سینما جادوی عجیبی دارد، آدمهایش جادوگرند و در عرض دو ساعت میتوانند نظر شما را بازگرداند، روی تصمیم گیریهایتان تاثیر بگذارند و درنهایت اینکه حداقل دو ساعتی آن ور دست نیافتنیتان را پیدا کنند شاید بتوان اینطور گفت که سینما یکی از تاثیرگذارترین رسانهها در کل دنیا به حساب میآید. سینمای ایران که در ژانر سینمای اجتماعی جای خودش را دارد. بهواسطه خط قرمزها و محدودیتهایی که در سینمای ایران وجود دارد، ژانر سینمای اجتماعی یک سر و گردن از باقی ژانرها بالاتر است و این اتفاق در چند سال اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است. هرچند با وجود خطقرمزها، فیلمسازان توان اینکه تمام حرفهایشان را در قالب تصویر بزنند، ندارند. اما با همین شرایط فیلمهایی همچون «جدایی نادر از سیمین»، «گس»، «درباره الی»، «عصبانی نیستم» و ... در سینمای جهان مورد استقبال قرار میگیرند و منتقدان جهانی چشمانداز رو به رشدی برای سینمای ایران پیشبینی میکنند.
همه اینها را گفتیم تا یک بار دیگر فیلمهایی که قهرمان اصلی آن یک مجرم است را با هم مرور کنیم. مجرمی که یک پایش پایین چوبهدار است و در انتظار بخشش از سوی ولی دم؛ حالا گناهکار است یا بی گناه، فرقی ندارد. فیلمسازان این فیلمها در برهههای مختلف زمانی علاقه داشتند بخشندگی و مهربانی را به خاطر مخاطبانشان بیاورند و بگویند شاید بتوان با کمی بزرگی از حکم اعدام گذشت. در این میان صحنه نمایش هم از این قاعده مستثنی نبود. در سالی که گذشت، دو نمایش با محوریت اعدام به اجرا در آمد که آنها را با هم مرور میکنیم. قرار نیست در مورد خوب یا بد بودن این فیلمها بنویسیم، میخواهیم فیلمهایی را در این گزارش بیاوریم که اعدام به نحوی در آنها گنجانده شده است.
سام و نرگس
اینطور به نظر میرسد که ایرج قادری یک سهگانه در مورد اعدام آدمها دارد. او به دنبال «میخواهم زنده بمانم»، «سام و نرگس» را در سال 79 ساخت. فیلمی که ستاره سینمای این روزهای ایران را معرفی کرد؛ محمدرضا گلزار با این فیلم به سینما معرفی شد. به غیر از او نوشین محمدخانی، اکرم محمدی، پوراندخت مهیمن و ... در این فیلم بازی کردند. قصه فیلم داستان علاقهمندی یک جوان به خواهر دوست خود است که منجر به قتل یکی از آنها میشود. سام که حیرتزده از کشته شدن دوست خود(عبد) است، نمیتواند بگوید که عبد خودش را کشته و او بی تقصیر بوده، از طرفی کسی او را باور نمیکند؛ حتی پدر؛ مادر و وکیل او.
دهلیز
آخرین فیلم بهروز شعیبی هم در مورد معلمی است که غیرعمد مرتکب قتل شده است و حالا که قاتل نام گرفته است در انتظار بخشش است، اما خواهر دوقلوی مقتول کوتاه نمیآید، معلمی که میخواهد برای پسر کوچکش پدری کند اما فرصتش را ندارد؛ میتواند داشته باشد، اما این فرصت را به او نمی دهند. دهلیز هم مانند خیلی از فیلمهای دیگر زندگی مردمان زیادی را به تصویر کشیده که نمیخواستند برچسب قاتل رویشان زده شود. زندگیشان به خودی خود، سخت است و حالا بدتر هم شده. جمع کردن دیه کاری نیست که از دست این خانوادهها بر بیاید، اما تمام تلاششان را میکنند. دهلیز هم از آن دسته فیلمهایی بود که مخاطب را با فکر روبهرو میکرد، فکر اینکه اگر او به جای ولی دم بود چه تصمیمی میگرفت!
شهرزیبا
شاید «شهرزیبا» یکی از بهترین فیلمهایی باشد که ماجرای بخشش دیه را برای مخاطب به تصویر کشیده است. قتلی که بدون هیچ قصدی انجام شده و پسری که ناامیدانه در انتظار 18 سالگیاش است تا با فوت کردن شمعهای تولدش بالای چوبه دار برود و از آن سو دوستی دارد که تصمیم دارد به هر نحوی که میشود رضایت ولی دم را بگیرد. حاضر است از خودش و زندگی که پیشرو دارد، بگذرد اما رضایت آنهایی که عزیزشان را از دست دادهاند بگیرد. «شهرزیبا» داستان آدمهای متوسط است که ناخواسته درگیر ماجرا شدهاند. اصغر فرهادی به خوبی لایههایشان را کنار زده و به مخاطب نشان میدهد و درنهایت هم اجازه میدهد مخاطب برداشت خودش را از فیلم داشته باشد. حکم آخر را تماشاگر صادر میکند؛ اینکه ولی دم رضایت میدهد یا نه را به طور کامل به بیننده واگذار میکند.
انتهای خیابان هشتم
آخرین فیلمی که از علیرضا امینی به اکران در آمد، داستان فراهم کردن دیه یک اعدامی است. خانواده مقتول را نمیبینیم و تنها خواهر جوان اعدامی (ترانه علیدوستی) را میبینیم که پشت درهای بسته منتظر است تا مهلت بیشتری برای فراهم کردن دیه از خانواده اولیایدم بگیرد. به هر دری میزند تا پول را جور کند. خانه و ماشینشان را میفروشد، قصد فروش کلیهاش را دارد و... خلاصه اینکه هر کاری میکند تا زندگی برادرش از بین نرود و بتواند او را یک بار دیگر ببیند. اما به چه قیمتی؟ اینجاست که میگوییم سینما تماشاگر را جادو میکند. او را غرق فکر میکند که آیا گرفتن جان یک انسان، عزیز او را باز میگرداند؟
محاکمه
آخرین فیلم از سهگانه ایرج قادری «محاکمه» بود. فیلمی که اعدام یک جوان افغانی بی گناه را به حاشیه داستان برده و عذابوجدان دادستانی که حکم صادر کرده را پررنگ کرده است. در این فیلم گوهر خیراندیش، افسانه پاکرو، شیرین بینا، افسانه بایگان، مهناز افشار، محمدرضا شریفینیا، ثریا قاسمی و... بازی کردهاند.
میخواهم زنده بمانم
این فیلم یکی از اولین فیلمهایی بود که با موضوع اعدام در سینمای ایران اکران شد. فیلمی که سال 73 ایرج قادری بعد از 10سال ممنوعالکاری آن را ساخت و روانه سینماها کرد. فرامرز قریبیان، فاطمه گودرزی و مهناز انصاریان در این فیلم بازی کردند و سال 74 زمانی که فیلم به اکران عمومی درآمد، لقب پرفروشترین فیلم سال را از آن خود کرد.
فیلم داستان اعدام یک زن بی گناه را به تصویر کشیده است. ایرج قادری فیلم را با نگاهی به فیلم خارجی با همین نام که به کارگردانی رابرت وایز و بازی سوزان هیوارد در سال 1958 ساخته شده، ساخت و تنها انتهای فیلم را با زنده نگهداشتن زن بیگناه داستان تغییر داد.
عامدانه، عاشقانه، قاتلانه
ساناز بیان سال گذشته نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را روی صحنه برد. نمایشی که با استقبال خوبی روبهرو شد و تقریبا هر شب با سالن پر اجرا کرد. نمایشی با سه اپیزود از سه زن قاتل و در انتظار اعدام. زنانی که داستانهایشان را در روزنامهها بارها و بارها با هم مرور کردیم و در خلوت خودمان برای آنها حکم صادر کردیم. اما همه چیز زمانی که شما با یک تصویر روبهرو میشوید فرق میکند. دیگر نمیتوانید با خونسردی تمام بگویید او قاتل است و باید به سزای عملش برسد و اعدام شود. با شنیدن ضجههای بازیگران با خودتان میگویید ایکاش میتوانستید جلوی اعدام آنها را بگیرید. ایکاش خانوادههای اولیایدم، از جانشان میگذشتند. ایکاش...
احساس آبی مرگ
نمایش دیگری که سال گذشته با همین موضوع روی صحنه رفت «احساس آبیمرگ» بود. نمایشی که سرگذشت شماری از نوجوانانی است که به اتهام قتل، زمانی را در کانون اصلاح و تربیت گذراندهاند. زندگیشان برای مخاطبان مرور میشود و آنها را با خود همراه میکند، اما عجیبترین اتفاق این نمایش نقطه پایانی است؛ آنجا که کلیدیترین سؤال را از مخاطب میپرسد و او را با سؤالی که یک دنیا جواب دارد محاصره میکند. نمایش «احساس آبی مرگ» با نقش بستن جملهای بر پرده ویدئو پروژکشن پایان مییابد. این جمله میتواند تا مدتها همراه زندگی تماشاگران شود: « آیا کسی تو زندگیتون هست که تا حالا نبخشیده باشین؟»