فاصله و شکاف میان نسل ها، ورود تکنولوژی به زندگی انسان ها، عصیانگری در جوانی و زندگی روی نبض مدرنیته». سوژه ما برای گفتگوی دو نفره مان با فریبا کوثری و مژده لواسانی بود اما ظاهرا ما راه را برای انتخاب افراد برای گپ پیرامون چنین سوژه ای اشتباه رفته بودیم چرا که نه فریبا کوثری اهل یاغی گری بود و نه مژده لواسانی.
هر دوی این افراد دختران مثبت نسل خودشان به شمار می روند، منتهی نه از آن دختر مثبت هایی که از ترس رد کردن خط قرمزها خودشان را در خانه حصر کنند و بی خیال حضور در اجتماع شوند، اتفاقا هر دوی آنها با وجود اینکه سعی داشتند در چهارچوب عمل کنند اما حضور پررنگی در جامعه داشتند و توانستند بین دیده شدن و حفظ حد و مرز، پل بزنند؛ اتفاقی که این روزها کمتر می توان نظیر آن را جستجو کرد.
فریبا کوثری در این مساحبه نماینده نسلی بود که این روزها، خیلی ها آن را نسل طلایی زنان ایران می دانند و معتقدند بعد از آن زن های ما تغییر مسیر دادند. در صحبت های او می توان رگه هایی از سنت، میل شدید به حفظ خانواده و رعایت حریم ها را به راحتی حس کرد.
مژده لواسانی هم در این گفتگو نماینده دختران دهه شصت بود، هر چند که به لحاظ شناسنامه، مژده به دهه هفتاد نزدیکتر است اما به لحاظ روحی یک دهه شصتی تمام عیار است. در او می توان روحیه یک دختر مدرن و امروزی را دید اما تفاوت او با برخی از دختران هم نسلش این است که او جسارت را با یاغی گری اشتباه نکرده و دغدغه ها، تجربه گرایی و میل به دیده شدنش را در چهارچوب اخلاقیات قرار داده است.
حسن این مصاحبه برای من در این بود که فریبا و مژده بی هیچ پرده پوشی از دغدغه و عقایدشان حرف زدند. گاهی از نسلشان دفاع کردند و گاهی دیگر هم ایرادهایش را برشمردند و برای زندگی بهتر در این چهارچوب راهکار ارائه دادند.
این گفتگو بیشتر از آن که شکل مصاحبه به خود بگیرد شبیه به یک گپ سه نفره زنانه شد؛ گفتگویی که شاید هر دو نسل دومی و سومی از آن لذت می برد.
سرعت تغییرات زیاد شده است
فریبا کوثری: اینکه می گویید نسل ما به نوعی سنبل عصر طلایی زنان در ایران هست و هنوز هم بسیاری پز خصوصیات اخلاقی ما را می دهند و یاغی گری کمتری در میان آنها وجود داشته، شاید از جهتی درست باشد اما به نظرم این خصوصیات در مورد نسل قبل ما هم صدق می کرد، با این تفاوت که زنان هم نسل من آزادی های بیشتری برای حضور در جامعه و تصمیم گیری های فردی برای خودشان داشتند چرا که بسیاری از زنانی که در دوره قبل از ما به سر می بردند و به نوعی هم نسل مادران ما هستند از حقوق های ساده ای نظیر ادامه تحصیل، انتخاب همسر، اظهار نظر و حضور در جامعه محروم بودند اما زنان هم نسل من حضور پررنگی را در جامعه داشتند و می توانستند در کنار رسیدگی به خانواده در محیط کار هم حضور داشته باشند.
این نشان می دهد که نسل به نسل، افراد برای به دست آوردن جایگاه شان در جامعه تلاش بیشتری کردند و برای دستیابی به این جایگاه دست به یاغی گری هم زده اند.
این موضوع حکایت از تفاوت نسل ها را با هم دارد، منتهی، آن چیزی که در این میان وجود دارد این است که در گذشته تغییرات و به دنبال آن شکاف میان نسل ها با کندی رخ می داد و شاید هر ده سال یک بار ما شاهد تغییرات بودیم اما الان این تغییرات روزانه شده است و ما هر لحظه شاهد تغییر در دنیای پیرامون مان هستیم.
در میهمانی ها، همه سراغ پسورد وای فای را می گیرند
فریبا کوثری: دنیا این روزها با شتاب به سمت تکنولوژی رفته و مسائل مختلف را تحت تاثیر خودش قرار داده است، همین موضوع باعث شده که اینترنت، کامپیوتر، گوشی های هوشمند و ... در زندگی ما نقش پررنگی را بازی کنند و به نوعی تکنولوژی جای روابط انسانی و خانوادگی را در زندگی ما گرفته است. در گذشته، خبر، تنها از طریق چند روزنامه محدود و دو شبکه تلویزیونی به ما منتقل می شد اما این روزها ما در هجوم اطلاعات بسیاری قرار داریم.
این موضوع از جهتی خوب است اما از جهتی دیگر باعث تنهاش دن ما شده است. در گذشته اگر میهمانی برگزار می شد، افراد سعی در معاشرت با یکدیگر داشتند اما این روزها وقتی به خانه هم می آیند، اولین چیزی که سراغش را می گیرند، پسورد «وای فای» است.
این موضوع باعث می شود که میهمان ها، بیشتر از معاشرت با یکدیگر، تمایل داشته باشند که خودشان را با تلفن های همراه شان سرگرم کنند و این بی شک باعث فاصله افتادن میان آدم ها می شود.
مجبورم خودم را به نسل سوم برسانم
فریبا کوثری: سرعتی که در پیشرفت جامعه به جهت ورود تکنولوژی وجود داشته، باعث شده که نسل ما هم سعی کنند خودشان را به نسل جوان برسانند. هر چند که ممکن است این حرکت در قیاس با نسل جوان کمی کندتر انجام شود ولی خب اگر من نخواهم خودم را به نسل سوم برسانم، بی تردید تعامل در این جامعه برایم سخت می شود.
هیچ وقت یادم نمی رود سال ها قبل که می خواستم کار با کامپیوتر را یاد بگیرم، تمام نکات مربوط به آن را یادداشت می کردم در حالی که جوان ترها نیازی به این کار ندارند اما با هر ترفندی که بود سعی کردم استفاده از تکنولوژی را یاد بگیرم تا از جامعه عقب نمانم.
این روزها هم به لطف اینستاگرام و فیس بوک ارتباطم را با مخاطبان حفظ کردم و به نوعی به آنها نزدیکتر شدم. این واقعیت این روزهاست، نمی توانی به آنها پشت کنی...
یک دفاع تمام عیار از نسل خودم
لواسانی: یکی از خصوصیات اخلاقی من این است که همیشه سعی می کنم بدون جانبداری در مورد مسائل مختلف اظهار نظر کنم اما حالا که بحث به اینجا کشیده شده است، فکر می کنم بد نباشد من هم از نسل خودم دفاع کنم.
به نظرم برخلاف نگاهی که پیرامون نسل سوم و نسل چهارم وجود دارد و عده ای معتقدند که متولدین دهه شصیت و هفتاد، دوستان شان را به خانواده شان ترجیح می دهند؛ این نسل ارتباط خوبی با خانواده شان دارند... منتهی به خاطر برخی از درک نشدن ها و احساس راحتی بیشتر، ترجیح می دهند وقت شان را بیشتر با دوستانشان بگذرانند.
هر چند که به خانواده ها هم حق می دهم که دلواپس ارتباط و معاشرت فرزندانشان باشند اما نباید این نکته را هم فراموش کرد که اگر والدین با تصمیم فرزندانشان مخالفتی دارند یا ترجیح می دهند او با فردی معاشرت نکند، بهتر است که برای مخالفت شان دلیل بیاورند و با بچه هایشان گفتگو کنند، چون اگر به طور چکشی با آنها برخورد شود، بچه ها بیشتر به سمت سرکشی می روند.
فریبا کوثری: با حرف های مژده کاملا موافقم. بعضی از خانواده ها به دلیل تجربه هایی که طی سال ها کسب کرده اند، موافق برخی معاشرت ها و تصمیم گیری های بچه هایشان نیستند اما چون این موضوع را با لحن خوبی مطرح نمی کنند، بیشتر در بچه ها گارد ایجاد می کنند. به نظرم اگر ما یاد بگیریم در مورد مسائل مختلف با یکدیگر صحبت کنیم، میزان چالش را در خانواده ها به حداقل می رسانیم.
مژده لواسانی: در خانواده ما دو چیز نقش پررنگی را بازی می کند و آن احترام به یکدیگر و حفظ حرمت هاست. حالا در این میان بارها پیش آمده که پیرامون موضوعی با یکدیگر اختلاف داشته باشیم و پدر و مادرم با تصمیم گیری من پیرامون موضوع مخالف باشند اما این مخالفت آنها شکل یکطرفه ندارد و تمام سعی آنها این است که با بحث و تبادل نظر، من را نسبت به علت مخالفت شان آگاه کنند... این شیوه همیشه من را متقاعد کرده است.
وابستگی به خانواده
فریبا کوثری: من به شدت به خانواده ام وابسته هستم. این وابستگی توأم با احترام باعث شده بود که در طول سال ها دلم بخواهد همواره به مادر و برادرم نزدیک باشم، به همین خاطر در مقطعی فکر می کردم ممکن است ازدواج بین من و آنها جدایی بیندازد یا باعث شود در زندگی مشترک من خللی ایجاد شود.
از طرفی من همیشه برای زندگی مشترک احترام قائل بودم و اعتقادم بر این بود فردی که زندگی جدیدی را شروع می کند باید با تمام وجود در خدمت زندگی اش باشد و به نوعی هرگز به جدایی و مسائلی از این دست فکر نمی کردم. این تصورات به نوعی من را از ازدواج دور کرد هر چند که من ازدواج کردن را به پای قسمت هم می گذارم. البته من ارتباط بسیار نزدیکی با برادرزاده هایم دارم و کنار آنها بودن مرا آرام می کند، آنان را به مانند بچه های خودم دوستدارم و حضورشان باعث می شود که من خلأ مادر نشدن را کمتر حس کنم. خوشبختانه آنها بسیار خوب تربیت شده اند و یاد گرفته اند در جامعه و خانواده چطور حضور داشته باشند.
مژده لواسانی: یادم است مدتی قبل به دوستی گفتم من اگر بخواهم روزی ازدواج کنم، دوست دارم با همه توانم یعنی صددرصد مژده لواسانی وارد زندگی شوم و در زندگی کم نگذارم اما خب فعلا چنین چیزی را در خودم نمی بینم، به همین خاطر تا ایجاد کامل این حس، صبر می کنم. از طرفی من هم مانند خانم کوثری به مسائلی نظیر جدایی در زندگی مشترک فکر نمی کنم و قبح این موضوع برایم نریخته است، به همین خاطر ترجیحم آن است که فعلا در این مورد دست نگه دارم.
نسل سوم و نسل چهارم در مضان اتهام
مژده لواسانی: همانطور که در سوال تان اشاره کردید، نسل سوم و چهارم ما تفاوت زیادی با نسل قبل از خودشان به ویژه پدر و مادرهایشان دارند و همین موضوع باعث می شود که آنها به نوعی در مظان اتهام قرار بگیرند. این شکاف و تفاوت در نسل چهارم ما یعنی متولدین دهه هفتاد به نوعی پررنگ تر است. حال در این میان این اختلاف میان نسل ها، هم می تواند فرصت تلقی شود هم تهدید...
فرصت از این جهت که خانواده ها می توانند در مورد این شکاف ها با فرزندشان گفتگو کنند و به نوعی هم اندیشی و هم فکری برسند و تهدید از این باب که ممکن است این موضوع شکاف میان شان را بیشتر کند و باعث دور افتادن شان از یکدیگر شود.
هنوز هم با مادرم رودربایستی دارم
فریبا کوثری: من وابستگی بسیار زیادی به اعضای خانواده دارم و دوری از آنها برایم غیرممکن است. من و مادرم تنها با هم پانزده سال اختلاف سنی داریم و همین موضوع باعث شده که نسبت به هم احساس نزدیکی بیشتری داشته باشیم. وقتی که کم سن و سال بودم، پدرم فوت کرد و مادرم به نوعی ما را به دندان گرفت.
او در تربیت ما زنی سختگیر بود و تمام حواسش را معطوف به این می کرد که ما خوب تربیت شویم و حد و حدود را زیر پا نگذاریم. یادم است سال ها قبل وقتی که هجده سالم بود به تولد دوستی دعوت شده بودم. این اولین باری بود که مادرم اجازه می داد من به تنهایی تولد بروم، هر چند که تا خانه دوستم من را همراهی کرد. یادم است آن روز مادرم از من خواست ساعت 9 به خانه بازگردم اما من نیم ساعت دیرتر برگشت و او به قدری با من برخورد تندی داشت که هرگز جرأت نکردم بعد از آن ثانیه ای دیرتر از آن چیزی که مادرم برایم تعیین کرده بود به خانه برسم.
حساسیت های او در این مقطع به خاطر این بود که ما به قوانین خانواده احترام بگذاریم، شاید باورتان نشود، با گذشت سال ها هنوز من با مادرم رودربایستی دارم و محال است برخوردی دور از احترام با او داشته باشم.
پدر و مادرم بزرگترین سرمایه های زندگی ام هستند
مژده لواسانی: فارغ از هر شعارزدگی باید بگویم که پدر و مادرم بزرگترین سرمایه های من در زندگی ام هستند و از اینکه در کنار آنها وقت بگذرانم واقعا لذت می برم، هر از چند گاهی شلوغی هایی که در زندگی ام پیش می آید باعث می شود آنطور که خودم دوست دارم، نتوانم همیشه در کنارشان باشم اما این اندک فاصله هم، من را به لحاظ قلبی و فکری از آنها دور نمی کند.
پدرم در طول این سال ها همیشه عین یک کوه استوار پشتم قرار داشته و مادرم که سمبل آرامش و مهربانی است در تمام شرایط از من حمایت کرده است. علاوه بر پدر و مادرم ارتباط بسیار خوبی هم با فامیل دارم و اگر پای تعریف از خود نگذارید باید بگویم فامیل هم با من رابطه خوبی دارند به ویژه فامیل مادرم که معتقدند من عزیزترین نوه هستم.
من ارتباط بسیار نزدیکی با دختر خاله هایم دارم. آنها با وجود اینکه متولد دهه هفتاد هستند اما به دلیل درک بالایی که دارند جزو صمیمی ترین دوستانم به شمار می روند و همانند خواهر برایم عزیز هستند.
تا مادر نشوی درک نمی کنی
فریبا کوثری: وقتی جوان تر هستی، بعضی از دلواپسی های پدر و مادرها، به ویژه ادرها را درک نمی کنی و به نظر اغراق شده می آید. به نظرم هیچ کس تا پدر و ادر نشود، نمی تواند این حس و حال را درک کند.
هر چند که من و مژده هم چون مادر نشدیم نمی توانیم در این مورد نظر درستی بدهیم اما فکر می کنم پدر و مادر به خاطر زحمتی که برای بچه هایشان می کشند تا این حد دلواپس شان هستند و نسبت به حضور آنها در جامعه نگران هستند و روی روابط فرزندان شان نسبت به سایر افراد و رفت و آمدها و سفرهای درون شهری و برون شهری شان حساس هستند. شاید باور نکنید اما من هنوز وقتی از خانه مادرم به خانه ام برمی گردم، مادرم چند بار به من زنگ می زند؛ مدام نگران است که مبادا برای من اتفاقی افتاده باشد. این دلشوره ها، چیزی به جز عشق یک مادر به فرزند نیست.
من از شش سالگی چادر سر کردم
مژده لواسانی: من در خانواده مذهبی و سنتی بزرگ شدم و نسل در نسل زنان خانواده ما پوشش چادر داشتند. من هم از شش سالگی چادر سر کردم، به همین خاطر پوشش چادر در طول این سال ها به بخشی از «من» بدل شده است و باور من است و به خاطر اینکه آن را انتخاب کردم، هیچ وقت برایم ایجاد محدودیت نکرده است. هر چند که نحوه پوششم گاهی قضاوت هایی را به دنبال داشته و حتی موجب گله مندی من شده است.
ظاهرا رفتار و نحوه پوشش متناقض برخی از همکاران ما باعث شده که مردم فکر کنند مجریان تلویزیون صرفا به خاطر حضور جلوی دورین چادر سر می کنند، به همین خاطر گاهی در اینستاگرام من، با لحن تندی می نوشتند که ظاهر شما را باید در بیرون و فارغ از نگاه مدیران تان دید، این موضوع باعث شد که من تصمیم بگیرم یک بار برای همیشه پاسخ این حرف ها را بدهم، به همین خاطر عکسی از خودم در پاریس با پوشش چادر منتشر کردم و در آن نوشتم که اینجا نه تنها کیلومترها دور از استودیو و نگاه مدیران صدا و سیما هستم، بلکه کیلومترها از کشورم دور است اما با اینحال، پوشش من چادر است چون این سبک پوشش، انتخاب من است و به آن افتخار می کنم.
دنیای ما، نباید فقط در اینستاگرام و فیس بوک خلاصه شود
لواسانی: این روزها اینترنت به بخشی از زندگی ما بدل شده است و من به اقتضای شرایط کاریم از این تکنولوژی استفاده می کنم. معمولا هر صبح روزنامه ها و خبرگزاری های مختلف را از طریق اینترنت رصد می کنم و اطلاعاتم را در زمینه اجتماعی، فرهنگی و هنری به روز می کنم؛ منتهی در این راه سعی می کنم خودم را صرفا به اینترنت متکی نکنم و همچنان اطلاعاتم را از طریق مطالعه رسانه های مکتوب و کتاب افزایش دهم، چون فکر می کنم لذتی که در ورق زدن کتاب وجود دارد، کم نظیر است.
متاسفانه این روزها بسیاری از جوان ها تنها منبع اطلاعاتی شان از طریق فضای مجازی است و دنیای شان صرفا در اینستاگرام و فیس بوک خلاصه می شود، من هم از اینستاگرام برای برقراری ارتباط با مخاطبانم استفاده می کنم اما سعی ام بر این است خودم را در این راه محدود نکنم.
با عباس غزالی و حسین مهری همبازی بوده ام
مژده لواسانی: از سه سالگی وارد کار در عرصه رادیو شدم. وقتی دوازده سالم بود از سوی محمد حسن زاده کارگردان برنامه «نیمرخ» برای بازی در سریال «خبرنگاران» دعوت شدم. در آن سریال با حسین مهری و عباس غزالی همبازی بودم و آنها هم در نقش نوجوانی علاقمند به خبرنگاری بازی می کردند. یادم است آقای حسن زاده وقتی من را دید به من گفت: «آیا چادری که سر می کنم همیشه همینطوری هستش؟» که من محکم جواب دادم نه. او هم برای اینکه مطمئن شود به من گفت: «با این چادر دور حیاط بدو» و زمانی که دید من بدون هیچ مشکلی می دوم گفت: «با وجود اینکه این نقش چادری نبود اما تو می توانی آن را با همین پوشش بازی کنی.»
بعد از این سریال در چهارده سالگی برای اولین بار در برنامه «کبوتر دات کام» که به نوعی ادامه دهنده برنامه «نیمرخ» بود جلوی دوربین رفتم. این برنامه اولین تجربه اجرای تلویزیونی ام بود.
مادرم مشوقم برای بازیگری بود
فریبا کوثری: هیچ وقت یادم نمی رود وقتی برای اولین بار بحث بازیگری را در خانه مطرح کردم. مادرم با وجود اینکه زن سختگیری بود اما از این تصمیم من حمایت کرد. او به من گفت: «طوری تو را تربیت کردم که شک ندارم در هیچ شرایطی دست از پا خطا نمی کنی.» دلگرمی و حمایت های او باعث پیشرفتم در این وادی شد.