است یا اجتماعی‌تر شده‌اید؟

به نظرم منزوی‌ هستم چون ترجیح می‌دهم کمتر بیرون بروم و تنهایی‌ام را دوست دارم.

یادتان می‌آید وقتی پدرتان به مدرسه می‌‌آمدند، عکس‌العمل بچه‌های مدرسه چه بود؟

معمولا عکس‌العمل‌ جالبی داشتند مثلا اینکه از پدرم در مورد آخر سریال‌ها سوال می‌کردند یا از ایشان می‌خواستند برایشان کاغذی را امضا کنند. به هر حال این چیزها شاید برای مردم جذاب باشد اما برای ما این‌گونه نیست.

آیا معلم‌ها به شما توجه ویژه‌ای هم داشتند؟

نه، نه‌تنها توجه‌ای نداشتند بلکه بیشتر سخت می‌گرفتند. البته درس من هم چندان خوب نبود اما هیچ‌وقت به دلیل اینکه پسر عبدالرضا اکبری بودم، به من نمره‌‌ای ارفاق نشد.

پسر عبدالرضا اکبری بودن چقدر سخت یا آسان است؟

به نظرم چیزی که از همه مهم‌تر است و باید به آن توجه کنیم، این است که آبروی پدر حفظ شود و ارزش زحمات او را بدانیم چراکه او پله‌پله این مسیر را بالا رفته است. من بسیار پایبند این موضوع هستم که حرمت و ارزش او را حفظ کنم و اینقدر که نگران پدرم هستم، نگران خودم نیستم.

دوست دارم خودم زندگی‌ام را بسازم

نیروانا قاسم‌خانی، دختر مهراب قاسم‌خانی است. او ۱۷ سال دارد و در رشته گرافیک تحصیل می‌کند. او نیز از دردسرهای شهرت پدرش این‌گونه برایمان گفت.

 

 دردسرهای فرزندان بازیگران مشهور


شهرت پدرتان چه حسی به شما می‌دهد؟

من از وقتی که چشمم را باز کردم، پدرم در این کار بودند و بنابراین شهرتشان چیز عجیب و غریبی برایم نبوده و به این شرایط عادت کرده‌ام اما گاهی واقعا این شهرت دردسرساز است.

مثلا چه دردسری؟

مثلا یادم می‌آید زمانی که پدر شقایق دهقان،‌ بازیگر، بیمار بودند و ما به دنبال دارو بودیم، می‌آمدند و می‌خواستند با پدرم و شقایق عکس بگیرند یا زمانی که برای خاکسپاری پدر شقایق به آرامگاه رفته بودیم، برخی با خنده می‌آمدند جلو و می‌خواستند با آقای مدیری عکس بگیرند!

خب این چیزها گاهی آدم را عصبانی می‌کند اما شهرت به خودی‌خود خوب و جذاب است.

برخورد معلم‌ها با شما چگونه است؟

باور کنید نه‌تنها هیچ وقت به من کمکی نکرده‌اند بلکه توقعشان هم از من بالاست و علنا می‌گویند فکر نکنی که چون بابات معروف است هر کاری که دوست داری می‌توانی انجام بدهی. مثلا بارها شده بچه‌های دیگر تکالیفشان را انجام نداده‌اند‌ و کسی هم معترض نشده است اما اگر من انجام ندهم، واویلاست.

با پدرتان بیرون هم زیاد می‌روید یا نه؟

اگر پدرم فرصت کنند، حتما اما گاهی به‌دلیل محبت بیش از اندازه مردم اذیت می‌شویم و ترجیح می‌دهیم در خانه بمانیم.

به نظرتان شهرت مهراب قاسم‌خانی شما را به یک آدم منزوی تبدیل کرده است یا اجتماعی‌تر شده‌اید؟

فکر می‌کنم اجتماعی‌تر شده‌ام. مثلا دوست زیاد دارم و رفت و آمد را می‌پسندم و معمولا کمتر تنها می‌مانم.

توقعتان از زندگی بالاست یا یک زندگی معمولی را ترجیح می‌دهید؟

من دوست دارم همه چیز را خودم تجربه کنم و هرگز به پدرم وابسته نیستم. دوست دارم خودم زندگی‌ام را بسازم تا اگر روزی به جایی رسیدم از مسیری که طی کرده‌ام راضی باشم.



شارژ سریع موبایل