سارا قاسمی سه شنبه ۸ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۰

حضرت نوح پیامبر خدا بود . عمر زیادی کرد ، و تمام مدت مردم را به خداپرستی دعوت می کرد . اغلب مردمی که در زمان او بودند به دعوت او توجه نکردند و ایمان نیاوردند . نوح که غمگین بود از خدا خواست که آنها را به عذابی سخت گرفتار کند.

خداوند به نوح گفت تا کشتی بزرگی بسازد و از هر حیوانی نر و ماده ی آن را جمع کند، چرا که طوفان شدیدی در راه بود و باران شدیدی می بارید نوح هر چه به مردم گوشزد می کرد ، کسی توجه نمی کرد. در سرزمین نوح ، دریایی نبود.

نوح مشغول ساختن کشتی در خشکی شد و مردم هم او را مسخره می کردند. خلاصه روز عذاب فرا رسید و نوح یارانش را سوار کشتی کرد و تمام حیوانها را هم داخل کشتی کرد.

باران شدیدتر می شد و طوفان شروع شده بود مردم که فکر می کردند این باران هم مثل باران های معمولیست به خانه های خود رفتند . اما این باران چندین شبانه روز بارید و همه جا را آب گرفت و بیشتر مردم در آب غرق شدند . بعضی ها به روی تپه ها پناه بردند اما فایده ای نداشت. فقط نوح و یارانش و حیواناتی که در کشتی جمع شده بودند نجات پیدا کردند.

از آن پس اگر بخواهند که بگویند کسی به خودش مطمئن باشد یا پشتیبان بزرگی داشته باشد و از هیچ چیزی نمی ترسد ، این ضرب المثل را به کار می برند.



شارژ سریع موبایل