سارا قاسمی پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۰

وقت شناس است و در همان زمان مقرر سرِ قرار حاضر می‌شود و خلوتی «پارک خانه هنرمندان» و دنج بودن کافه پر رفت و آمد این محل، همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا گفت‌وگویی که سال‌هاست خیلی‌ها دوست دارند از او بخوانند، انجام شود.

چهار سالی هست که هیچ نقل قول و جمله‌ای از او در هیچ رسانه‌ای منتشر نشده و در عجیب‌ترین و بحرانی‌ترین مواقع نیز او «سکوت» را به جنجال‌های رسانه‌ای ترجیح داد و حالا بعد از این همه سال، باید همه این اتفاقات را یک جا پاسخ دهد. هرچند ظاهراً بهانه اصلی این گفت‌وگو حضورش به عنوان بازیگر در نمایش «کسی نیست همه داستان ها را به یاد آورد» است ولی اینها بهانه ایست برای بحث‌های اصلی در این گفتگو.

آرام و شمرده حرف می‌زند و بیشتر حواسش به این نکته است که از صحبت‌هایش سوءبرداشتی اتفاق نیفتد. در فضای پرتنش موسیقی داخلی که هر از چند گاهی شاهد حاشیه‌هایی عجیب و حمله‌های تند و تیز رسانه‌ها و افراد مختلف‌ایم، قطعاً نگاه ویژه به این موضوع یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌هایی‌ است که باید نسبت به آن با سیاست‌ برخورد کند.

البته که آدم باسیاستی‌ است و هر جمله‌ای را به زبان نمی آورد و در مقابل برخی سوالات تند، موضع می‌گیرد و گفت‌وگو با یک حالت سینوسی و پرفراز و نشیب پیش می‌رود. با بعضی سوال‌ها بر افروخته می‌شود و به یک باره حرف‌هایی می‌زند که اصلاً انتظار نداری. اما در مواقعی که پیش‌بینی می‌کردی که با جواب‌های تندش رو به رو خواهی شد، لبخند می‌زند و با سیاست تمام جوابت را می‌دهد.

روزبه بمانی آدم باسیاستی‌ است و همین کار مصاحبه کننده را خیلی سخت می‌کند. حاصل یک ساعت و پنجاه دقیقه گفت‌وگوی پرتنش را در ادامه می‌خوانید.

 

* در مورد نحوه ورود به تئاتر برای ما بگو و اینکه چه دلیلی باعث شد تا حضور در این عرصه را قبول کنی؟

از حدود 21 سالگی با مقوله تئاتر و بازیگری آشنایی داشتم. همان موقع هم با گروهی که اغلب آن بچه‌ها از بازیگران نامی امروز (مثل صابر ابر) هستند، کارمان را شروع کردیم. فعالیت‌های آن دوره برای من به بازی در چند کار کارگاهی و یک کار به کارگردانی «پیام دهکردی» ختم شد. سپس تجربه‌های دیگری در زمینه نوشتن نمایشنامه داشتم که بیشتر کارهای تجربی و کارگاهی بود. با این فضا غریبه نبودم و پس از جدی شدن مقوله ترانه و موسیقی از این فضا خواسته یا ناخواسته فاصله گرفتم. در همان دوره هم از طریق همان گروهی که با هم کار می‌کردیم، پیشنهاداتی برای بازی در فیلم، تئاتر و سریال داشتم. تصمیم گرفتم که از این حوزه دور شوم و این اتفاق با جدی شدن فضای موسیقی برای من همراه شد. در یکی از کارهای «رضا حداد» به نام «مکاشفه» ترانه‌ای نوشتم و در کار بعدی او یعنی «آمدیم نبودید» هم دو ترانه داشتم. پیشنهاد بازی از سوی رضا در همان کار به من ارائه شد که باز هم قبول نکردم. تا اینکه رسیدیم به این تئاتر که یکی از بهترین متن‌هایی است که تاکنون گروه نمایش «سایه» کار کرده است. در مورد این نمایش با رضا صحبت کردم و پیشنهاد او برای بازی را پذیرفتم.

 

* این نگاه چند وجهی تو به هنر از کجا نشأت می گیرد؟ چه چیزی باعث شده تا در شاخه‌های مختلف هنر نظیر خواندن، تئاتر و ترانه فعالیت کنی؟

هنر زیرشاخه‌های مشترکی در گونه‌های مختلف دارد. شاید من همان اندازه که در ترانه از فیلمنامه و نمایشنامه یاد گرفتم، از خود شعر یاد گرفته باشم. به دلیل اینکه هنوز هم ترانه چارچوب مشخصی ندارد. من خیلی از تئاتر و فیلمنامه و نمایشنامه برای رسیدن به یک چارچوب زیبایی شناختی در ترانه استفاده کرده‌ام. تصویر شعر را خودتان می‌توانید بسازید، ولی ریشه‌های آن تصویر باید در ترانه و متنی که می‌خوانید وجود داشته باشد. در مورد خواندن هم باید بگویم که من قبل از ترانه نویسی، می‌خواندم. حضور در همه این حوزه‌هایی که پیرامون آنها صحبت می‌کنیم به صورت یک شبه و ناگهانی نبوده است. من مدتها سلفژ کار کرده بودم و گوشه‌ها را می‌شناختم. به نظر من یکی از بزرگ ترین نقص‌های ترانه سراهای ما از گذشته تا امروز این است که به خود موسیقی آشنایی ندارند. منظور من این نیست که هر ترانه سرایی باید ساز بزند و هارمونی بداند، اما گوش او نباید با آن چیزی که می‌شنود بیگانه باشد. خواندن هم برای من اینگونه بود. من قبل از نوشتن به شکل جدی روی خواندن کار می‌کردم ولی همیشه از خواندن ترس داشتم. چندی بعد هم مقوله ترانه آنقدر برای من جدی و وقت گیر شد که ناخودآگاه همه چیز به حاشیه رفت.

 

* از تیتراژ برنامه «شب شیشه‌ای» استقبال خوبی شد و همه منتظر آلبوم تو بودند ولی چرا این فعالیت را ادامه ندادی؟

مهم ترین دلیل این بود که من دوست داشتم مضامینی را بخوانم که در یک دوره اصلاً فضای ارایه آنها وجود نداشت. از همه مهم تر اینکه من در یک مدت محدود پس از همان تیتراژ ممنوع الکار شدم. این ممنوع الکاری به من اجازه کار در ترانه بدون اسم را می‌داد ولی قطعاً اجازه خواندن نداشتم زیرا صاحب آن صدا باید مشخص می‌شد که چه کسی است. به همین دلیل سالهای سال به خاطر آن محدودیت ناخواسته ای که وجود داشت، اصلاً نتوانستم خواندن را دنبال کنم و کماکان هم جذابیت اصلی برای من در نوشتن است.

 

* در صحبت قبلی خودت گفتی که از فضاهای فیلم و تئاتر برای رسیدن به فضاهای مدرن در ترانه استفاده کردی. در برخی از کارهای تو یک دکوپاژ حرفه‌ای دیده می‌شود. فکر می‌کنم آن صحبت تو کاملاً در این موضوع مصداق پیدا می‌کند. با این نظر من پیرامون دکوپاژ در ترانه‌هایت موافق هستی؟

من در تدوین و دکوپاژ ترانه‌ها، تصویری عمل می‌کنم. به همین دلیل یکی از حسن یا عیب‌های ترانه من این است که محور طولی آن را به سختی ‌می‌توان به هم زد. به دلیل اینکه ترانه را در هنگام نوشتن تدوین می‌کنم. ترانه‌های من کاملاً قصه‌ای را دنبال می‌کند که ابتدا و انتها دارد. حتی وقتی که ترانه مدح و ستایشی است هم سعی می‌کنم این دکوپاژ و تدوین را داشته باشم. بخشی از آن به دلیل علاقه زیادی است که به حوزه نمایش داشتم. البته شعر هیچگاه از تصویر و دکوپاژ و الگوهای تصویری جدا نبوده است. در گذشته ما هم در مثنوی‌ها و شاهنامه و آثار کلاسیک ما یک قصه و دکوپاژ نمایشی وجود دارد. من به دنبال ارائه یک سر و شکل منسجم تر با این الگو در ترانه‌هایی بودم که تا پیش از خودم شنیده بودم. قصد داشتم با مجموع نکاتی که از 18 یا 19 سالگی یاد گرفته بودم به فضایی برسم که آن فضا عینیت بیشتری برای مخاطب داشته باشد. عموماً کاری که ادبیات شفاهی انجام می‌دهد، این تصویرسازی است. کارهایی که دارای تصویرسازی ملموس‌تری هستند، کارهای ماندگارتری می شوند.

 

* برسیم به آخرین محصولی که با ترانه‌های تو منتشر شده و سر و صداهای زیادی در مورد آن شنیده شد. یکی از صحبت‌ها این بود که چون تو در آن کار حضور داشتی، از تلویزیون پخش نشد. در مورد ترانه «تیم ملی فوتبال در جام جهانی برزیل» با صدای احسان خواجه‌امیری صحبت کن و آیا خودت از خروجی کار راضی بودی؟

این سومین دوره پس از انقلاب است که تیم ما به جام جهانی راه پیدا می‌کند. در دو دوره قبلی هم کارهایی برای جام جهانی ساخته شد و اکنون با سه اثر رسمی برای جام جهانی مواجه هستیم. در هر سه دوره انتقاداتی می‌شنویم که کاملاً مغایر با دوره قبل خود هستند. دوره قبل یک کار با شاخصه‌های ارکسترال و یک شعر کلاسیک داشتیم و «علیرضا عصار» که کارهای حماسی را به خوبی می‌خواند، آن اثر را اجرا کرد. ان موقع انتقاد می‌کردند که چرا کار ریتمک و پرهیجان نیست؛ در حالی که گروهی بسیار قوی آنرا ساخته بودند. جام جهانی محلی است که می‌خواهد به تماشاگران خود لذت و انرژی بدهد و این کار قرار است که پیش از بازی ها پخش شود. این دوره‌ای که ما کار کردیم، یک اثر ریتمیک با همان شاخصه‌های ریتمیک و هیجان و شادی تولید کردیم. از جانب برخی از موزیسین‌ها و اساتید انتقاداتی داشتیم که گفتند این کار درخور این موضوع نبود. البته هر کسی می‌تواند نظر شخصی خود را ارائه کند، ولی من در این مدت سرودهای کشورهای دیگر را هم شنیدم. قطعاتی که از سوی خوانندگان بین‌المللی منتشر شده را هم شنیدم. کاملاً با این قضیه یک برخورد انرژیک و شاد دارند. به نظر من برخوردهای رسانه‌ای در اینجا بیشتر یک تسویه حساب با «احسان خواجه‌امیری» و شاید من بود. من اصلاً فکر نمی‌کنم این بهترین ترانه من بود و اصلاً چنین قراری هم نبود زیرا یک موضوعیت و محوریت خاص داشت. ای کاش وقتی که ما نقد می کنیم، بدانیم که در مورد اثری صحبت می کنیم که به سفارش فدراسیون فوتبال ایران ساخته شده است. این اثر به سفارش «فیفا» یا فلان شبکه تلویزیونی و یا فلان شخص نیست. پارامترهایی برای این کار وجود دارد و برخی از انتقادات این بود که چرا این کار را احسان خوانده است. در روز رونمایی از این کار 10 نماینده مجلس و 3 وزیر در سالن حضور داشتند. شما 3 خواننده را برای من نام ببرید که اجازه خواندن در جلوی این افراد را داشته باشند!

 

* تو خودت با احسان برای خواندن این سرود موافق بودی؟

من همیشه درباره این مساله می گویم که گزینه بعدی کیست؟

 

* به هرحال تو ایده آل‌هایی برای بر این ماجرا در ذهن خودت داشتی.

وقتی قرار است که یک سرود با این وسعت پخش شود، به چند نکته در مورد خواننده فکر می‌کنید. اول پرمخاطب بودن خواننده که در این مسأله برای احسان تردیدی وجود ندارد. وقتی شما در مورد یک کار ملی صحبت می‌کنید، به دنبال خواننده‌ای هستید که رگ و ریشه‌های بومی داشته باشد. وقتی ما در مورد کاری از ایران صحبت می‌کنیم، اتفاقاً جالب است که جنس خواندن او برای این سرزمین باشد. منظور من این نیست که خواننده‌های دیگر حق خواندن ندارند، ولی یکی از جاذبه‌های پخش این سرود در دنیا می‌تواند مدل اجرای خواننده باشد که یک مدل و لحن خاصی دارد. در مورد اینکه اگر شخص دیگری این کار را می‌خواند و موفق بود، صحبت نمی‌کنیم. من در مورد نحوه نقد صحبت می‌کنم. الان هم از این کار نه دفاع می‌کنم و نه رد می‌کنم. ولی قطعاً کاری است که استانداردهای لازم را دارد. پس از کار ما افراد دیگری هم با رویکردهای مختلف و برای دل خودشان یا با سفارش خاصی آثاری را خواندند. کدام یک از آنها در ذهن مخاطبان باقی مانده است؟ آن کار با استانداردهای درست بود. اگر من و شما این کار را دوست نداریم، نباید این موضوع را به نقاط ضعف یک کار بسط دهیم.

 

* البته تمام هجمه‌ها منفی نبود و حتی بازیکنان تیم ملی هم با این کار ارتباط برقرار کردند.

در دل موسیقی بازخوردهای منفی را دیدم. این کاملاً حق هر کسی است که نظر خود را ارائه کند و وقتی که نقد می‌کنیم، یک میزان را برای آن ارائه می‌کنیم.

 

* خیلی‌ها فکر می‌کردند که جنس صدای احسان، فضای کارهایی که تاکنون از او منتشر شده و از همه مهم تر شاخص‌ترین آثار «روزبه بمانی» که در ذهن مخاطبان بوده، با فضای آهنگ تیم ملی فرق داشته است.

به نظر من از نمونه‌های فوتبالی یعنی کارهایی که صرفاً برای مقوله فوتبال گفته شده بگوییم. من خودم سریال «2-5-3» را گفتم و آن ترانه را خیلی بیشتر دوست دارم، ولی داستان آن اثر متفاوت بود. وقتی اثری برای فدراسیون فوتبال تولید می‌کنید، عموماً شعار و پارامتر دارید و المان‌هایی به شما ارائه می‌شود. من می‌توانستم اصلاً ننویسم و شاید این انتخاب بهتری می‌بود. وقتی که شما وارد می‌شوید، باید نقد را در این چارچوب در نظر بگیرید. داده هایی که به شما ارائه می‌شود و خروجی کار را باید مدنظر قرار دهید. کلاً سوال خودم این بود که مگر ما چند کار شاخص در این زمینه داریم؟ بازخوردهای مثبتی هم وجود داشته و این کار در چند سایت و مجله جزو پرمخاطب‌ها بود. این به شما ثابت می‌کند که چقدر درون و بیرون موسیقی با هم منافات دارد. گاهی به همین دلیل است که ما شناخت و درک درستی از فضای بیرونی خودمان به عنوان تولیدکننده نداریم.

 

* شاید هر خواننده و ترانه سرای دیگری برای تیم ملی کار می‌ساخت، باز هم همین با این انتقادات رو به رو می شد. موافقی؟

من فقط در مورد حرف شما صحبت می‌کنم و نمی‌گویم که مخالف یا موافق هستم. این نظر به نوعی تأیید حرف اول من است که در دوره قبل هم خواننده دیگری خواند و این نقدها وجود داشت. اگر این سه کار را کنار هم قرار دهید، هیچ ارتباطی با هم ندارند. هر سه کار با این هجمه‌ها رو به رو شد. بالاخره یکی از این سه مدل درست است و من می‌پرسم کدام یک درست است؟

 

* به سراغ آلبوم «عاشقانه ها» برویم. متأسفانه این آلبوم زمانی منتشر شد که تو ممنوع‌الکار بودی و خودت هم تمایلی نداشتی در مورد آن صحبت کنی. خیلی‌ها از آن آلبوم به عنوان نقطه عطف فعالیت‌هایت صحبت می‌کنند. خودت پیش از انتشار چه پیش بینی درباره این آلبوم داشتی؟

این یکی از مجموعه‌هایی بود که من در مورد آن قبل و بعد از انتشار حس خوبی داشتم و انسجام آلبوم خوب بود. این اولین همکاری من و احسان بود، ولی در کل کاری بود که هر قطعه را می‌ساختیم احساس می‌کردیم مسیر را خیلی درست می‌رویم. در این بین «نابرده رنج» یکی از شاخص‌ترین تیتراژهایی بود که در آلبوم هم قرار گرفت. سخت است که وقتی شما با یک نفر که برای اولین بار کار می‌کنید، به همان نتیجه دلخواه برسید. اما احسان خواننده باتجربه و حرفه‌ای ایست و آدم باهوشی در انتخاب‌های خود. این باعث شد که ما در همان ابتدا به هدفی که داشتیم برسیم. بازخوردهایی که تا به امروز دریافت کرده‌ایم، فکر می‌کنم حاکی از آن باشد که یکی از موفق ترین مجموعه هایی است که خودم کار کرده‌ام. من آن نگاه عاشقانه در کل آلبوم را دوست دارم و شاید قوام یافته نگاه خودم در این چند سال بود.

 

* احسان وقتی که سال گذشته در نخستین جشن «موسیقی ما» جایزه بهترین ترانه سرا به نام تو خوانده شد پشت تریبون گفت که تفکر روزبه بمانی در این آلبوم جاری بود و بابت این تفکر از او ممنونم. می خواهم در مورد تفکرات پیش از آلبوم و ایدئولوژی که مدنظر داشتید صحبت کنی.

آن چیزی که شاید در چند سال اخیر مجددا بر روی آن تاکید داشتم و در فضای ترانه ما بیش از پیش جا افتاد، یک نگاه رمانتیک و اسطوره‌ای به عشق است. این نگاه ریشه در عرفان و ادبیات کلاسیک ما دارد و نقطه دید و نظر شعرایی مثل «سنایی» بوده است؛ نقطه دید خیلی از اهل تصوف بوده. پیشتر در خیلی از داستانهای اساطیری ما هم بوده. گاهی این نگاه آنقدر رویایی است که شاید از خود بپرسید مگر چنین چیزی اصلاً وجود دارد؟ من این نگاه را به عشق دوست دارم. یعنی نگاه فنا شدن در معشوق، آن هم برای جامعه ای که تمام محاسبات آن دو دوتا چهارتا شده است و سعی می‌کند به ازای هر هزینه‌ای که انجام می‌دهد، چیزی را به دست آورد. حتی شما وقتی در دل جامعه خود چنین عشقی را نمی‌بینید، دلتان برایش می‌تپد. مثل یک تصویر بسیار رویایی و عجیب و دست نیافتنی است که به آن نگاه می‌کنید. مطمئن هستید که این تصویر یا تندیس واقعیت ندارد ولی می‌گویید که اگر بود چه می‌شد! نمی‌توانید از آن چشم بردارید، چون زیبا است. تصویر کردن رویاها بخش مهمی از رومانتیسمی است که من دوستش دارم. اینکه شما خود را در کسی فنا شده ببینید و هر آن چیزی که هست را در نفر رو به رویی تماشا کنید. همین نگاه است که ادبیات مولانا و حافظ و سعدی را ادبیات فارغ از بُعد زمان و بدون تاریخ مصرف می‌کند. هر قدر که نسل ها عوض شود و زیبایی شناسی ها تغییر کند، باز هم نوعی از نگاه هست که زیبایی اش دست نخورده باقی می‌ماند، چرا که ریشه در فطرت انسان دارد.

 

* ما چقدر در ترانه سرایی پس از انقلاب این قبیل نگاه ها را کم داشته و داریم. زیرا تاریخ مصرف آثار موسیقی در ایران بیش از یک یا دو سال نیست.

اساساً نباید تمام حرف‌های موسیقی پاپ بیرون از لحظه و جامعه‌اش باشد، به دلیل اینکه یکی از مهم ترین کارکردهای این سبک، موسیقی مصرفی است. شما گاهی احتیاج دارید که دردهایی از جامعه خود را بگویید که شاید یکی دو سال بعد اصلاً چنین دردهایی وجود نداشته باشند.

 

* با تو مخالف ام. هنوز آثار 50 سال قبل را می‌شنویم و لذت می‌بریم و احساس می‌کنیم که حرف دوره ما است…

دقیقاً این مثال‌ها در مورد کارهایی دلالت پیدا می‌کند که همین نگاه بیرون از حوزه زمان را دارد. نگاهی به عشق دارد که زوال پذیر و دوره‌ای و نسلی نیست. یک نگاه عمیق و ریشه‌ای است که از ذات علاقه و عشق به آن معنای ارسطویی و اساطیری نشأت می گیرد. در دل همان زمان هم «واسوخت» داریم و ترانه های پرگلایه را می‌بینیم. می‌خواهم بگویم اگر امروز ترانه‌ای می‌گوییم که فقط در رابطه با یک موضوع خاص در یک دوره خاص است، نقطه بدی نیست. به دلیل اینکه باید از دوران خودمان و دردهای دوران خودمان سخن بگوییم. یکی از مواردی که فکر می‌کنم فارغ از این نگاه اصلاً جایگاه هر اثر هنری را مشخص می‌کند، مسأله پرداخت است. اگر همه این نگاه را داشته باشید و پرداخت خوبی نداشته باشید، کارکردی نخواهد داشت. تمام اینها وقتی در دل هم و به درستی ارائه می‌شود و شما فکر می‌کنید اگر من 50 سال بعد خودم را می‌خواهم بگویم و از بابت شاکله و جهان بینی اثر همینگونه باید بنویسم، پس دیگر زمان مند نمی‌شود.

 

* به نظر من تو به دلایل «عدم ماندگاری ترانه‌های پس از انقلاب در میان جوانان» پاسخ می‌دهی.

چه کسی گفته کارهای پس از انقلاب بچه‌های داخل ماندگار نشده؟ مگر چند سال از تولید این کارها گذشته که شما اینگونه در موردشان قطعی نظر می‌دهید؟ وقتی در مورد خیلی از کارهای نوستالژیک صحبت می کنیم و امروز زمزمه می‌شوند، صرفاً به دلیل خود کارها نیست. ما در مورد دو دوره‌ای صحبت می‌کنیم که در بین آنها یک انقلاب، جنگ 8ساله و بزرگ ترین میزان مهاجرت بوده است. در این بین نسلی به وجود آمده که مملکت را به جوان‌ترین مملکت دنیا تبدیل کرده است. وقتی از بُعد جامعه شناختی این مسائل را در کنار هم قرار دهید، تعاریف دیگری از ماندگاری به دست می‌آورید. اگر یک کار پس از 40 سال شنیده می شود، شاید دلایلی به غیر از خود کار داشته باشد. در این بین از خوانندگانی یاد می‌کنیم که در غربت و در عجیب ترین دوره مملکت مرده‌اند و جایگزینی برای آنها وجود ندارد. اساساً در مورد دو دوره ای صحبت می‌کنیم که دوره بعد از آن ستاره ای نداشته است. همه این موارد آن نوستالژی‌ها را به وجود می‌آورد و شاید خیلی از کارهای گذشته را بشنویم و از بُعد ساختاری ضعیف باشند. وقتی یک کاری شنیده می‌شود نمی‌توان خیلی تحلیل کرد بابت کدام منطق شنیده می‌شود.

 

* این یکی از سوالات من است که هیچگاه به نتیجه نرسیده‌ام و با خیلی‌ها در مورد دلایل ماندگاری یک اثر صحبت کرده‌ام اما نتیجه ای نداشته است.

یک اثر هنری از اجزایی تشکیل شده ولی شما به عنوان یک کل به آن نگاه می‌کنید. هر منتقدی اگر این کل را به آن اجزای تشکیل دهنده بازگرداند، باز هم چون در آخر یک تصویر و قاب می‌بیند، قابل تفکیک به این شکل کامل مشخص که دقیقاً برای چه شنیده شده نخواهد بود.

 

* حساسیت‌ها روی تو در دوره‌ای که در آلبوم «عاشقانه‌ها» کار کردی زیاد بود و ترانه سراهای دیگری هم بودند که نمی توانستند اسامی خود را در آثار موسیقی بنویسند. اسم تو به وضوح روی آلبوم «عاشقانه ها» درج شد تا انتقادات گوناگونی به سمت تو سرازیر شود. یک بار برای همیشه یک نقطه پایان به این حرف و حدیث‌ها بگذار و بگو این چرخش چگونه اتفاق افتاد؟

به این صورت که شما می گویید را واقعاً نشنیده ام. هیچ ترانه سرایی به اندازه من ممنوع الاسم نبوده است. حدود 7-8 سال اسم دقیق من در هیچ جا به جز آلبوم «عاشقانه ها» نیامده است. در آلبوم «عاشقانه ها» هم عوامل سازنده دنبال کار رفتند و اسم من را زدند. بعدا متوجه شدم همان زمان که اسم من عنوان شده، باز هم در آن دوره ممنوع الکار بوده ام. آن چیزی که همیشه نقطه نقد من بوده همین است. ما هیچ مصداقی برای اینکه چه همکاری جرم است و چه جریمه ای خواهد داشت، در وزارت ارشاد نداشته ایم و نداریم. اگر بپذیریم که این بوده است، در این 7-8 سال چرا فقط من ممنوع الکار بودم؟ شما می بینید این کار را خیلی‌ها انجام داده‌اند و به نظر من حق طبیعی خیلی از آنها بوده است. به دلیل اینکه همکاری با کسی که صرفاً در خارج از کشور زندگی می کند، جرم نیست. کدام یک از کسانی که انتقاد کردند به اندازه من ممنوع الاسم بودند؟ من در 8 سال گذشته به جز آلبوم «عاشقانه ها» هیچ گذشته رسمی ندارم .اگر این انتقاد از سوی ترانه سراها عنوان شده باشد که خودشان بهتر می‌دانند اسم من در جایی عنوان نشده است. اگر خواننده‌ها گفته اند، شما خواننده‌ای را بیاورید که در آلبومش کسی بوده که همکاری با آن طرف نداشته و اسمش خورده است. می خواهم بگویم این مسائل به آن بحران ها و جنجال های رقابتی مربوط می‌شود که در دل هر صنفی وجود دارد. شما اگر به طور مشخص به من بگویید، من می توانم به شکل مصداقی با شما صحبت کنم.

 

* من مصداقی سوال خودم را به سوال بعدی می برم و اینکه تو اصولاً چقدر آدم نقدپذیری هستی؟

منظور از نقد چیست؟ در این چند وقت عموماً هرچه خوانده ام تخریب بوده. گذشته من نشان می‌دهد که حتی وقتی اسم من برده می شود جواب نمی‌دهم. به دلیل اینکه اگر شما جواب بدهید یا ندهید، در نهایت آن قضاوت درست در دل جامعه صنفی و بیرون صنفی شما شکل می گیرد.

 

 * در یک دوره آن نامه نگاری های پر سر و صدا بین شما و «یغما» وجود داشت. آن زمان که خوب پاسخ می دادی...

آن تنها موردی بوده که ما سوال و جواب داشتیم و اتفاقاً با کسی بود که سابقه دوستی با او را داشتم.

 

* آخرین مصاحبه تو چند سال پیش بود؟

سه یا چهار سال قبل بود.

 

* در این سال ها چرا با وجود این همه بحث رنگارنگ مصاحبه نکردی؟

بحث و نقد و یا تعریف، دلیلی برای ورود شما به دیالوگ نیست. اساساً هر کسی که در دل یک جامعه هنری کار می‌کند، یعنی خودش را کاملاً در معرض دید عموم قرار می‌دهد. خیلی بدیهی است که در مورد او و کارش صحبت شود. این دلیل نمی شود که آن آدم هم وارد آن مبحث شود تا بخواهد تشکر کند یا رودرروی دیگران قرار بگیرد. وقتی در دوره ای که ظرف کمتر از 24 ساعت، ترانه و ایدئولوژی شما میلیون‌ها بار شنیده می شود، شما جمع زیادی را به دیدن و شنیدن خودتان دعوت می کنید. اگر می‌بینید که من بعضی مواقع در مورد نقدها صحبت می کنم، کماکان نه دفاع و نه رد است. می خواهم معیارها را متوجه شوم، زیرا خیلی از این موارد اصلاً نقد نیست زیرا چارچوب های نقد را ندارد. نقد یک میزان دارد و «الیوت» حرف بزرگی در این زمینه عنوان می کند. او می گوید: «ادبیات بزرگ تر از چیزی است که بخواهید آن را با قواعد بسنجید؛ ولی وقتی بخواهید آن را نقد کنید، فقط باید از قواعد استفاده کنید.» من در مورد برخی نقدهای فنی نمی‌بینم که قاعده‌ای وجود داشته باشد.

 

* مثلاً وقتی می گویند که روزبه فقط آلبوم هایی را کار می‌کند که «فول پکیج» ترانه‌های او باشد، برای تو ناراحت کننده نیست؟

چه ایرادی دارد؟ این کاملاً در حوزه شخصی شماست که در چه مجموعه‌ای باشید و اگر انتخاب می‌کنید، چگونه باشید. آلبوم هایی بوده که پکیج کامل کار کرده‌ام و آلبوم‌هایی هم بوده که یک یا دو کار داشته‌ام. انجام دادن یا ندادن این کار به تنهایی نه حُسن و نه عیب است و به انتخاب شما بازمی گردد.

 

* در سال های گذشته با برخی از چهره های گمنام در موازات با ستاره ها همکاری کردی. در یک دوره روزبه بمانی آنقدر پرکار شد که خیلی ها گفتند که او ممکن است از چارچوب های خودش خارج شود و آن خلوصی که در تک تک کارهایش وجود داشته از بین برود.

این برای چه دوره ای است؟

 

* این برای دوره ای است که تقریباً در هر آلبوم اسم تو بود و هر خواننده ای که مصاحبه می‌کرد، در بخش ترانه سرا اسم روزبه بمانی وجود داشت.

هرکسی که می‌گوید با من کار می کند، دلیل همکاری او با من نیست.

 

* قبل از اینکه جواب بدهی، می‌خواهم بدانم با اصل سوال من موافق نیستی؟ در آن دوره پرکاری وجود نداشت؟

در پرکارترین زمان خودم به ضرس قاطع می‌گویم که از بین ترانه سراهای مطرح و باتجربه به اندازه کم کارترین آنها فعالیت نداشته‌ام.

 

* در یک دوره‌ای اسم تو «برند»‌ی شده بود که بدون توجه به اسم خواننده و آهنگساز، اسم روزبه بمانی به اندازه کافی وسوسه انگیز می‌شد. تو خودت را بیشتر از اندازه‌ای که دوستدارانت توقع داشتند عرضه کردی…

اینکه عرضه کنید مساله ما نیست، ولی اگر کیفیت کارها کم شده باشد می‌توانم در آن زمینه با تو صحبت کنم. من امسال می توانم 10 آلبوم داشته باشم ولی اگر در آن 10 آلبوم اتفاقات خوبی رخ می‌دهد، محل نقد نیست. شما می‌توانید در یک سال در 5 فیلم بازی کنید، کسی نمی گوید که چرا در 5 فیلم بازی کردید. نقد از آنجایی شروع می‌شود که کیفیت کارها پایین آمده باشد. اگر این باشد که می‌توانیم صحبت کنیم.

 

* این اتفاق دو حالت داشت که یکی زندگی آدم‌ها است که باید بگذرد و یکی هم بحث هنری ماجراست. موافقی؟

هیچگاه نقطه ارتزاق زندگی من کاملاً روی موسیقی نبوده است. با وجود اینکه شاید از موسیقی پول زیادی به دست آورده باشم. همه جای دنیا عرف بر این است که در حوزه‌های هنری باید نقطه ارتزاق شما از همان کار باشد. اتفاقاً باید با طبقات دیگر جامعه نوع کسب و کار شما تفاوت داشته باشد. من خودم از روز اول فکر می کردم که برای تأثیرگذاری روی جامعه صنفی صرفاً کار کردن با چند آدم مطرح نمی تواند تأثیرگذاری کامل داشته باشد. به دلیل اینکه شما نمی‌توانید تعیین کنید که چه کسی و چه زمانی و چقدر شنیده شود. آن چیزی که من در تمام این سال ها سعی کردم آگاهانه رعایت کنم، این است که با آدم‌های مختلف در حوزه‌های مختلف موسیقی کار کنم. الان در پرونده کاری من کار کردن با همه افراد و سبک‌ها هست. در بعضی موارد می‌خواستم خودم را بسنجم و در بعضی موارد می‌خواستم که فکر خودم را ترویج کنم. هیچگاه روی یک مدل از کار توقف نکردم. من به اندازه گروه های راکی که در این مملکت هستند، به همان نسبت در حوزه راک کار کرده‌ام که دقیقاً در تلفیقی و سنتی کار کرده ام. اگر دو آلبوم موسیقی پاپ کار کرده ام، در کنار آن چند غزل کلاسیک هم در یک سال داشتم. نوع خروجی اینها را من تعیین نمی‌کنم. شاید در یک سال 8 آلبوم از من منتشر شده ولی شاید 3 مورد آنها برای 4 سال قبل بوده است. حدود 7-8 کاری که اخیراً از من منتشر شده برای 5 سال قبل بوده است. من 2 آلبوم کار کرده‌ام که باید سال پیش منتشر می‌شد و آلبوم‌های پرمخاطبی هستند ولی امسال منتشر می‌شوند. این تقدم و تأخر دست من نیست.

 

* برویم سراغ یکی از مباحث مهمی که تو باید در این گفتگو درباره آن حرف بزنی. موج وسوسه هنرمندان داخلی برای همکاری با هنرمندان خارج از کشور هنوز هم وجود دارد. لس آنجلس و هنرمندان خارج نشین، زمانی به نقطه‌ای رسید که ناپدید شد و از داخل کشور ارتزاق کرد و کمک خواست. آن موج در یک دوره آنقدر فراگیر شد که به یک بحران تبدیل شد و پایان این بحران به اینجا رسید که تقریباً همه ترانه سراهای درجه یک کشور با آنها مشغول کار هستند و حالا ممنوع الکار شده اند. می خواهم در مورد این اتفاق آسیب شناسی داشته باشی.

این اتفاق از کجا شروع شد و چه زمانی اوج گرفت و چرا اینقدر دست به دست چرخید و به این شرایط کنونی رسید؟ ناتوانی فضای موسیقی مجاز ما، قوانین دست و پاگیر در ارائه اثر در زمان و شرایط خاص اثر و تنگ بودن فضا برای دیده شدن در داخل باعث این مسأله شد. قطعاً کسی که کاری را می‌نویسد و می‌سازد، دوست دارد که کارش در یک تیراژ گسترده و جای خوب دیده و شنیده شود. در موسیقی داخل مقوله ویدیوکلیپ وجود ندارد و این یکی از جذابیت‌هایی است که موسیقی آن طرف دارد. موسیقی رسانه تصویری می‌خواهد. تلویزیون هم که به عنوان تنها رسانه تصویری مجاز از آن حمایت نمی‌کند. شما فکر کنید پس از سال ها برنامه‌ای در تلویزیون تولید شده که قرار است نگاهی تخصصی به موسیقی داشته باشد به نام ساعت ۲۵ و آنوقت مجری آن کوچک‌ترین اطلاع و شناختی از موسیقی ندارد! خب شما چگونه انتظار دارید این فضا فضای جذابی برای کار باشد؟

 

* یعنی آن وسوسه وجود نداشت؟

آن وسوسه الان هم وجود دارد و شاید از آن زمان هم زیادتر باشد. بخش مهم به خاطر هراس ازممنوع الکاری است.

 

* الان که بازار موسیقی داخل، توانسته محبوبیت بیشتری از خارج نشین ها به دست آورد…

به نظر من خوانندگانی در خارج از کشور وجود دارد که مشابهی ندارند.

 

* در مورد اسطوره‌ها صحبت نمی‌کنم.

این فضا را آدم هایی تشکیل می‌دهند که برخی از آنها بی تکرار هستند و اتفاقاً آنچه که شما از آن یاد می کنید، بیشتر در مورد این آدم ها وجود دارد. اگر بخواهید آنها را کسر کنید، من می‌گویم که دیگر وسوسه مثل سابق نیست. خیلی از خواننده‌های داخلی جذاب تر وجود دارند.

 

* مصداق بارز حرف تو کنسرت های خارج از کشور است و می بینیم که در سالن خواننده های داخلی که آنجا برنامه دارند چه خبر است و کنسرت های لس آنجلسی ها دیگر آن مخاطبان فراوان سال های قبل را ندارد.

باز هم من قضیه را اینگونه نمی‌بینم. از بین خواننده‌های داخل دو یا سه خواننده مثل «احسان» هستند که می‌توانند اینقدر مخاطب در خارج داشته باشند. اینگونه نیست که هر خواننده‌ای از داخل به خارج از ایران می‌رود پرمخاطب است و هر خواننده‌ای که به اطراف ایران می آید، شکست می‌خورد. نمی‌توانیم همه را در یک ظرف قرار دهیم و کلی صحبت کنیم. نکته خیلی مهم این است که اگر خواننده‌ای در خارج از کشور هنوز پرمخاطب و محبوب است این نظر مردم نسبت به او به خاطر کارهایی است که سالها قبل انجام داده است. همانطور که در تمام حوزه‌ها می‌گوییم به نظر مردم احترام بگذاریم این هم یکی از موارد است. اگر جوان یا باتجربه ای با این افراد کار می‌کند، این آدم ها خواننده‌های باورپذیر مردم هستند. ما نباید با این آدمها برخورد مجرمانه داشته باشیم. این را در مورد پیش از خودم و بعد از خوم می‌گویم که برخوردهای نامناسبی انجام شده است. اگر کسی با فضای بیرون از ایران کار کرد، باید ببینیم که چقدر عرصه درست کار در داخل به این افراد داده ایم که این آدم به آن سمت رفته است. وقتی هم که او رفت باز هم آخر دنیا نیست.

 

* برخی در این طرف اجازه کار داشتند ولی با آنور آبی‌ها همکاری می کردند و از اسمی که پای آن اثر می‌خورد استفاده کرده و روند کاری خود را در داخل پیش می‌بردند. از آن شهرت استفاده کردند و کارهای خودشان را به شکل متفاوتی عرضه کردند.

من این حرف را از ریشه قبول ندارم، زیرا چه چیزی جایگاه یک هنرمند را مشخص می‌کند؟ مگر ما خواننده‌ای داریم که وقتی آلبوم اول او شنیده می‌شود برای آلبوم دوم دستمزد کمتری بگیرد؟

 

* در یک دوره اسم کسی که با لس آنجلسی‌ها کار می کرد برند می‌شد.

این ربطی به کار کردن با داخل و خارج ندارد. طبیعی است که هر کسی به تناسب جایگاهی که به دست می آورد، دستمزد می‌گیرد.

 

* برخی از آن همکاری سوءاستفاده کردند و وقتی یک خواننده به سراغ او می‌آمد، می‌گفتند که قیمت فلان قدر شده است. چون من با فلانی که آن ور آب است کار می‌کنم دیگر.

یک آدم با خواننده لس آنجلسی یا چند خواننده معروف و غیرمعروف داخلی کار کرده و آن کارها شنیده شده است. سپس آن آدم دستمزد خود را ارتقا داده است. این چه مصداقی مبنی بر کلاهبرداری یا سوءاستفاده است؟ من می توانم برای یک ترانه از شما 50 میلیون درخواست کنم و شما می توانید قبول کنید و می توانید قبول نکنید. یک زمان به شما قول و تعهدی می‌دهم که آن تعهد را عملی نمی‌کنم و این مصداق بر چیزهای دیگری می تواند باشد.

 

 * به نظر من اگر ترانه سرا نبودی این جمله‌ها را نمی‌گفتی…

اصلاً آهنگساز را مثال می‌زنم. «علیرضا افکاری» با من کار کرده و آیا دستمزد روز اول با امروزش یکسان است؟ قطعاً اینگونه نیست و نباید هم باشد.

 

* شاید اگر یک کلمه «برخی» در ابتدای سوال خودم قرار می‌دادم این سوءتفاهم برای تو پیش نمی‌آمد…



موضوعات داغ


شارژ سریع موبایل