پردیس احمدی پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳ - ۰۲:۰۰

شوپن آن بزرگ مردی‌ست که به نسبت بی انتها و شگرف بودن آثارش، زندگی طولانی ای نداشت. ما از دهلیزهای پرپیچ و خم زندگی او تصویر شفافی به عنوان سند و دست نوشته در دست نداریم.

 

فردریک شوپن پیانیست لهستانی مانند بتهوون بزرگ، زندگی به نسبت طولانی و پر سندی نداشت که بتوانیم با مدرک درمود وقایع روی داده سخن بگوییم اما .. بروید به سالهایی از تاریخ بشر که زندگی در سطح اولیه خود بود و مردمان افسانه ها را شکل می دادند. سحر و جادو بین مردم رواج داشت و هرکس خدایی داشت برای پرستیدن. مردی را در نظر بیاورید که در این هیاهوی کر کننده ، هنوز صدای درونی اش را می شنود ، متفکر است و ساعت ها در خود غرق می شود . او در این سفرهای درونی به مرزهایی می رسد و دیدنی ها را آنطور که شایسته ی خلقت یک انسان است ، می بیند. از این حس رهایی خدامانند به وجد می آید و میخواهد آسمان و زمین را با فریاد خود به وحدت و یکپارچگی دعوت کند . میخواهد سیر پرواز را بدون ترس و تردید تا آخرین قدم طی کند و بعد خداوند را در ورای تمام اشیاء ببیند. عاشق شود و با عشق خود دنیا را سیراب کند .. او میخواهد همه ی این کار ها را انجام دهد اما .. امان از انسان ها که محدودند. امان از زمان و مکانی که در آن متولد شده است . امان از مردمی که صدای حقیقت را به گور سکوت و خاک و خون میفرستند. چاره چیست .. او باید در آن زمانی که مردم را به جرم بازگو کردن حقایق می کشند ، زنده بماند نه برای زندگی کردن. بلکه برای پایان رسالت آفرینش خود و زنده نگه داشتن آن حس خدامانند که به اش نائل شده بود. و آن مرد هیچ چاره ای ندارد مگر اینکه تن به جبر جغرافیا و فرهنگ و زمان دهد چون تن از خاک است و محدود. اما این پایان رسالت اش نیست . روح بلند او در هیچ قالبی محدود نمیشود ؛ هر شب ، پس از رفت و آمد از سلوک و مکاشفه ، مرد یافته هایش را با یک زبان رمز دار در جایی می نویسد. او نمیداند آیا مردمان قادر خواهند بود روزی این رمز ها را به درستی دریافت و درک کنند یا نه. با اندک امیدی که قلبش را زنده نگه داشته است هر شب می نویسد و می نویسد..

 

ما از شوپن دست نوشته و طرح چهارچوب بندی شده ای نداریم. ما اسناد شگرف تری داریم ؛ قطعه های او! شوپن همان مردیست که در دیاری زندگی میکند که حرف هایش را به طرز ناراحت کننده ای نمیفهمند. بتین در نامه ای به بتهوون زیبا سخنی می گوید : « نابغه همیشه تنهاست و ناشناخته. خود او راهش را پیدا می کند، و این راه نه در روشنایی، بلکه در ناخودآگاهی و بی خبری جلوی پای او گذاشته می شود، راهی که حتی در جستجوی آن هم نبوده است.»

 

ناگفته‌های زبان موسیقایی فریدریک شوپن

 

و شوپن هم تنهاست. با وجود اینکه در سده ی ۱۸۰۰ و بخصوص در دوره ای که شوپن زندگی میکرد ، نگرش به موسیقی جنبه مثبت تری پیدا کرده بود و اشرافیان احترام و ارزش بسیاری برای موسیقی دان ها قائل بودند، او مرد تنهایی بود و شگرف تر آنکه تنهایی برای او هدیه ای بود از طرف خداوند. زندگی در اقیانوس وجودی آن بهشت موعود است .. شاید اگر او حرف هایش را روی کاغذ می آورد یکی از بزرگترین و بهترین نویسندگان قرن میشد .

 

برای همین است که همیشه گفته ام موسیقی شوپن روایتگر داستان و حکایت های معمول نیست. شوپن همان مردیست که هر شب می نویسد. زبان رمز دار او موسیقی ست.

 

و او این‌چنین گنج های پنهانی را برای ما فرستاده است. دستیابی به این گنج ها بسیار دشوار است چون حقیقتِ آن، درحالی که تجلی ظاهر -آوای موسیقی- رو به روی ماست و می‌شنویم‌اش، در اعماق پنهان است. و هنر دقیقا همین جاست که آنچنان آوای زیبایی از پیانو بیرون بیاوری که مردم عامی هم از شنیدن آن به وجد بیایند ولی در عملِ نواختن، سخت ترین تکنیک ها را داشته باشد!

 

موسیقی شوپن سهل الممتنع است همچون شعر های سعدی . آنقدر روان و گویا در بستر زندگی جاری ات میکند که دیگر هیچ نمیفهمی . شوپن در موسیقی اش طرحی از یک نقاشی مجلل و پرشکوه را مجسم نمی‌کند. او از قوی ترین سلاح انسانی استفاده میکند؛ حرف زدن! به آرامی، از اولین نت نواخته شده در یک قطعه، حرف هایش را آغاز می‌کند.

 

بعضی اوقات درحین گوش دادن به قطعه هایش، حس می‌کنم درحال خواندن دفتر یادداشت های او هستم. حرف هایی که در ژرفای وجودش باقی مانده و ترجیح داده با زبان بی زبانی آنها را کلمه کند.



موضوعات داغ


شارژ سریع موبایل