10. بارتون فینک 1991 / برادران کوئن
کارگردانی و نوشته شده توسط اتان و جوئل کوهن، برادرانی که آثاری قابل ستایش همچون "فارگو”، "لبوفسکی بزرگ” و "جایی بری پیرمردها نیست” را ساختهاند، آنها از فیلم به عنوان یک مدیوم بصری استفده میکنند تا داستان بارتون فینک را بیان کنند، داستانی که بسیار قوی زندگی شخصیت بارتون فینک را که به خاطر غرور هنریاش به تحلیل رفته، به نمایش میکشد.
آنها فینک را به عنوان مردی ناتوان اما روشنفکر به تصویر میکشند که به خودش تا وقتی که بگویند دارد راه درست را میرود، خیانت میکند. بعضی اوقات ما نمیدانیم که وسط یک اغواگری از زندگی روزمره که توسط فاشیم به وجود آمده قرار داریم. این فیلم عمیقا خودش را به عنوان استعارهای برای بهشت و جهنم معرفی میکند. فیلم داستان آشفگیهای ذهن نویسندهای در بند کمپانیهای هالیوود است.
11. اعتیاد 1995 / آبل فرارا
کاتلین، فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه، حول و حوش شهر نیویورک سرگردان است. یک شب او توسط خونآشامی مونث مورد حمله قرار میگیرد، کسی که همچنین کاتلین را مورد چالش قرار داد تا با گفتن جملهای برای حفظ جانش خواهش کند: "بهم بگو که گم بشم. ازم خواهش نکن، فقط بگو که گم بشم، همانطور که منظورت است.”
بهرحال، کاتلین میخواهد که گاز گرفته شده و آلوده شود، او میخواهد که یک خونآشام باشد. اکنون با شکل زندگی جدیدش، هم بیمار بودن و هم معذب بودن، او اکنون اشتیاق به خون انسانها دارد و در شهر سرگردان است. او اکنون از روی قصد مجبور است سوالهایی را دربارهی اهمیت انسانیت بپرسد.
او فکر میکرده که فلسفه هدفی ندارد، که تاریخ بشریت هیچ چیز نیست جز ماسکی برای پنهان کردن ضعفها و آشفتگیهای انسانها. تمدنی که ما میشناسیم هیچ چیز جز یک مقدار زیادی از مردههای دفن نشده، انسانهای مرحومی که حاصل جنگ هستند را تشکیل میدهد، نیست. آبل فرارا یکی از سرگرم کننده ترین، نیشدار ترین و جالبترین فیلمهای معنوی را ساخته، که فیلمی خونآشامی هم به حساب میآید.
12. نمایش ترومن 1998 / پیتر ویر
فیلمی با بازی جیم کری در نقش اصلی. همه چیز دربارهی ترومن اشتباه است. رابطههایش، کارش و تمام زندگیاش برای میلیونها تماشاگر تلویزیون نمایش داده میشود. چه چیزی واقعیست؟ این فیلم ارجاع میدهد به اندیشههای فیلسوفهای بزرگ از دسکارتز تا سارتر، شوپنهایمر تا پلاتو.
نمایش ترومن یک فیلم عمیقا ناراحت کننده است، زندگی ترومن توسط 5000 دوربین به تصویر کشیده شده، که مستقیم برای تماشاگران پخش میشود و هر روز هفته به صورت 24 ساعته در حال کارند. این کار ما را تا حدودی در جایگاه خدایی قرار میدهد که ترومن را خلق کرده، ما همیشه هر کار که او انجام بدهد را میبینیم، و متاسفانه او حتی نمیداند که چرخ دندهی دنیای خودش است. این به ما موضوع را میرساند، آیا خدا اجازه دارد که بی نهایت باشد یا آیا او با اخلاق و آئین هنری هم مرز است؟
این یک تجربهی روانشناسی برای تماشاگران است تا تصمیم بگیرند و مباحثه کنند. این همچنین راهنمایی میکند تماشاگران را به درون دنیایی از سوالها، آیا ما مجبوریم اطاعت کنیم دستورهایش را بدن هیچ پروایی یا اینکه رد کنیم و به کار بیندازیم عدالت خودمان را؟ سپس اگر ما خودمان قوانین خودمان را برپا کنیم، آیا کارمان غلط بوده؟ آیا برای این کارها نتیجه و منطقی وجود خواهد داشت؟ این یک فیلم درسطح بالا است، اما به تماشاگران وارد میکند به بودن قاضیای وابسته به اجتماع در این ماجراجویی.
13. ماتریکس 1999 / واچوفسکیها
کیانو ریوز برای بازی در نقش نئو شناخته شد، فردی که در روز یک برنامه ریز کامپیوتر و شبها یک هکر است. زندگی نئو تغییر میکند وقتی یک پیام مبهم را دریافت میکند، زمانی که دارد در کامپیوترش اسم فردی به نام مورفیوس را جستجو میکند،این مرد مبهم را ملاقات میکند، او متوجه می شود که واقعیت بسیار با آن چیزی که او و خیلی از انسانهای دیگر فکر میکردند است، تفاوت دارد.
این فیلم مقدار زیادی از تئوریهای مذهبی و فلسفی را شامل میشود که توسط فیلسوفهای بسیاری مطرح شدهاند، "ماتریکس” هنوز هم دیده و به صورتی آکادمیک برای آموزش دادن استفاده میشود. ایدهی پلاتو مبنی بر اینکه هر چیزی ما در این دنیا میبینیم، سایهای از آن چیزی است که واقعا وجود دارد، و آن چیزی که ما از طریق چشمهایمان میبینیم دنیای واقعی نیست. عقیدهی دبلیو.ای.بی. اوبیوس از آگاهی دوگانه نیز در فیلم مطرح میشود، همزمان با توانایی دیکارتز دربارهی فکر کردن حول نفس خود.
پس واقعیت چیست؟ در تحمل ذهن هیچ نیروی بد اندیشی وجود ندارد که ما را دربارهی ذات واقعیت فریب بدهد. این حواس و افکار ماست که ما را فریب میدهند. با فراهم کردن مقدار محدودی از پیامها دربارهی اینکه ما چه داریم، این فیلم میتواند اصلاح کند یا تغییر بدهد درک ما از واقعیت را که بنا شده بر روی مغایرت آن چه که داده میشود. مغز کاملا گیج کننده است، نیست؟