«کتاب زندگی» انیمیشنی سهبعدی در ژانر ترکیبی کمدی، موزیکال و ماجراجویانه، فرهنگ مکزیکی را مرور میکند و رفت و آمدی هم به دنیای مردگان دارد.
داستان انیمیشن «کتاب زندگی» درباره مرگ و زندگی است و شخصیتهایی دارد كه به طور منظم در عالم اموات ناپدید می شوند و این بار فولكلور مكزیكی، الهامبخش داستان و طراحی آن بوده است.
این انیمیشن توسط استودیوی ریل اف ایکس کریتیو با همکاری انیمیشنسازی فاکس قرن بیستم تولیدشده است.
کارگردانی و نویسندگی اثر را خورخه گوتیهرِس مکزیکی بر عهده داشته است. او علاوه بر کارگردانی به کار نویسندگی و نقاشی نیز مشغول است، علاقه وافر گوتیهرس به فرهنگ فولکلور و پاپ مکزیکی در نقاشیها، کارتونها و فیلمهایش مشهود است. وی یکی از سازندگان سریال پرطرفدار «ال تیگر: ماجراهای ریورا» هم هست.
بهترین راه برای معرفی «كتاب زندگی» این است كه آن را با «كابوسهای قبل از كریسمس» مقایسه کنیم؛ انیمیشن تیره هوشمندانه سال ۱۹۹۳ كه بیشتر مردم فرض كردند توسط تیم برتون كارگردانی شده است و در واقع، استعداد پرجنونی چون هنری سلیك آن را كارگردانی كرده بود و تیم برتون تهیه كننده آن بود؛ درست همانطور كه گوتیرس این فیلم را تحت نظارت گیلرمو دل تورو ساخت.
گیلرمو دل تورو کارگردان مکزیکی، این انیمیشن را كه با اقتباس از یک کتاب کمیک ساخته شده است، یک داستان واقعی عاشقانه میداند که از دل اسطورههای یونان و مکزیک بیرون آمده است.
این فیلم که بر اساس تعطیلات روز مردگان مکزیک ساخته شده است، داستان ماجراجویی های دو دوست، مانولو و خواکین قهرمان شهر را تعریف می کند که هردویشان از دختری زیبا به نام ماریا خوششان می آید اما برای مانولو، راه رسیدن به عشق حقیقی راحت نیست و او در امید بازپس گیری عشق حقیقیاش به سه دنیای زیرزمینی مختلف فرستاده می شود.
فیلم «کتاب زندگی» می تواند اولین داستان عاشقانه حقیقی دل تورو باشد و نشانه های زیادی از داستانهای حماسی افسانه های اساطیر یونان باستان و همچنین داستانهای قدیمی مکزیکی را یکجا دارد.
مانولو در این داستان بین دو راهی برآورد انتظارات خانواده و گوش دادن به قلبش گیر کرده است، او پیش از این که انتخاب کند به کدام مسیر برود، وارد سفری ماجراجویانه می شود که گستردگیِ سه جهان فانتری را دارد و او باید با بزرگترین ترسش رو به رو شود تا شایسته عشق شود.
«کتاب زندگی» جدیترین تلاش گیلرمو دل تورو برای ورود به دنیای سرگرمی خانوادگی است. این فیلم از نظر لحن و حساسیت بیشتر به یکی از انیمیشنهای عجیب و غریب تیم برتون نزدیک است تا به یکی از محصولات ساده و معمولی کمپانی پیکسار. طراحی شخصیتهای این کارتون در قالب عروسکهای چوبی سه بعدی، زیبایی بصری بی سابقه ای به کار داده است.
در «کتاب زندگی» عناصر بصری بسیار قابل توجه هستند و جذابیتهای زیادی لحاظ شده که یکی از مهمترین آنها نمایشدادن هنرهای دستی مکزیک است.
جیمز براردینلی منتقد سینما با دادن ۳ امتیاز از ۴ امتیاز مینویسد: تماشای این انیمیشن مرا به یاد نسخه اتوکشیدهتری از برخی از ویژه برنامههای قدیمی تلویزیون در شب کریسمس انداخت. جزییات مربوط به پیش زمینه این فیلم به آنچه در بسیاری از انیمیشنهای پرهزینه دیده میشود، شباهتی ندارد، اما نمایش آن به قدری عجیب است که این مساله را از درجه اهمیت ساقط میکند.
این پویانمایی که با بودجه ۵۰ میلیون دلاری ساخته شد، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴ اکران عمومی شد و تا اواخر سال به فروشی ۹۱ میلیون دلاری دست یافت. نسخه اصلی «کتاب زندگی» به علت تمرکز بر فرهنگ فولکلور مکزیکی و اسطورههای مایایی علاوه بر زبان انگلیسی به زبان اسپانیولی نیز دوبلهشده است.
تماشای این انیمیشن شاید روی لپ تاپ هم به حد كافی جذاب باشد، اما تماشای آن روی صفحه بزرگ سینما بسیار جذاب تر است.
قصه از كجا شروع شد؟
«کتاب زندگی» در روزگار مدرن و با انیمیشنی متداول شروع میشود. عده ای از بچههای بازیگوش و شیطان هنگام بازدید از موزه ای، یکی از داستانهای «کتاب زندگی» را از دهان راهنمای تور میشنوند. خانم مری بث راهنمای موزه برای آنان از قصههای افسانهای و اسطورهای مکزیک تعریف میکند. مری بث و بچهها با عبور از یک تونل تاریک و ترسناک به سالنی پر از آثار باستانی و فولکلور مکزیکی میرسند. یکی از دختربچهها با مشاهده کتابی که تلالو آن چشم هر بینندهای را خیره میکند، میپرسد این کتاب چیست؟ و مری بث در پاسخ میگوید: این کتاب زندگی است. تمام دنیا از داستان ساختهشده است و تمام آن داستانها در همین کتاب ثبت شدهاند. بعضی از داستانهای موجود در کتاب زندگی واقعیت دارند و برخی دیگر غیرواقعی هستند.
این راهنما سپس داستانی را تعریف میكند كه سالها پیش در مکزیک رخ داده است و هر سال نزدیک به دومین روز نوامبر كه مكزیكیها آن را با نام «روز مرگ» میشناسند، تکرار میشود. شخصیتهای این داستان دو پسر بچه هستند؛ یکی به نام مانولو که دوست دارد در آینده گاوباز و نوازنده گیتار شود و دیگری به نام خواکین که سودای قهرمانی و دفاع از شهرش را در سر دارد. هر دو این بچهها شیفته دختر آتش پاره و با دل و جراتی به نام ماریا هستند. همه این ماجراها از چشم خدایان دور نمیماند و آنها ضمن تماشای رابطه بین این سه با هم شرط میبندند که کدام یک از پسرها بالاخره دست ماریا را خواهد گرفت. لاموئرته كه حاکم سرزمین درخشان و بهشتی «خاطرهها» است، روی مانولو شرط میبندد. رقیب و همسر او ژیبالبا كه خدای سرزمین خاکستری و جهنمی «فراموشی» است، خواکین را انتخاب میکند. وقتی این بچهها بزرگ میشوند، به نظر میرسد که ماریا، مانولوی حساس را ترجیح میدهد اما همه معتقدند که خواکین بیشتر با او هماهنگی دارد.
روح سركش ماریا موجب می شود تا پدر سختگیرش تصمیم بگیرد او را به اروپا بفرستد. پس از رفتن او، مانولو و خواکین هر دو غمگین و دلشکسته میشوند. ماریا برای تولد ۱۸ سالگیاش به سنآنجل باز میگردد و رقابت دیرینه مانولو و خواکین دوباره از نو شروع میشود و هر یک امیدوار است تا فردی باشد که با ماریا ازدواج میکند اما روزگار به گونه ای پیش میرود که این زوج را از هم دور میکند.
راوی موزه همچنان قصه را ادامه میدهد: چیزی بیش از قلب ماریا در این رقابت در میان است. هر یک از این دو مرد جوان را یکی از خدایان قلمرو ارواح حمایت میکند. لاموئرته ملکه مهربان سرزمین شاد، خاطرات مانولوی حساس را انتخاب کرده و همسر حیلهگرش ژیبالبا که سرزمین فلاکتزده فراموشی را تحت سیطره خود دارد از خواکین محافظت میکند. پیروزی مانولو به این معنی است که ژیبالبا دیگر نمیتواند در زندگی انسانها مداخله کند اما اگر خواکین پیروز شود لاموئرته باید به سرزمین فراموشی برود و قلمرو خاطرات به دست ژیبالبا میافتد. هر چند به سادگی می توان حدس زد چه کسی موفق میشود ولی دست کم قهرمان قصه اول باید موانع زیادی را از سر راه بردارد تا به هدفش برسد.
شخصیت ها
مانولو: مانولو شخصیت رمانتیك قصه و ماتادوری شیفته موسیقی است. او به دلیل بیمیلیاش به کشتن گاوی در صحنه رقابت، به شخصیت محبوب قلب بیننده تبدیل میشود. مانولو در واقع ابزار دست فیلمساز برای تاکید بر تِم اصلی انیمیشن به عنوان شخصیت کانونی متمركز بر خودمختاری است. او ترانههای عاشقانه میسازد و با گیتاری که ماریا به او هدیه داده است و روی آن جمله «همیشه از صمیم قلب بنواز» به چشم میخورد، ترانههایش را میخواند.
ماریا: صداگذاری زو سالدانا شخصیت ماریا را گستاخ و بی محابا از آب درآورده است. او زنی وابسته و نیازمند به کمک نیست. ماریا پرشور و سرکش است، بیمحابا عمل میکند و چندان به سنتها و قوانین مرسوم توجهی نشان نمیدهد. حتی وقتی ارتش راهزنان از راه میرسد او نخستین کسی است که شمشیر به دست میگیرد و برای تهییج روحیه بقیه سخنرانی میکند.
پدر ماریا، خواکین را ترجیح می دهد چون امیدوار است شهر را از چنگ چاکال هیولای وحشی آهنی نجات دهد اما ماریا دختری است كه خودش برای خودش تصمیم میگیرد. ماریا این توانایی را با عشقش به حیوانات و حمایت از حقوق آنها نشان میدهد و حیوانی را که قرار است سلاخی شود، نجات میدهد.
خواكین: او قویهیکل و پهلوانمآب و به نوعی یادآور شخصیت گاتسون در انیمیشن «دیو و دلبر» است که بیش از چند صفت از این شخصیت را یادآوری می کند. ایدهاش درباره یک هدیه رمانتیک و گرفتن عکس سلفی از خودش از جمله اینهاست. اما او بیرحمی شخصیت دیو را با نوعی سادگی دوست داشتنی جایگزین کرده است. گاتسون بدطینت بود اما خواکین فقط کمی خودشیفته است.
نقد قصه
به نسبت یک فیلم ۹۵ دقیقهای، اتفاقهای بسیار زیادی در فیلم رخ میدهد: از تشکیل یک مثلث عشقی گرفته تا نبرد زمینی بین روستاییان و راهزنان، اجرای آهنگهای پاپ مختلف، و سفر ادیسه وار مانولو به سرزمین خاطره ها، سرزمین فراموشی و غار ارواح.
«کتاب زندگی» سبکبال از صحنه ای به صحنه ای دیگر میرود و ضرباهنگ فیلم را پرنشاط و به ندرت پرهیجان حفظ میکند. داستان فیلم ممکن است اندکی برای مخاطبان کم سن و سالتر پیچیده باشد، اما این برای سازندگان آن اهمیت چندانی ندارد، چون آنها در وهله اول فیلمی برای کودکان نساختهاند.
منتقدی استفاده از پیرنگ عصر مدرن را در این فیلم ناشیانه می خواند و میگوید برگشت هر چند وقت یک بار فیلم از داستان اصلی به موزه میتواند باعث پرت شدن حواس بیننده شود و نتیجه نهایی نیز ارزش این کار را ندارد. با این حال منتقد دیگری معتقد است تکنیک روایی انیمیشن که از زبان راوی بیان میشود کیفیت اسطورهای انیمیشن را تقویت میکند و در کنار آن به هر یک از بچههای تور فرصت میدهد آخر داستان برداشت خود را به شکل حاشیههایی برای بیننده بیان کنند. همین جاست كه معلوم میشود چرا تمام شخصیتهای داستان ظاهر اسباب بازیهای دستساز چوبی دارند.
فلسفه انیمیشن
مانولا برخلاف اصرار پدرش مبنی بر ادامه راه اجدادشان، به موسیقی علاقهمنداست. او همواره ساز در دست به نواختن گیتار و خواندن ترانههای مختلف و گاه رمانتیک مشغول است. مانولو تمایل چندانی برای ادامه راه گذشتگانش ندارد و کشتن گاوها را نفی میکند و به مخالفت با سنتهای گذشته گاوبازان میپردازد. او تلاش میکند سنتهای گذشته را بشکند و طرحی نو براندازد.
خواکین رقیب عشقی مانولو و از نظر رفتاری نیز نمونه مخالف اوست؛ او رویه پدرش را با کمک مدال جاودانگی که از ژیبالبا گرفته، ادامه میدهد و به قهرمان شهر بدل میشود. به همین دلیل توجه پدر ماریا را هم جلب می کند.
ماریا بیش از اینکه دل به عشق مردی قوی و جنگجو مانند خواکین بسپارد، میخواهد در برابر قدرت فرهنگ را انتخاب کند. فرهنگ مکزیک موسیقی و شور است. او زن و نشانه باروری است و به همین دلیل در نهایت عشقش را با مردی تقسیم میکند که رگههای فرهنگی کشورش را نمایندگی میکند.
در واقع ویژگیهای دو قهرمان اصلی نشان دهنده دو نگاه به زندگی است: راه قدرت و موفقیت، یا راه صداقت و صفا. ماریا راه محافظه کاری را که همیشه نسل قبلی انتخاب می کند، انتخاب نمیکند. مانولو مرد آرزوهای ماریا است که با شکستن سنت اجدادش از خشونت دوری می کند و شیفته فرهنگ سنتی کشورش است.
کهن الگوی مثلث عشقی
اگرچه ایده دو مرد که برای به دست آوردن زنی زیبا مبارزه میکنند آن هم بعد از موفقیت انیمیشن «یخ زده» كه دیگر همه آن را دیدهاند به نظر کمی قدیمی میرسد، اما گوتیهرس سعی میکند نشان دهد ماریا همان دختر زیباروی معمول بیننده نیست و اوست كه در نهایت دست به انتخاب میزند.
با این حال سازندگان اثر به جای این که دو شخصیت سیاه و سفید خلق کنند که کار ماریا را در انتخاب آنها راحت کنند؛ در قالب انتخاب دو شخصیت در واقع دو فرهنگ مکزیک؛ وجه قدرت طلبی و مبارزهجویی را در برابر خاستگاه فرهنگی آن گذاشتهاند و در حالی که خواکین پرطمطراق از خیلی جهات میتوانست شبیه گاستون در «دیو و دلبر» باشد، ولی به مدد صداپیشگی چنینگ تاتوم به آن چاشنی جذابیت خاصی بخشیده اند. همین کار را برای بیننده هم سخت میکند تا زود علیه او جبهه بگیرد و پیروزی را حق مانولو نداند.
صداپیشه گان
مانولو با صدای دیه گو لونا، خواکین با صدای چنینگ تاتوم، ماریا با صدای زو سالدانا از شخصیت های اصلی هستند. لاموئرته مهربان با صدای کیت دل کاستیو ملکه سرزمین شاد است و همسر حیلهگر او ژیبالبا با صدای ران پرلمن شکل گرفته است.
تكنیك انیمیشن
جلوههای تصویری انیمیشن خط داستانی آن را کاملا تحت تاثیر قرار میدهند و نقاشیها چنان خوش آب و رنگ کشیده شدهاند که تمام توجه بیننده را به خود جلب میکنند.
انیمیشن زیبای سه بعدی «کتاب زندگی» کیفیتی گرم و آشنا را با دنیای تکنولوژیهای جدید ساخت انیمیشن ترکیب کرده که تبدیل به مشخصه بارز آن شده است. با این حال جیمز براردینلی استفاده از تکنیک سه بعدی در این اثر را ناامید کننده میخواند و مینویسد: این تکنیک چیزی به فیلم اضافه نمیکند و به قدری پیش پا افتاده است که بود و نبودش توفیر چندانی نمیکند.
منتقدی مینویسد: این انیمیشن زیبای سه بعدی کیفیتی گرم و آشنا را با دنیای تکنولوژیهای جدید ساخت انیمیشن ترکیب کرده که تبدیل به مشخصه بارز آن شده است. به خصوص ریزهکاریهای شوخ در طراحی ژیبالبای بالدار و لاموئرته باشکوه و دو دنیایی که با ظرافت تمام به تصویر کشیده شدهاند همه دست به دست هم میدهند و فیلم را به موفقیتی نسبی برای طراح تولید سیمون والدیمیر وارلا تبدیل میکنند. انفجار مسحورکننده رنگ وقتی مانولو وارد سرزمین خاطرات میشود، به تنهایی استفاده از تکنولوژی سه بعدی را در نمایش این اثر توجیه میکند.
موسیقی
موسیقی در این انیمیشن جای ویژهای دارد چون یکی از شخصیتهای اصلی ترانههای عاشقانه میسازد، گیتار میزند و ترانه میخواند. در حقیقت شخصیت او بهانهای برای استفاده وسیع از موسیقی مكزیكی است. موسیقی «کتاب زندگی» ساخته گوستاوو سانتائولالا موسیقی دان آرژانتینی است و متن ترانهها را پل ویلیامز نوشته است. موسیقی فیلم در ژانر اسکورز ساخته شده است که طیف متنوعی از سبکهای موسیقی را شامل میشود.
جیمز براردینلی درباره این اثر می نویسد: تلفیق آهنگهای پاپ از جمله اجرای عجیب آهنگ «فکر میکنی، جذابم؟» راد استیوارت، به اندازه «شرک» خوب از کار در نیامده است، در فیلم صحنههایی وجود دارند که به سختی میتوان باور کرد که مانولو خواننده گروه موسیقی باشد.
با استفاده از موسیقی بخشی دیگر از فرهنگ مکزیک ارایه می شود و یکی از ماندگارترین آهنگهای فولکلور مکزیک با بازسازی در فیلم اجرا میشود. با گنجاندن موسیقی مکزیک، یک لحن آشنا در سراسر فیلم وجود دارد، و یکی از آهنگهای معروف مکزیک به نام «کرپ» که از لحاظ آوایی و شنوایی آهنگ سختی است، کوتاه شده و مناسب فضا دوبارهسازی شده و در بهترین جا از حضور آن بهره گرفته شده است.
دلتورو میگوید: طعم نهایی فیلم به یک ویژگی خاص نیاز دارد، مثل غذا. در این کار هم حس و موسیقی مکزیکی به فیلم ما طعم بخصوصی بخشیده که بهتر است تمام دنیا این طعم را بچشند.
نظر سازندگان اثر
دل تورو در مقام تهیه کنندهای که در تعیین مسیر قصه نقش زیادی داشته، درباره این پروژه میگوید: این فیلم تجلیلی از زندگی و عشق است. بیشتر طراحیهای این فیلم توسط خورخه گوتیهرس انجام شده که به نظر من یک نابغه جلوههای بصری است.
دل تورو به عنوان تهیه کننده فیلم در تغییر داستان آن نقش داشت. او داستان را گستردهتر کرد و عشق حقیقی آن را با ماجراجویی یک ماموریت حماسی، حیوانهای جادویی و شخصیتهای گوناگون درهم آمیخت.
او میگوید: وقتی من وارد پروژه شدم، داستان بسیار متفاوت بود. ما در بازسازی داستان با هم کار کردیم و شخصیتها را راهی سفری کردیم تا در خلال آن بتوانند از میان سه سرزمین جادویی عبور کنند.
وی ادامه می دهد: این داستان دو عاشق است که نمی خواهند بگذارند هیچ چیز از هم جدایشان کند. شخصیتهای آنان با شخصیت های کلاسیکی مانند اورفیوس و اوریدس شباهت های زیادی دارند. این داستان درباره تسلیم نشدن عشق است.
همانطور که می توان از مکزیکی ها انتظار داشت، در داستان هایی که ریشه هایی در عشق، مرگ و جشن گرفتن دارند، همیشه طنین هایی شخصی نیز وجود دارند. دل تورو در این باره چنین توضیح داد: وقتی من بچه بودم، روز مردگان را در شهرمان جشن می گرفتیم. یک بازار بدون سقف بزرگ بود که همه جور جمجمه می فروختند و من یادم می آید که با ذوق و شوق فراوانی به آنجا می رفتم تا جمجمه بخرم. زمانیکه من خیلی کوچک بودم مادربزرگم، من و برادرم را به آنجا می برد.
این مهمترین حضور گیلرمو دل تورو در یک پروژه انیمیشن هم هست. او که تاکنون بیشتر به عنوان مشاور و تهیهکننده اجرایی برای انیمیشن دریم ورکز كار می كرد و حتی ابتدا می خواست این انیمیشن را برا ی این كمپانی بسازد، در این پروژه تهیهکنندهای خلاق و پرکار است كه زیباییهای بصری این انیمیشن را بسیار تقویت کرده است.
گوتیهرس در مقام کارگردان میگوید: به عنوان کسی که همیشه عاشق فیلمهای انیمیشن بودهام، همواره برایم جای سوال بود که چرا نباید یک داستان مکزیکی در قالب یک فیلم انیمیشن نمایش داده شود؟ چرا نباید یک پرنسس مکزیکی روی پرده ببینیم؟ دلم میخواست یک داستان معروف مکزیکی را تعریف کنیم که همیشه دوست داشتم انیمیشنی براساس آن ساخته شود تا اینکه دلتورو پیدا شد، با پروژه موافقت کرد و کمپانی فاکس قرن بیستم هم از آن حمایت کرد.
دلتورو هدف از خلق چنین فیلمی را بازگشت به ریشهها میداند. او میگوید یکی از دلایلی که از گوتیهرس حمایت کرده، این بوده که با حس او در رابطه با بازگشت به ریشهها موافق بوده است چون هر دو مکزیکی هستند و با این کار میخواستند فرهنگ مکزیکی را بیشتر به دیگران معرفی کنند. مکزیکیها روز مخصوصی در تقویم دارند به نام روز مرگ که هرسال آن را جشن می گیرند. داستان این فیلم هم برای معرفی این روز و این مراسم به جهانیان شکل گرفته است.
استفاده از موسیقی و عنصرهای تصویری مربوط به کشور مکزیک هم دقیقاً به همین خاطر بوده است. دلتورو میگوید: میخواستیم فیلمی برجسته و مدرن بسازیم که ما را به سمت ریشههایمان ببرد و بگوییم که روز مرگ در واقع روزی است برای ستایش زندگی و به همین خاطر جشن گرفته میشود. یعنی تلفیقی از سنت و مدرنیسم، همانطور که در اعلان فیلم هم دیده میشود، خیلی از ویژگیهای جهان معاصر، لطیفهها و شوخیهای امروزی در آن دیده میشود.
وی ادامه می دهد: برای جهانیشدن معیارهای مختلفی وجود دارد. سعی کردیم ویژگیهای فرهنگمان را خیلی خاص نشان بدهیم و بگوییم چه کسانی هستیم و به چه چیزهایی علاقهمندیم.
در این فیلم طبق سنت مکزیکیها وجه زیبایی از مرگ ترسیم میشود. آنها با مرگ رابطه دوستی برقرار میکنند، مرگ را درک میکنند و با زندگیکردن به استقبال مرگ میروند. در اینجا از چهره واقعی مرگ رازگشایی میشود و برای اینکه به آن زیبایی بخشند، جشن برایش برپا میکنند.
گوتیهرس در مقام کارگردان می گوید: پدربزرگم به من گفته بود هیچوقت نگذار حقیقت در مسیری پیش برود كه یك قصه خوب پیش می رود. این فیلم همه قصههای خانواده من را در بر دارد. نوعی دستورالعمل غذا كه از تركیب همه قصههایی كه شنیدهام و بسط آنها ایجاد شده است.
وی ادامه می دهد: من روز مرگ ازدواج كردم چون میخواستم بهترین دوستم كه مرده بود و همه خانواده ام در آنجا حضور داشته باشند.
به همین دلیل او همه تلاشش این بوده است كه روز مرگ با همه قدرتش در این فیلم حضور داشته باشد. وی بیان می کند: تا وقتی ما قصههای این مردمان را روایت كنیم، ترانههای آنها را بخوانیم، غذای آنها را بپزیم و قصههای آنها را بگوییم آنها با ما خواهند بود.
جهان اسطورههای مكزیكی
راهنمای موزه پس از معرفی مکزیک بهعنوان مرکز جهان در قرنهای گذشته به توصیف سه جهان موجود در سن انجل که وقایع پرفراز و نشیب قصه در آنها رخ میدهد، میپردازد.
جهانهای سن انجل مکزیک در سه طبقه واقعشدهاند. بالاترین طبقه و روی زمین جهان زندهها است. در طبقه زیرین زمین جهان در یادماندهها، آنها که به خاطر سپردهشده اند، قرار دارد. فراموششدگان هم در پایینترین طبقه مستقر هستند و هریک از این جهانها خدایانی دارند.
قصهای که مری بث برای بچهها تعریف میکند ریشه در فرهنگ فولکلور و اسطورههای مکزیکی دارد. اسطورههایی که همگی تخیلی هستند و مانند هر اسطوره دیگری با مذهب ارتباطی ندارند. در داستان سن انجل از خدایانی یاد میشود که هریک حاکم یکی از جهانهای یادشده هستند.
لاموئرته خدای سرزمین دریادماندهها از شکلات ساختهشده است. او ظاهراً زنی مهربان، راستگو و باهوش است که کارش مراقبت از همه مردم است. خدای شکلاتی قصه علیرغم عمر طولانیاش چهرهای جوان دارد.
این شخصیت روگرفتی از شخصیت سانتا مورته زن فولک سینت است که عمدتاً در مکزیک و جنوب غربی ایالاتمتحده امریکا مورد ستایش و احترام قرار میگیرد. سنتا مونته به معنی مرگ مقدس است. از القاب او میتوان به بانوی سایهها، بانوی شب و بانوی هفت قدرت نیز اشاره کرد. سانتا مورته عموماً به شکل زنی که صورتی اسکلت مانند دارد و لباس زنانه بلندی به تن میپوشد، ظاهر میشود. لاموئرته معمولاً درحالیکه یک یا چند شی در دستانش (یک داس و یک کره) قرار دارد، تصویر میشود.
در «کتاب زندگی» لاموئرته علاوه بر اینکه خدای سرزمین دریادماندههاست مسئولیت گرفتن جان انسانها را نیز بر عهده دارد. با این توصیف می توان دریافت كه او جای ملکالموت را گرفته و جایگزین آن شده است.
ژیبالبا همسر لاموئرته، خدای پایینترین طبقه زمین، جهان فراموششدگان است. برخلاف همسرش گرد پیری بر صورت او نشسته و در فیلم شخصیتی تیرهوتار دارد.
آمدوشد بین جهان زندگان و مردگان درحالیکه افراد حتی اشیای موردعلاقه شان را همراه دارند، هر چند معادباوری و ایمان به آخرت را مخدوش میکند، اما در فرهنگ فولكلور مكزیك افسانهای پذیرفته شده است.
تاثیر تفكر آمریكایی در انیمیشن
شخصیت و چهره مانولو در دوران جوانی شباهت بسیار زیادی به خواننده، نوازنده و بازیگر معروف آمریکایی، الویس پریسلی دارد. فرم صورت، آرایش مو، وضعیتهایی که در حال اجرای موسیقی به خود میگیرد به نوعی یادآور کاراکتر پریسلی است. علاوه بر شباهتهای ظاهری و رفتاری، مانولو حتی به بازخوانی برخی آثار پریسلی نیز میپردازد. «نمیشه عاشق نشم» یکی از آثار الویس پریسلی در ژانر پاپ است که مانولو در فیلم اجرا و بازخوانی میکند.
هر چند فیلم به طور کامل ارایه دهنده فرهنگ مکزیکی است، اما کمپانیهایی که تأمین مالی و توزیع اثر را بر عهدهدارند آمریکایی هستند و به همین دلیل به نظر میرسد یادآوری شخصیت الویس پریسلی توسط قهرمان اصلی، به نوعی ادای دینی به فرهنگ پاپ آمریکا نیز باشد.
از سوی دیگر ماریا شیفته فرهنگ، هنر و علم اروپاست. او در جمع پدر و دوستان، در پاسخ به پرسش خواکین اروپا را اینگونه توصیف میکند: عاشقش بودم. موزیکهای زیبا و هنر و کتابها عالی بود.
نظر منتقدان
فیلم «كتاب زندگی» در كل نقدهای مثبتی را دریافت كرد. این فیلم در وبسایت راتن تومیتوز بر اساس مجموع ۱۰۱ نقد، درصد ۸۲ از ۱۰۰ و همچنین امتیاز ۷ از ۱۰ را به خود اختصاص داد. نقد كلی این وبسایت از فیلم به این شرح است: انیمیشن زیبای «كتاب زندگی» مسلما جذاب است، اما حیف است كه داستان آن همان درجه مهارت و جزییاتی را كه جلوههای بصریاش تامین میكند، در اختیار ندارد. وبسایت نقد متاكریتیك هم بر پایه نقد ۲۷ منتقد مختلف از ۱۰۰ به این فیلم امتیاز ۶۷ را داد.
نقد جف بركشایر از ورایتی
در فیلم «كتاب زندگی» جلوههای بصری بسیار درخشانتر از خود داستان هستند، داستان انیمیشن زندهای كه افسانههای تاریخی را با گرایشهای كارتونی امروزی مخلوط میكند. اولین ساخته پرده بزرگ خورخه آر گوتیهرس در تعریف كردن داستان یك مثلث عشقی نابرابر، با پیشزمینه تعطیلات روز مردگان مكزیك بسیار خوب عمل میكند.
اما با این حال وقتی سیمای دستساز گرم شخصیتها نورافكن را میدزدد، به نظر میرسد دیگر خیلی اهمیت نداشته باشد كه آنها چه میگویند (یا بعضی وقتها چه آوازی میخوانند). این فیلم كه سه هفته بعد از فیلم «باكس ترولز» كمپانیهای فوكوس و لایكا و سه هفته جلوتر از فیلم «قهرمان بزرگ ۶» دیزنی اكران شد، وقت كافی برای باز كردن جای خود در دل بازار سرگرمی خانوادگی داشت و مخصوصا اگر تماشاچیان لاتین آن به زیباییهای بینالمللی و در عین حال مخصوص به فرهنگ خودشان به خوبی پاسخ دهند، این فیلم میتواند جایگاه خوبی در بازار جهانی نیز پیدا كند.
انگار برای اطمینان حاصل كردن از اینكه بیننده پنجرهای به درون داستان داشته باشد، روایت مركزی داستان به عنوان افسانهای جلوه داده میشود كه توسط یك راهنمای تور موزه، در روز دوم ماه نوامبر – كه روز مردگان است – برای گروهی از بچه مدرسهایهای سركش تعریف میشود. در حالیكه این انتخاب در ابتدا به عنوان روشی غیرضروری برای ایجاد فاصله دیده میشود، در عین حال كیفیت افسانهای داستان را تقویت میكند. علاوه بر این، توضیح میدهد كه چرا همه در داستان این راهنمای تور موزه شبیه به اسباببازیهای چوبی دستساز هستند كه یك جلوه بصری فوقالعاده است.
در میان روش فریمدار كردن داستان، چند موزیكال، سه شخصیت اصلی، دو پادشاهی فراطبیعی و دهكده سن آنجل، فیلم «كتاب زندگی» مسلما خیلی بیشتر از آن كه زمان نسبتا كوتاهش اجازه دهد پر از داستانهای مختلف است، اما نحوه ارایه بااطمینان گوتیهرس به حدی با انرژی و زیباست كه میتوان این مساله را نادیده گرفت. اما با این وجود او در صحنه نبرد پایانی داستان به وسوسه مردمی كردن بیشتر داستان تن در میدهد و آن را بیش از حد مصنوعی میكند.
نقد مایكل او سالیوان از واشنگتن پست
یكی از شخصیتهای داستان میپرسد: قضیه مكزیكیها و مرگ چیست؟ برای آن دسته از افراد كه با قصههای محلی جنوب مرز آمریكا یا علاقه شدیدش به مرگ و زندگی پس از مرگ آشنایی ندارند، این سوال قابل قبولی است. پاسخ این سوال، آنطور كه در فیلم «كتاب زندگی» نشان داده میشود، در نهایت خیلی كمتر ترسناك و بیشتر بامزه و جالب به نظر میرسد، آن هم با وجود پسزمینه مرگبار داستان، به عبارت دیگر، این انیمیشن درست به اندازه هالووین ترسناك است.
داستان فیلم ممكن است كمی بیش از حد برای كودكان پیچیده باشد، مثلث عاشقانه آن تا حدودی بیروح به نظر میرسد و شوخیهای داستان هم خیلی به آهنگهای پاپ مسخره وابسته است. اما این فیلم با قیافه فوقالعاده و دیدگاه جذابش از دنیا، كه مرگ را نه به معنای پایان زندگی، بلكه به معنای آغاز موجودیتی دیگر میبیند، این كمبودها را جبران میكند. یكی از زیباترین تصاویر فیلم مربوط به صحنهای است كه یكی از خدایان كه شمعساز نام دارد (با صداپیشگی آیس كیوب)، روح انسانها را به عنوان شعلههایی سو سو زننده و در حال خاموش شدن میبنید. این مرگ نیست كه آنها را به طور كامل خاموش میكند، بلكه گذر از خاطره و فراموشی این كار را انجام میدهد.
اگر این فیلم را با نسخه سه بعدی تماشا كنید، تصاویر آن به نوعی حالت شاعرانه به خود میگیرند كه به نحوی آرامشبخش است. «كتاب زندگی» ممكن است از انیمیشن درجه یك استفاده كند، اما قدرت اصلی خود را از دانش قدیم به دست میآورد. این فیلم به نظر جدید میرسد، اما به اندازه خود زندگی (و مرگ) قدمت دارد.