ریما رامینفر بازیگر نقش هما که در چهارمین پایتخت به عضویت شورای شهر در آمده و به هیچ عنوان زیر بار قانون گریزی نمیرود و به همین دلیل چالشهایی با همسرش نقی پیدا کرد، در این مصاحبه اعتراف بامزهای کرده است. شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم.
سریالهایی که به سریهای دوم یا چندم میرسند اساسا کارهای موفقی در جذب مخاطبان بودهاند. بنابراین برای بازیگر ایفای نقش در آنها لذت بخش است اما ممکن است از سویی دیگر طولانی شدن یک مجموعه او را هم خسته کند. برای شما کدام وضعیت در سری اخیر پایتخت رقم خورد؟
برای من هیچ وقت پیش نیامده که نخواهم در پایتخت بازی کنم و در همه لحظههایی که سر صحنه پایتخت بودم با عشق و اعتقاد حاضر شدم.
اعتقاد به چه چیزی؟
نبوغی که در گروه نویسندگان و سازندگان سریال وجود دارد اما ممکن است در دورهای به دلایل مختلف خسته باشم، ممکن است زمانی احساس کنم که داشتن فرزند کوچک شرایطم را برای حضور در پایتخت آن هم در شهری دیگر سخت میکند اما هیچ وقت با این مسائل پرونده حضورم در پایتخت را برای خودم نمیبندد و تا زمانی که احساس کنم این گروه میخواهد هنوز کارهای جدید بسازد اگر کمکی از دستم بر بیاید آنها را همراهی خواهم کرد.
هما و نقی زوج خوشبختی که در سریهای قبل از پایتخت سراغ داشتیم، در سری اخیر با هم دچار چالش شدند و اختلافهایی پیدا کردند. به نظر میرسد مثل سریهای قبل که داستان یک کاراکتر در آن برجستهتر میشد، این سری ماجراهای زندگی شخصی و کاری هما پررنگتر شد.
هما نسبت به قبل جاه طلبیهایی پیدا کرده است. او در سریهای قبلی بیشتر نقش حمایت از خانواده را داشت اما در سری چهارم انگار یک قدم جلوتر رفته است و میخواهد به شهر و جامعه پیرامونش کمک کند. این طرحی بود که در متن هم پیاده شد و من هم به عنوان بازیگر موظف بودم به شکل باورپذیری با همایی که او را به سادگی میشناسیم، ترکیب کنم و این کار را سخت میکرد.
فکر میکنید به خوبی از پس آن برآمدهاید؟
تلاش کردم فرم باورپذیری را ارائه کنم. هما کمی خودش را گم کرده است. به ناچار گاهی برای خانوادهاش کم میگذارد اما همچنان مهربان و صبور است و عاشقانه خانواده اش را دوست دارد.
اما کدامیک از این حوزهها برای او در اولویت قرار داشت؟ خانواده یا زندگی کاری و مسئولیت در شورای شهر. چراکه گاهی تشخیص این اولویت برای بیننده سخت میشود.
حتما خانوادهاش برای او در اولویت است. با این حال این عشق به خانواده دلیلی بر این نمیشد تا بخواهد قانون گریزی کند. زیرا قانون مداری از چارچوبهایی اساسی و اصلی است که برای این شخصیت تعریف شده. هما به دنبال کسب ثواب و رزق و روزی حلال است. یادم هست یکبار به محسن تنابنده گفتم من به عنوان ریما رامینفر در زندگی خودم حتما به خاطر خانوادهام اگر پیش بیاید کار خلاف میکنم.
مثلا از چه نوعی؟
اگر جایی بتوانم پارتی بازی کنم این کار را انجام میدهم. اگر قانون گریزی موجب شود که اطرافیانم را به سلامت از مرحلهای عبور بدهم این کار را خواهم کرد (با خنده) اما هما زیر بار نمیرود.
هما به شخصیت شما هم نزدیک هست؟ من که فکر میکنم آرامش او بیشباهت نباشد.
فکر میکنم بلد هستم خودم را فرد آرامی نشان بدهم. چون گاهی عصبانی هم میشوم و غر میزنم.
پس شباهتهایی با خود شما هم دارد؟
حتما اینطور است.
در چه ویژگیهایی؟
من عاشقانه خانوادهام را دوست دارم و از این نظر مثل هما هستم و هما هم مثل من است.
پایتخت داستان مهاجرت است و عنصر جابه جایی از مکانی به مکان دیگر معمولا در آن وجود داشته است. همین باعث میشود که تقابل بین زندگی شهری و روستایی آدمهای داستان را در موقعیتهای متفاوتی قرار دهد. از جمله هما که به دلیل مسئولیت گرفتنش در شورای شهر سعی میکند خیلی باپرستیژ رفتار کند. گاهی آنقدر افراط میکند که حتی به ادا هم تبدیل میشود.
بله درست است. هما سعی میکند وجههای خاص را از خود نشان بدهد.
از این منظر چقدر توانستید این ذهنیت را در نقش بروز دهید؟ اساسا این مشخصه در تعریف نقش گنجانده شده بود؟
این تعریف برای هما در فیلمنامه وجود داشت که همای ساده سریهای قبل با تلاشهای زیاد توانسته رای بهدست بیاورد و در سطح شهر خود را به عنوان نماینده مردم جا بیندازد و محبوبیتی به دست آورد. هما چند قدمی جلوتر رفته است و تازه به دوران رسیدگی خفیفی دارد و به دیگران هم میگوید که حواستان به این موضوع باشد. این برای نقش تعریف شده بود و من هم سعی کردم به شکلی که زننده نباشم این موقعیت را القا کنم.
به عنوان بازیگر فکر میکنید پایتخت باز هم قابلیت ادامه یافتن دارد؟
وقتی تاکنون 4 سری موفق را پشت سر گذاشته سخت است که بخواهیم بگوییم نه. به نظر من تا زمانی که گروه هنوز انگیزه ساخت سریهای جدید را دارد این سریال برای قصه پردازی جا دارد.
اما به نظر من پایتخت به ویژه در سری آخر زیاد از حد با داستانهای کوچک به اینسو و آنسو کشانده میشد؟
این موضوع من بازیگر را اذیت نمیکرد. خود من از روایت شدن خرده داستانها همانقدر لذت میبرم که یک داستان محوری با اوج و فرودهای خود مطرح شود. به نظرم انتقاداتی که مبنی بر این قضیه میشد نوعی کج سلیقگی بود. قصههای کوتاه هم جذابیت خاص خود را دارند. همچنین بعد از یکسال و نیم فاصله از سری قبل نیاز به آشنایی دوباره با بعضی کاراکترها و سرنوشتشان بود. بنابراین در چند قسمت اول باید گفته میشد که هما به شورای شهر رفته، همسر ارسطو مرده است، خانهشان چه وضعیتی دارد و همه به خانه ارسطو رفتهاند و... باید زمانی میگذشت تا قصه جدید را شروع کنیم.