امین شجاعی شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰

جری لوییس کمدین مشهور هالیوود که در سال 1970 و بعد از ارائه فیلم «کدام راه تا جبهه» ظاهراً از فیلمسازی فعالانه کناره گرفت اما در سال‌های بعدی نیز همچنان به‌کارهایی کوچک و تقریباً بزرگ در اینجا و آنجا ادامه داد، در 89 سالگی و در فاصله نه‌چندان زیادی تا 90 ساله شدن همچنان الگوی بسیاری از سینماگران کمیک جهان و یک منبع بزرگ الهام برای آنان است

این در حالی است که این هنرمند متولد شهر نیووارک در نیوجرسی امریکا هیچ‌گاه درکشور خودش مورد تأیید وسیع طبقه متوسط که هدف و مخاطبان اصلی فیلم‌های وی هستند، قرار نداشته و در حالی که ثروتمندان و فقرا کارهای وی را تحسین کرده‌اند و اروپایی‌ها عموماً دلباخته وی به‌شمار می‌آیند، طبقه متوسط امریکا بر این باور بوده و هست که لوییس ارزش‌های آنان را به تمسخر گرفته است و نسل فعلی نیز با ندیدن کارهای او با توجه به این که سال‌هاست فیلم جدید برجسته‌ای با شرکت وی ساخته نشده، بهانه کافی برای ادامه  دادن به سیاست بی‌اعتنایی به فردی دارد که طبق هر نگرشی و با هر منظر و باوری یکی از10 کمدین نخست تاریخ سینما است و اگر چارلی چاپلین و تا حدی باسترکیتون را نادیده بگیریم، کمتر کمدینی چندان از لوییس فراتر رفته است.

 

بت فرانسوی‌ها

بیشترین محبوبیت اروپایی لوییس در کشور فرانسه مشاهده شده و آنجا او همیشه یک بت سینمایی تلقی شده است. لوییس فقط طبقه متوسط امریکا به سبب تغییرات دائمی سلایق شان را به تمسخر نگرفت و حتی برخی مناسبات آدم‌ها و ستاره‌های هالیوود را نیز در فیلم‌هایش کوبید و با اینکه در تضاد با چاپلین همیشه تنگدست و همواره ولگرد (نوع تجسم او بر پرده نقره‌ای) یک مرد شیک پوش طبقه متوسط به بالا و هارولد لوید وار نشان می‌داد اما در کمتر فیلمی از انتقاد از زیاده خواهی‌های ثروتمندان درغرب غافل ماند. آرتیست‌های آثار لوییس (همگی با بازی خود او) آدم‌های احمق اما پاکدلی هستندکه از ثروتمندان خیری نمی‌بینند و پاداش کار خود را نمی‌گیرند و در پایان فیلم همان قدر سرگردانند که در ابتدای آن هستند، اما هرگز صداقت خود را فدای کسب ثروت‌های آلوده نمی‌کنند.


منتقد نظامیگری

لوییس در فیلم‌های خود بعد از «کدام راه تا جبهه» که به‌دلایل مختلف مورد استقبال کمتری قرار گرفت (زیرا خودش نیز آنها را کارهایی تفریحی و کوتاه و سمبلیک می‌نامید) از رویکرد زورمندی و نظامیگرایی در آثار هالیوودی به وضوح انتقاد کرد و این را می‌شد در فیلمی همچون «تقریباً بیکاره» (1979) به روشنی دید. جری لوییس در سال‌های بعدی نظامیگری حکومت رونالد ریگان را هم کوبید واینها رویکردهایی بود که در فیلم‌های سیلوستراستالونه و آرنولد شوارتزنگر در دهه 1980 جلوه آشکار و مسخره‌ای داشت. یک نموه روشن در این زمینه فیلم «Smorgasbord» در سال 1982 بود که لوییس در آن به اصطلاح غول‌های «درآن زمان تازه» ژانر اکشن را می‌کوبد.


نکات خطیر درمعانی کمدی

بیش از آنکه لوییس در فیلم‌هایش چیزهایی از دیگران را بجوید، آثار او مورد تقلید وسیع بسیاری از سینماگران جهان طی 50 سال اخیر قرار گرفته و نه فقط کارگردانان کمدی ساز بلکه حتی سازندگان کارهای دراماتیک که در معانی ظاهراً کمیک لوییس نکات جدی خطیری را می‌یافتند، دست به این الگوبرداری زده‌اند. جالب‌تر اینکه شماری از فیلم‌های لوییس از سال 1972 به بعد یا اصلاً ساخته نشدند یا ساخته شده و به‌دلایلی اکران عمومی نشدند (نمونه «روزی که دلقک گریه کرد» محصول 1972) ولی بعضی کارگردانان از این فیلم‌ها نیز الهام گرفته‌اند.

مل بروکس معروف که در سال 1961 در نگارش سناریوی «مرد محبوب زنان» فیلم موفقی از لوییس سهم کوچکی داشت و خودش یک کمدین بزرگ و مستقل در دو دهه بعدی شد، فیلم «Space Balls» در سال 1987 را با هدف آشکار تمسخر فیلم‌های فضایی پرطرفدار آن ایام ساخت ولی ایده اولیه آن را از لوییس گرفت و یک فیلم دیگر بروکس به نام «فیلم صامت» محصول 1977 اقتباس شده از روی اندیشه‌هایی است که لوییس داشت و قرار بود در سال 1968 در قالب یک فیلم سینمایی رو شود.

 

جری لوییس مشهور، در آستانه 90 سالگی


از کیتانو تا بنینی

«تاکه‌شی کیتانو»ی ژاپنی که اصولاً کمدی‌ساز نیست جلوه‌های جدی لوییس را به شکلی وسیع و آشکار در برخی فیلم‌های خود به نمایش نهاده است و «آیا چیزی گرفتی» (1994)، «تاکه شی‌ها» (2005) و «افتخار برای فیلمساز» (2007) مثال‌های روشنی در این زمینه هستند. هر سه فیلم با نگره‌هایی لوییس وار  زور مداری مدل غربی و شعارهای مطرح شده در این زمینه‌را می‌کوبند، هرچند هر سه فیلم، رویکرد به اسلحه را به عنوان راه‌حل اکثر مشکلات در جوامع غربی در حال حاضر مطرح می‌کنند.

نه فقط روبرتو بنینی ایتالیایی، از فیلمسازان معروف سال‌های اخیر از مؤلفه‌های سینمایی لوییس در کارش استفاده کرده (نمونه: فیلم 4 اسکاری «زندگی زیبا است» محصول 1997) بلکه در گذشته ژان لوک گدار افسانه‌ای نیز از لوییس خط‌های فکری فراوانی گرفته است. ارادت گدار به لوییس بواقع مثل بقیه فرانسوی‌ها به حد ستایش می‌رسد و او این را در سال 1970 در مصاحبه‌ای با گای فلاهرتی به این شکل آشکار ساخت: «امریکایی‌ها ادعاهای زیادی دارند اما من جری لوییس را تنها سینماگر آنان می‌دانم که فیلم‌های تحول‌گرا ساخته است و او را حتی در سطحی بالاتر از چاپلین و کیتون قرار می‌دهم. او اگر متعلق به زمانی قبل تر بود، فیلم‌هایی بسیار بهتر از این را هم می‌ساخت و منظور من حداقل دهه‌های 1930 و 40 است


به سبک لوییس

لوییس در کنار زوجش در کارهای کمدی- دین مارتین- از اواخر دهه 1940 به چشم خورد و در دهه1950 اوج گرفت و بعد از جدایی از مارتین در سال 1956 به درجات بالاتری از کارایی رسید. نماهایی از فیلم «The Ladies Man» به وضوح در «Tout Va Bien» (1972) آشکار است و استراکچرهای کار گدار در برخی فیلم‌هایش آشکارا از مشخصه‌های برخی فیلم‌های لوییس مانند «The Bellboy» (1960) و «دهان گنده» (1967) تأثیر پذیرفته‌اند.

گدار نیز مثل لوییس (ولی بسیار کمتر از او) در فیلم‌هایش حضوری گاه به‌گاه بر روی پرده دارد و گاهی نمادهای کمدی «اسلپ استیک» (بزن و بکوب) هم درکارهای اغلب معناگرا و فلسفی گودار با تأسی از لوییس جلوه‌گری می‌کنند و این رویکرد آخر را می‌توان در فیلم «Soigne Ta Droite» (1987) به‌راحتی حس کرد. تأثیرگذاری لوییس طبعاً به مارتین اسکورسیسی برترین سینماگر در قید حیات امریکا  نیز بسط می‌یابد.

 

جری لوییس مشهور، در آستانه 90 سالگی


و او نه فقط از لوییس در یکی از نقش‌های اصلی «پادشاه کمدی» فیلم درخشان سال 1982 خود روبه روی رابرت دونیرو سود جست، در «گرگ‌وال استریت» آخرین فیلم اکران‌شده خود (محصول 2013) صحنه‌ای دارد که در آن یک تاجر فرصت طلب به نام «جردن بلفورت» (با بازی لئوناردو دی کاپریو) بعد از زیاده روی در مصرف مواد مخدر طوری روی زمین شروع به خزیدن و حرکت به سمت جلو می‌کند که فقط حرکات مشابه جری لوییس را در دوران اوجش و البته فارغ از مواد فوق به یاد می‌آورد.


«رافت» و نقشی کوچک

مشهورترین کمدین دوران معاصر که آشکارترین تقلید را از روی پرسوناژ و حرکات لوییس دارد، بی‌گمان جیم کری است که دوران طلایی‌اش از 1993 به‌بعد با کپی برداری از حرکات مبالغه‌آمیز فیزیکی و چرخش صورت و ماهیچه‌های آن به شکلی لوییس‌وار و با فیلم «کارآگاه حیوانات یک» آغاز شد و در «ماسک» و «دروغگو دروغگو» به حدودی خیره کننده تر رسید و دوگانه «خنگ و خنگ‌تر» نیز نمادی مسلم از وامدار بودن جیم‌کری به استاد و مرادش یعنی جری لوییس است. برخی نامداران گذشته سینما نیز به شکلی دیگر به لوییس ابراز ارادت کرده‌اند و یکی از آنها جورج رافت معروف است که در دهه‌های 1930 تا 1970 به‌عنوان یکی از نمادهای سینمای جنایی – گانگستری شناخته می‌شد و با امثال ادوارد جی رابینسون، جیمز کاگنی و همفری بوگارت شانه به‌شانه می‌سایید و حاضر شد در «پتسی» یکی از بهترین‌کارهای عمر هنری لوییس به سال 1964 نقش کوچکی را بازی کند.


تأثیری عمیق بر فرهنگ غرب

چگونه می‌توان کارایی و نبوغ لوییس در ژانر کمدی را نادیده گرفت و فیلم‌هایی تأثیرگذار چون «Erand Boy»، «پروفسور دیوانه» و کارهایی به یاد ماندنی مثل «سه‌نفر روی نیمکت» که لوییس را در اوج هنر کمدی‌اش فراروی بینندگان قرار می‌دهد یا «منظم بی‌نظم» را فراموش کرد؟ این از مشکلات طبقه متوسط امریکا است که فراموش کرده چگونه لوییس بر کل فرهنگ غرب در سال‌های 1950 تا 70 تأثیری عمیق نهاد و علاوه بر کمدی‌های نابش با برنامه‌های تلویزیونی‌اش به قصد جمع‌آوری کمک و اعانات برای نیازمندان، مردم را واداشت تا دنیا را جور دیگری ببینند. به‌چشم مردی که سبک فیزیکال کمدی به او احساس دین می‌کند و هر سینماگر کمیک 60 سال اخیر هالیوود به نحوی از انحا به او وامدار است.



شارژ سریع موبایل